قیمت 19,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 550 بازدید

استعاره در غزلیات خواجوی کرمانی

استعاره در غزلیّات خواجوی کرمانی

فصل سوّم:استعاره.

3-1-2- استعارۀ مصرّحۀ مرشحه.

3-1-3-استعارۀ مطلقه.

3-2-استعارۀ مکنیّه تخییلیّه.

3-2-1- به صورت ترکیب اضافی یعنی اضافۀ استعاری…

3-2-2-به صورت ترکیب وصفی که همان معنای اضافۀ استعاری را می دهد مانند..

3-2-3-به صورت جمله.

3-3-تشخیص یا پرسونیفیکاسیون..

3-4-تشخيص و استعارۀ مصرّحه.

3-5-تشخیص (استعاره ی مکنیّه ).

3-6-استعارۀ تبعیّه.

3-7-استعارۀ تبعیّه و کنایه.

3-8-استعارۀ ی تبعیّه ی وصفی و کنایه.

3-9-استعارۀ ی تبعیّه ی فعلی..

3-10-استعارۀ ی تبعیّه ی فعلی و استعاره ی محقّقه.

3-11-استعارۀ ی تبعیّه ی اسمی (اسم مشتق).

3-12-استعارۀ ی تبعیّه ی وصفی..

3-13-استعارۀ تبعّیه و ایهام و کنایه.

3-14-استعارۀ ی تبعّیه و کنایه ی قریب….

3-15-استعارۀ ی تبعّیه اسمی..

3-16-استعارۀ تبعّیه وصفی و کنایه(تلویح).

3-17-استعارۀ و فاقیّه و عنادیّه.

3-18-استعارۀ مکنیّه با ساختار بدیع..

3-20-استعارۀ مكنيه و ايهام توأمان..

3-21-استعارۀ مکنیّه و ایهام و کنایه توأمان:

3-22-استعارۀ مكنيه با ژرف ساخت تشبیه جمع و مجاز:

3-23-حسن تعليل با ژرف ساخت استعاره:

3-24-اضافۀ استعاری و کنایه.

3-25-اضافۀ استعاري…

3-26-اضافه ی استعاری (استعاره ی مکنیّه ).

3-27-استعارۀ مکنیّه.

3-28-استعارۀ مصرّحه وصفي..

3-29-استعارۀ ی مصرحّه نمادین..

3-30-استعارۀ مصرحّه و تبعیّه.

3-31-استعارۀ ی مصرحّه ی مطلقه.

3-32-استعارۀ ی مصرحّه نمادین و اقسام کنایه.

3-33-استعارۀ ی مکنیّه و تبعیّه.

3-34-اضافه ی تشبیهی و آمیزه ای از استعاره و کنایه.

3-39-استعاره با ژرف ساخت تشبیه تفضیل..

3-40-پارادوکس و استعاره.

3-41-استعارۀ با ژرف ساخت تشبیه ملفوف….

3-42-استعارۀ محققّه.

3-43-استعارۀ ی محققه مجرده.

3-44-استعارۀ ی تبعیّه و مصرحّه.

3-46-استعارۀ ی مصرحّه.

3-47-استعارۀ ی مصرحّه و کنایه.

3-48-استعارۀ در استعاره.

3-49-تشبیه تفضیل و کنایه ی بعید..

3-50-استعارۀ و تشبیه تفضیل..

3-51-استعارۀ ی مصرحّه ی نمادین..

3-52-استعارۀ مرکّب نمادین:

3-53-استعارۀ ی مصّرحه و ایهام.

3-54-استعارۀ ی مصّرحه و کنایه قریب (تشبیه کنایی).

3-55-استعارۀ ی مطلّقه و تبعّیه.

3-56-استعارۀ ی مصّرحه مطلقه کنایه قریب(ایما).

3-57-استعارۀ ی مطّلقه و ایهام.

3-58-استعارۀ ی مکنّیه.

3-59-استعارۀ مکنیه (اضافه استعاری).

3-60-استعارۀ ی مکنیه و کنایه (ایماء).

3-61-استعارۀ مکنیّه و مصرحّه.

3-62-استعارۀ مکنیّه و تشبیه.

3-63-استعارۀ و تشبیه بلیغ(محسوس به محسوس).

3-64-استعارۀ ی مکنّیه و کنایه.

3-65-استعارۀ ی مطلقه و تشبیه.

منابع

استعاره در غزلیات خواجوی کرمانی

 استعاره

استعاره در لغت مصدر باب استفعال است به معنای عاریه خواستن و در اصطلاح ادب و علم بیان به کار بردن لغت، ترکیب و یا جمله ای است به جای مشابه ساختاری دیگر آن و یا به عبارت و تعریف شفاف تر، استعاره به کار بردن یگی از طرفین تشبیه (مشبه یا مشبهٌ به) است در کلام.

حذف یکی از طرفین تشبیه و آوردن دیگری در سخن، سبب پدید آمدن استعارۀ می­شود. نویسنده یا شاعر می تواند مشبه را با یکی از ملایمات (اجزا یا لوازم) و یا صفات مشبهٌ به بیاورد و استعