قیمت 19,000 تومان
غزلیات شیخ فخرالدین عراقی
بررسی استعاره و نماد در غزلیات شیخ فخرالدین عراقی
استعاره و کاربرد آن در غزل های عراقی
تعریف استعاره ………………………………………………………………………………………………………………………
ارکان استعاره ………………………………………………………………………………………………………………………….
علاقه و قرینه در استعاره …………………………………………………………………………………………………………
انواع استعاره ……………………………………………………………………………………………………………………………
- استعاره مصرحه …………………………………………………………………………………………………..
- استعاره مصرحه مطلقه ………………………………………………………………………………………..
- استعاره مصرحه مجرده ……………………………………………………………………………………….
- استعاره مصرحه مرشحه ………………………………………………………………………………………
- استعاره مکنیه یا بالکنایه …………………………………………………………………………………….
هدف از استعاره ………………………………………………………………………………………………………………………
پیشینه مطالعات استعاره در غرب ……………………………………………………………………………………………
ارسطو و استعاره ……………………………………………………………………………………………………………………..
دیدگاه رمانتیک ها در باره ی استعاره …………………………………………………………………………………….
مطالعات زبان شناختی استعاره ……………………………………………………………………………………………….
استعاره ی زنده و استعاره ی مرده …………………………………………………………………………………………..
استعاره ی مصرحه در غزلیات عراقی ………………………………………………………………………………………
این و آن به عنوان قرینه ………………………………………………………………………………………………………….
نمونه هایی دیگر از استعاره ی مصرحه ……………………………………………………………………………………
استعاره ی مکنیه در شعر عراقی ……………………………………………………………………………………………..
تشخیص در شعر عراقی …………………………………………………………………………………………………………..
استعاره ی تبعیه در شعر عراقی ………………………………………………………………………………………………
استعاره ی تهکمیه ………………………………………………………………………………………………………………….
وجه شبه ( جامع)…………………………………………………………………………………………………………………….
نمونه هایی از استعاره با جامع حسی و طرفین حسی ……………………………………………………………..
نمونه هایی از استعاره با جامع عقلی ……………………………………………………………………………………….
اهمیت زیبایی شناختی استعاره ………………………………………………………………………………………………
فصل سوم: نماد
زمینه های تاریخی و فرهنگی نماد…………………………………………………………………………………………..
تفاوت نمادها و استعارات در غزل های عرفانی و غیر عرفانی…………………………………………………….
ماهیت نماد و تصویر نمادین…………………………………………………………………………………………………….
خاستگاه نماد……………………………………………………………………………………………………………………………
نماد های مرده و نماد های پویا………………………………………………………………………………………………..
رابطه ی بین نماد و استعاره……………………………………………………………………………………………………..
نماد وکنایه ……………………………………………………………………………………………………………………………..
نماد در غزلیات عراقی………………………………………………………………………………………………………………
اصطلاحات نمادین حوزه ی خمریات……………………………………………………………………………………….
اصطلاحات نمادین مربوط به اندام معشوق ………………………………………………………………………………
اصطلاحات نمادین با بسامد کم
منابع
استعاره وکاربرد آن در غزلهای عراقی
همانگونه که در فصل پیش ، اشاره شد از میان عناصر علم بیان، عراقی به استعاره، توجه بیشتری نشان میدهد و اندیشههای عرفانی او موجب این امر شده است. دکتر اکرمی، در بررسی استعاره در غزل بیدل، علّت رواج استعاره در قرن هفتم را مورد بحث قرار داده است:
«رواج موضوعات عرفانی، دینی، اخلاقی در دوران مغول، موجب انتزاعی شدن صورخیال، در شعر این دوره گردید. در این دوره، تشبیه و استعاره، هردو، در شعر رواج دارد که البته عنصر غالب، استعاره است. عناصرخیال شعر این دوره، بیشتر تکراری است؛ هرچند عناصر جدید و ابداعی در آن فراوان دیده می شود. برخی شاعران ایندوره، بهدلیل داشتن اندیشههای عمیق عرفانی و تجربههای شخصی، از استعارههای عرفانی بیشتری سود میجویند. چرا که نزد آنان بیان این تجارب، در درجهی اوّل اهمیت قراردارد. تفاوتی که در اشعار این دوره با دورهی قبل و بعد از آن میتوان دید هماهنگی و تناسب بین زبان و اندیشه است. شعر، مایهی مفاخره نیست؛ صورخیال کهنه، کاربردی جدید مییابند و شاعر به جای یافتن وجهشبههای عجیب و غریب، سعی میکند کاربردی جدید برای صنایع آرکائیک پیداکند.» (اکرمی،1390 : 39)
تعریف استعاره
استعاره، در لغت، به معنی قرضگرفتن است؛ این کلمه، مصدر باب استفعال است و در علوم بلاغی یعنی یک واژه را قرض گرفته، آن را جانشین واژهای دیگر کنیم. این واژه، درمعنای غیرحقیقی خود به دلیل شباهت، ایفای نقش میکند. و به بیان بلاغی، استعاره، مجاز به علاقهی شباهت است. بدینترتیب، دراستعاره، همواره واژه در غیر معنای اصلی خود بهکار میرود و شاعر در محور جانشینی، یک کلمه را به جای کلمهای دیگر مینشاند و در این فرایند جانشینی، ملاک او، شباهت و یکسانی دو کلمه است. بنابراین استعاره، گشتاری از یک جملهی تشبیهی است.
تعریف جامع و مانعی را که در کتاب واژهنامهی هنر شاعری، از استعاره، ارائهشدهاست عیناً میخوانیم:
«استعاره “metaphor” در لغت، به معنی عاریت خواستن و به عاریت گرفتن است و دراصطلاح، آن است که لفظی، در غیر معنی حقیقی خود به کار رود.از این جهت، استعاره، نوعی از مجاز، محسوب میشود. با این خصوصیت که ارتباط و علاقهی بین معنی حقیقی و مجازی در آن، مشابهت است. به همین جهت، آن را مجاز استعاری نیز نامیده اند.
استعاره، در عین حال، به علت وجود علاقهی مشابهت، نوعی تشبیه نیز به حساب میآید؛ با این خصوصیّت که در آن از همهی ارکان تشبیه، تنها مشبهٌبه، ذکر شده و سه رکن دیگر(مشبه ، وجه شبه و ادات تشبیه) کنار گذاشته شده است. از این جهت، آن را تشبیه محذوف نیز نامیدهاند؛ دربیت زیر:
ای پسته ی تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند(حافظ)
منظور شاعر، تشبیه دهان معشوق به پسته بودهاست؛ اما به جای تشبیه صریح، کلمهی پسته ،یعنی مشبهٌبه را ذکرکردهاست؛ یعنی در اینجا تشبیه ، فشرده و خلاصه شدهاست. بسیاری از استعارهها، حاصل خلاصه شدن تشبیهات هستند. بدینترتیب، کلمهای که در استعاره، به کار میرود، حاوی معنی وسیع و گستردهای است. که درک آن به خواننده و شنونده واگذار میشود. با اینهمه، بعضی،[از جمله شفیعی کدکنی در کتاب صور خیال در شعر فارسی]؛ اعتقاد دارندکه تشبیه از استعاره، زندهتر و پر تحرّکتر و در نتیجه مؤثرتر است. و وجود ارکان تشبیه در کلام، آن را رساتر میکند؛ امّا بعضی، تأثیر استعاره را بیشتر و قویتر از تشبیه میدانند؛ با این استدلال که در تشبیه، یک یا چند مورد مشابهت، بین مشبّه و مشبّهٌبه مورد نظر گوینده است؛ در حالیکه در استعاره مشبّهٌبه، کلاً جایگزین مشبّه میشود. (میرصادقی، 1373: 11)
درکتابهای بلاغی، استعاره را به گونههای دیگر نیز تعریف کردهاند ازجمله در معانی وبیان علوی مقدم از راه مثال وارد مبحث آن شده اند و به نوعی دیگر از استعاره هم که «مشبه» باقی میماند اشاره کردهاست:
«استعاره را به گونهای دیگر نیز میتوان تعریف کرد ، با ذکر این مقدمه که «مجاز» کلمهای است که در غیر معنی ماوضعله، بهکاررفته باشد، مثلا اگر بگوییم : «کلاس ساکت است.» در این جمله ، واژهی «کلاس»، در معنی مجازی بهکاررفته است؛ زیرا مقصود، شاگردان کلاس است و البته بین کلمهی«کلاس» و «شاگردان »پیوستگی و علاقهای وجود دارد که بدان علاقهی ظرف ومظروف یا حال ومحل میگویند. حال، در جملهی «باران از چشم او فرو میبارد» باران گفتهایم و اشک را اراده کردهایم وعلاقه ومناسبت بین باران واشک، مشابهت است؛ بنابراین، میتوان استعاره را چنین تعریف کرد : استعاره مجازی است با علاقهی مشابهت، با وجود قرینهای که ذهن را از معنی حقیقی کلمه، دور میکند وبه معنی مجازی میرساند.
بدینترتیب، وقتی گفتهمیشود «غنچه میخندد» غنچه را در خیال خود به انسانی مانند کردهایم و خندیدن را که از لوازم انسان است به طور مجازی و به علاقهی مشابهت به غنچه اسناد دادهایم؛ بنابراین، صورت تشبیه، چنین است: غنچه مانند انسان است در خندیدن که با حذف انسان ( مشبه به ) واشاره به یکی از لوازم آن یعنی خندیدن تشبیه به استعاره تبدیل شده است. » ( علوی مقدم،1390 : 116)
جهت مشاهده و دانلود زندگینامه شیخ فخر الدین عراقی کلیک کنید.
ارکان استعاره
استعاره دارای ارکانی است به قرار زیر:
- مستعارٌله: معنای مجازی لفظ که مطابق است با مشبه در تشبیه.
- مستعارٌمنه: معنای حقیقی لفظ که مطابق است با معنای مشبهٌبه در تشبیه.
- لفظ مستعار: لفظی است که در غیر معنای حقیقی به کار گرفتهشدهاست که برابر است با لفظ مشبهٌبه.
- قرینه : که به آن قرینهی صارفه نیز میگویند؛ واژه یا واژههایی است که ذهنرا از معنای حقیقی لفظ مستعار دور میکند و به معنای مجازی میکشاند.
- جامع: همان وجه شبه بین مستعارٌله ( مشبّه ) و مستعارٌمنه ( مشبّهبه ) است.
مثلاً جملهی « باران از چشم او فروچکید.»چنانکه گفتیم در اصل چنین بوده است « اشک چون باران از چشم او فرو میچکید » پس ارکان استعاره در جملهی «باران از چشم اوفروچکید» عبارتند از :
اشک: مستعارٌله
قطرات آب زلالی که از ابر فرو میچکد(باران): مستعارٌمنه ( معنای مشبهبه)
باران: لفظ مستعار( لفظ مشبهٌبه)
چشم: قرینهی صارفه؛ که ذهن خواننده را از معنای حقیقی باران دور میکند و به معنای مجازی یعنی اشک میرساند.
فراوانی و ریزش: جامع ( وجه شبه )
علاقه و قرينه در استعاره
«مجاز، نياز به قرينه دارد تا معلوم شود كه مراد گوينده، معناي مجازي است نه حقيقي. قرينه، لفظي يا حالتي است كه نشان میدهد كه مقصود گوينده، معناي اصلي و حقيقي كلمه نيست؛ بلكه مرادش، معني مجازي است. وقتي دربارهی يك سرباز شجاع پر دل ميگويد «شير شمشيرزن» يا «شير تيرانداز». كلمهی«شمشيرزن و تيرانداز»، قرينه است براي اينكه منظور
از كلمهی شير، مرد شجاع دلير است نه حيوان درنده.
بكار بردن لفظي، در غير معناي اصلي خود، بايد مناسبتي داشته باشد. اين مناسبت را «علاقه» گويند. علاقه، گونههای فراوان دارد؛ از جمله علاقهی سبب و مسبب، علاقهي حال و محل، جزء و كلّ و علاقهي مشابهت. اگر علاقه و مناسبت، ميان معناي حقيقي و مجازي، علاقهي مشابهت باشد آن را استعاره گويند.» (علوی مقدم ، 1355: 391-413)
انواع استعاره
درکتابهای بلاغی قدیم، برای استعاره، انواع بسیاری ذکرکردهاند؛ برجستهترین انواع استعاره عبارتند از:
- استعارهی مصرّحه
استعارهی مصرّحه، بهکاربردن کلمهای به جای لغتی دیگر، با علاقهی مشابهت است؛ همچنانکه پیش از این نیز اشاره شد استعاره، تشبیه فشردهای است یک جملهی تشبیهی که فقط مشبهٌبه آن بهجا مانده باشد مانند:
هزاران نرگس از چرخ جهانگرد فرو شد تا برآمد یک گل زرد (نظامی)
شاعر نمیگوید که «خورشید مثل گل زرد است» میگوید«خود گل زرد است» بدینترتیب،«نرگس» و«گل زرد» در محور جانشینی، جایگزین مشبههای خود شدهاند. این نوع استعاره، استعارهی نوع اول است ومشبهٌبه آن، همواره، حسّی است. این نوع استعاره، خود بر سه نوع است:
- استعارهی مصرّحه مطلقه
در این نوع استعاره، مشبهٌبه در محور جانشینی، قرار میگیردوبه همراه آن ، یکی از ملائمات مشبهٌبه و یکی از ملائمات مشبه آورده میشود. ارزش هنری آن نیز بالاست.
با کاروان حله برفتم زسیستان با حله ی تنیده زدل بافته زجان(فرخی)
«حلّه»، استعاره از شعر است وقرینهی آن،«تنیده از دل وبافته از جان» است که از ملائمات مشبه است.
نزیبد مرا با جوانان چمید که بر عارضم صبح پیری دمید(سعدی)
« صبح»، استعاره از «ریش وموی سفید» است، قرینه، لفظ «عارض» است زیرا صبح بر عارض نمیدمد. عارض، چیزی از ملائمات مشبه ودمیدن از ملائمات مشبهٌبه است.
چو باز آمدم کشور آسوده دیدم پلنگان رها کرده خوی پلنگی(سعدی)
«پلنگان»، استعاره از «مغولان» است وکشور از ملائمات مغولان ( مشبه) و خوی پلنگی از ملائمات مشبهٌبه است.(شمیسا،1387 : 166)
….
جهت دانلود و مشاهده استعاره در غزلیات خواجوی کرمانی کلیک کنید.
نمونه هایی از استعاره با جامع حسی و طرفین تشبیه حسی به حسی:
زخواب نرگس مست تو سرگردان برخاست مرا چو از لب شيرين تو نصيبی نیست چه شنـاسـي كه می و نقـل به هـم كـي ببــينـم چـهره زيـباي دوســتزنـده بـه بـوي توأم بـوي ز من وامگيرچـون لـب و دنـدان دلـدارم بـديـددر سـر ســوداي زلفـش شد دلـمهر باربه رنگي بت من روي نمودي دل در سر زلـف هـر كـه بـسـتم بـي روي تو هـر گلـي كـه ديـدم آمــد بـه درت نـديـده رويــت در كـوي تـو جـان سپـرد دگر بـار دلابرمن همين باشد كه جان درراه او بازم گفـتم اي دل بــگـذر زيـن مـنـزل دراين دريا فكن خودرا مگردرّي به دست آري |
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست (19/1)
از آن چه سودكه لعل تو سر به سرقنداست (23/6) از لب آن بـت خـنـدان چـه خـوش است (28/8) كـي بـبـويـم لعـل شـكر خـاي دوســت (33/1) تشنـه ي روي تـوأم بـاز مـدار از مـن آب(7/2) در ســر آن لـعــل و مـرواريـدرفــت(39/6) مـرغ صحــرايي به دام افتــاد بــاز(135/10) آن بـار به رنـگ همـه اطـوار درآمــد(89/7) دادم دل خــود بـه اژدهـــايـي(292/10) در ديــده ي مـن خـليـدخـاري( 256/9) زان شـد دل مـن مـگـر شـكســته آن مرغــك بـال و پـر شكسـته (235/9-8) اگر آن ماه ننمايد مرا رخسار، چتوان كرد (77/4) مـحنـت آبـاد، مـقـر نـتـوان كــرد(78/11) كزين درياي بي پايان،گهر بسيار برخيزد(82/9) |
در یک نگاه کلی میتوان استعارههاي مصرحهیعراقی را در غزلیات به شرح زیر خلاصه کرد:
استعارهي نرگس بيمار، نرگس مخمور، نرگس مست براي چشم. استعارهی لعل، لعل شكر بار، لعل نوشين، لعل خندان، لعل شکرافزا، لعل شكرريز، لعل جانافزا براي لب؛ استعارهی لعل براي مو و زلف؛ استعارهی آب حيوان براي لب؛ استعارهی بت عيار و بت خندان برای محبوب؛ استعارهی خونابه و آب براي اشك؛ استعارهی باد براي آه؛ استعارهی طبلهی عطار براي گلها و شكوفهها؛ استعارهی قطرهی خون و مرغ براي دل؛ استعارهی لعل و مرواريد براي لب و دندان يار، اژدها براي زلف يار، دريا براي عرفان و حقيقت و وادي و ميدان و راه نيز براي عرفان، سبو براي اموال دنيايي و نفس انسان، سنگلاخ براي موانع و مشكلات و… .
جامع در بیشتر استعارههای عراقی حسی به حسی یا عقلی به حسی است. همین امر بر ویژگی ساده بودن غزل های او افزوده است.در مورد ارزش تشبيه حسي، استاد بديع الزمان فروزانفر، بديهيترين و صحيحترين نوع تشبيه را نوع حسي آن ميدانند و معتقدند كه:
« در تشبيه حسي، روي هم رفته، شاعر تابع مذاق عرف است؛ ولي در تشبيه خيالي، تابع مذاق خود ميباشد.» و نیز در مورد تشبيه حسي عقيده دارند كه « تنها مناسبترين مشبه و مشبهبه، براي تشبيه، كافي نيست؛ زيرا اشتراك در وجه شبه، يك نوع قبول عام، لازم دارد؛ چنانچه، اگر مشبه و مشبهبه، در جميع صفات مشترك باشند، آن تشبيه، گرچه در حسّ، مصوّر باشد مطلوب نخواهد بود.» (فروزانفر،76: 12…
نماد
نماد، يكي از صورخيال است؛ تفاوت اساسيای كه نماد، با ديگر صورخيال دارد اين است كه صورت مرئي آن، در متن ميآيدو غرض آن، ايدهي نامرئي و پنهان است كه به آن اشارهاي نميشود. برخلاف نماد، در استعاره و كنايه، قرينهاي هست كه خواننده را به قسمت پنهان تصوير، راهنمايي ميكند؛ اما نماد، اين قرينه را ندارد.
نماد را رمز و مظهر و سمبل هم ميگويند. تعاريف زيادي از آن، در كتب ادبي آمده است؛ از جمله، ميرصادقي در واژه نامهی ادبي گفته است:
«نمادگرايي يا نمادپردازي و يا سمبليسم، يعني بهكاربردن ماهرانهي موضوعها و عملها يا شخصيتها كه هم به معناي خودش بيايد و هم معناي انتزاعي متعاليتر و پيچيدهتري را بدهد كه در وراي معناي عادي آن نهفته است مثل نماد مرغ و دام براي مفاهيم جان و تن».(مير صادقي، 73 : 276)
ثروتیان نيز نماد را با نام رمز، اينگونه تعريف كرده است:
«كلمهي رمز، دلالت بر چيزي دارد كه آن چيز (مدلول) در مجموعهاي از خواص، با يك شخص يا چيز يا حتي صفت و حالت ديگر، همانند است. رمزها از يك سو معني حقيقي خود را دارند و حمل آنها به يك معني مجازي، بدون قرينهی لفظي، قابل تحقيق در مبحث كنايه است و از سوي ديگر به علت نداشتن معني وصفي كلمه از نظر هنرمند و حتي هنرشناس آگاه به سبك سخن در مبحث مجاز قرار ميگيرد.»(ثروتيان 136 :148)
زمينههاي تاريخي و فرهنگي نماد
زيبايينژاد، در پاياننامهی دكتري خود، نمادهاي عرفاني را در آثار قرنهاي 6 تا 10 بررسيكردهاند. ايشان چگونگي تغيیر و تحول ادبيات و ورود واژهها و نمادهاي عرفاني را مورد تحليل و بررسي قرار دادهاند،در زیر چکیدهای از آن ارائه ميشود.
«با گذشت زمان و شكوفا شدن انديشههاي عرفاني، در درون جامعه و گسترش چشمگير آن زبان نيز تحت تأثير قرار گرفت وبا تغيير نگرش شعرا و نويسندگان تشبيهات و استعارات مورد استفاده در آثار آنها نيز از نظر معنا و مفهوم، دگرگوني يافت. از نيمهی دوم قرن پنجم، عرفان، مضمون و مايهي اصلي و ابدي شعر غنايي فارسي شد و شاعران عارف، براي بيان عشق عرفانی و حالات دروني خويش، كه در دايرهي الفاظ و كلمات معمولي نميگنجد از همان كلمات و الفاظي بهره جستند كه براي بيان عشق جسماني و غريزي و اوصاف و احوال آن به كار ميرفت اما معاني باطني اين الفاظ با آنچه در عشق غريزي به كار ميرفت، بسيار متفاوت بود. عرفان، عشقي را طالب بود كه ازلي و ابدي باشد؛ عشقي كه سرشار از شيفتگي و كمال و در نهايت قرب به درگاه محبوب ازلي است.
به همين دليل با تغيير و تحول يافتن ديدگاه شعرا و نويسندگان و جايگزين شدن عشق الهي به جاي عشق صوري و ظاهري،معشوق حقيقي و الهي نيز، جايگزين معشوق زميني و مادّي گشت و با ارتقاي معشوق از عالم ملك به ملكوت و خاك به افلاك، فرهنگ واژههاي عاشقانه، آسماني شدند و بار معنايي تازهاي يافتند. اين تغيير و تحول باعث گرديد كه از يك سو غزلهاي عاشقانه در مورد عشق زميني، رنگ غزلهاي عرفاني به خود گيرد و از سوي ديگر غزلهاي عارفانه، دربارهي معشوق حقيقي و روحانی، در كسوت شعرهاي عاشقانه و عشق مادي و مجازي ظاهر گردند اين وحدت صورت و لفظ و اختلاف معني و درون مايه، سبب گرديد كه در غزلهاي عاشقانه، معني، مبتني بر معني حقيقي و موضوعله كلمات و در غزلهاي عرفاني، معني مبتني بر معني استعاري و مجازي كلمات باشد.
به همين ترتيب، از قرن هفتم، زبان عرفاني به عنوان يك زبان علمي، موقعيت خود را در متون نظم و نثر، تثبيت كرد و شعراو نويسندگان عارف، سعيكردند كه دايرهی الفاظ خود را در زبان شعر عاشقانه- عارفانه وسعت بخشند و بدينترتيب صفات و حالات معشوق و مخصوصاً پيكر او مدّ نظر عرفا قرار گرفت و الفاظ استعاري و نمادي، به وفور، وارد شعر و نثر گرديد و عرفا از الفاظي چون طرب و عيش و عشرت، معاني عرفاني خواستند و آنها را به عنوان استعارههاي عرفاني تلقي نمودند كه با مطالعه در متون نظم و نثر و دگرگوني استعارهها و تشبيهات در آنها، مشخص ميگردد كه شعراو نويسندگان عارف، با بهرهگيري از واژهها و مضامين، در راستاي افكار و انديشههاي خويش، تحولي در اشعار و نوشتهها به وجود آوردهاند كه نگرش در آنها سير تحول واژگان استعاري و غناي زبان را مشخص ميگرداند.
جهانبيني عرفاني، اقتضا ميكند كه براي بيان معاني باطني و دروني، از اشیاء محسوس به صورت رمز و استعاره، استفاده شود. شاعر و نويسندهي عارف با استفاده از رمزها و سمبلها، تصويرهايي را ميآفريند كه بر باطن و معناي دروني آنها دلالت دارد و در حقيقت شاعر و نويسندهي عارف به دنبال آن حقيقت دروني است و لفظ چون كسوتي است كه بر اندام آن معاني، جلوهگري مينمايد.
تفاوت نمادها و استعارات در غزلهاي عرفاني و غير عرفاني
اگر غزليات و تغزلهاي پيش از ورود عرفان در شعر فارسي را ارزيابي كنيم خواهيم ديد كه در اين گونه اشعار شاعر در وصف ممدوح و معشوق زمینی، تشبيهات و استعاراتي را به كار ميبرد و همه جا توجه به وصف اندام معشوق و چشم و ابرو و خال و زنخدان او دارد و مضامين و مفاهيم اشعار و نوشتههاي اين دوره كه توصيف طبيعت و حماسه آفريني است به روشني نمايندهي لذتهاي عيني است كه با زباني ساده و استعارات و تشبيهاتي روشن و گويا، بيان شده است و مضامين غنايي و عاشقانه كه نشانهي نازكخياليهاي روح عاطفي ايراني است گاهگاهي در آن به چشم ميآيد. اما در دورههاي بعد با بهوجود آمدن انديشههاي عرفاني، در درون جامعه و شكوفا شدن تدريجي آن، زبان نيز دگرگونه ميگردد و عشق، نيز در نثر نويسندگان و شعر شعرا متعالي ميشود و با تغيير يافتن ديدگاه شاعران و نويسندگان، تشبيهات و استعارات آنها نيز دگرگوني مييابد و تعبيرات مجازي و استعاري، بهوفور، وارد شعر و نثر ميگردد و استعارات و نمادهاي تازه و بديعي مورد استفاده قرار ميگيرد.
شعر فارسي، تا اواخر قرن چهارم، اساساً جنبهي غير عرفاني داشت و اواخر قرن پنجم با سرودن ترانههاي عرفاني، پايههاي پيوند شعر فارسي با مضامين ديني و معنوي، صورت تازهاي به خود گرفت و شاعران عارف، براي بيان عشق عرفاني، كه در دايرهي الفاظ و كلمات معمولي نميگنجيد، ناچار شدند از همان كلماتي كه براي بيان عشق جسماني و اوصاف و احوال آن، به كار ميرفت استفاده كنند. آثار سنايي، نخستين جلوهگاه عرفان و نخستين جلوهدهنده و بيان دارندهي عشق عرفاني است.
غزل عرفاني با سنايي شكل گرفت،اما غزليات سنايي به كمال و پختگي و لطافت و شور كامل نرسيد با اين حال راه را براي سرايندگان بعد باز کرد و بعد از او بعضي از غزلهاي عطار، لطف و ذوق بيشتري دارد و در قرن هفتم، بسياري از غزليات عارفانهی سعدي و فخرالدين عراقي از وجد و حال و لطافت و گيرايي عارفانه، برخوردار است.
در طول تاريخ، عامل زبان و تحولات اجتماعي، در مفاهيم لغت و اصطلاح ، اثر گذاشتند و بدينترتيب چيزي نگذشت كه زبان عرفا بر اثر اصطلاحي بودن دستگاه واژگان زبان عرفاني، توأم با رمز و راز شد و عشقيات و خمريات و تفكرات، به تدريج رنگ عرفان، به خود گرفت و يا لااقل، به صورت نيمه عرفاني و استعاري، درآمد و زبان عرفا، وارد حوزهي مجاز و استعاره شد.
ويژگي استعاري بودن زبان شعر، به عرفا امكان ميداد تا بتوانند شهود و كشف دروني خويش را با زبان رمز و استعاره، بيانكنند. اولين بار، سنايي، شعر را به حوزهي عرفان، وارد نمود و در واقع، معناي پيشين الفاظ را دگرگون كرد. براي مثال، يكي ازواژههايي را ، كه سنايي مفهوم دروني و باطني آن را بر اساس تفكرات و انديشههاي عرفاني دگرگون نمود، « خرابات» است كه از ديدگاه بسياري از شعرا و نويسندگان مفهومی ناشايست داشت و جايگاه فساد و عياشي بود از نظر سنايي، مفهوم عرفاني يافته و به معناي خراب كردن صفات ناشايست و خراب شدن و فاني شدن در معشوق و ترك تعلقات آمده است.
….
اصطلاحات نمادین حوزه ی خمریات
باده
باده، عشق را گويند وقتي كه ضعيف باشد و اين عوام را باشد در بدايت سلوك. (عراقي 88: 161)
اما از مفاد منظومات عرفاني، چنين بر ميآيد كه باده و مي، غليان عشق ناشي از بارقات متواتراست و از اين روي، گاه بادهي عرفان گفتهاند. (سجادي، 89 : 177)
ور عكس جـام بـاده ناگاه بر تو تابد | نز خويش گردي آگه نز جام نز شعاعات(8/4) | |
از آن گهي كه خراباتیي دلم بر بود | مرا هواي خرابات و بـاده و چنـگ است(30/4) | |
خـاص را بـاده خـاصـگـي دادنـد | عــام را درديـي بـه رسـم عــوام(155/7) | |
عـامـه از بـوي بـاده مـسـت شدند | خـاص خـود مـست ساقيانـد مـدام(155/8) | |
بـاده نـوشـان كـه كـار آب كـنند | خـاك را تـيـزتـر كـنـنـد مـســام(155/17) | |
بازگويم كه اين چه رنگ وچه بوست | مـي كـدام اسـت و جـام باده كدام؟(155/18)
|
|
مـی،وجـد اسـت و رنگ نـور صفات | مـي، تـجـلـي ذات و جـام كـلام(155/19) | |
برسرخوان دَرد او دُرد بسي كشيدهام | تا كشم از دو لعل او بادهي ناب ميروم (186/4) | |
درسرباده ميكنم هستي خويش هرزمان | خاك رهم رواست گر بر سر آب ميروم(186/7) |
در جام باده ديده عكس جمال ساقي
نـخـستـين بـاده كـاندر جـام كردند يا نبد هيچ كس از باده فروشان بيدار ازبادهي عشق تويكي جرعه چشيديم اگر چه روز فرو شد، صبوح فوت مكن كرشمههاي خوش توشراب ناب من است |
|
و آواز او شـنـوده از زخمهي چغانه(238/8)
ز چـشـم مـسـت سـاقـي وام كردند(98/1) ياخودازهيچ كسي هيچ كسم درنگشود(104/2) صد توبه به يك جرعه شكستيم دگر بار (120/3) كـه آفـتـاب بـرآيـد ز جام، باده بيار(123/1) در آبهي مجلس و پيش از طعام باده بيار |
||||
به مستـي از لـب تو وام كردهام بوسي
مگر كه مرغ طرب در فتد به دام مـرا |
گـر آمـدي بـه تقـاضـاي وام، بـاده بيار شده است تن همه ديده چو دام، باده بيار |
|||||
شایان یاد است که غزل شمارهی 123که 15 بيت دارد، رديف آن «باده بيار» است که برای پرهیز از دراز آهنگی سخن از نقل آن خودداری شد.در مجموع 28 بیت را یافتم که واژه ی باده در آن به کار رفته بود.
جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید.
نمونه ای از فهرست منابع و مآخذ
- آهنی ، غلامحسین ، (1360) . معانی و بیان ، چاپ دوم، تهران : بنیاد قرآن.
- اکرمی ، محمدرضا ، (1390) . تحلیل استعاره در غزل های بیدل دهلوی ، تهران : نشر مرکز.
- تجلیل ، جلیل ، ( 1386) . معانی و بیان ، تهران : مرکز نشر دانشگاهی .
- رجایی ، محمد خلیل ، (1372) . معالم البلاغه ، شیراز: دانشگاه شیراز.
- روتون،ک.ک،(1385).اسطوره، ترجمه ی ابوالقاسم اسماعیل پور،تهران: مرکز.
- زریاب خویی ، عباس ، ( 1368) . آیینه ی جام ، تهران : نشر علمی .
- ساسانی ، فرهاد ، (1383) . استعاره مبنای تفکر و ابزار زیبایی آفرینی ، تهران.
- سجادی ، سید جعفر، (1362). فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ، تهران: کتابخانه ی طهوری.
- سید حسینی، رضا،(1384). مکتبهای ادبی ،تهران : نگاه.
- شفیعی کدکنی، محمدرضا،( 1387). صور خیال در شعر فارسی، تهران: انتشارات آگاه.
- …
- …
رشته | زبان و ادبیات فارسی |
گرایش | زبان و ادبیات فارسی |
تعداد صفحات | 77 صفحه |
منبع فارسی | دارد |
منبع لاتین | دارد |
حجم | 170 kb |
فرمت فایل | ورد (Word) |
موارد استفاده | پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.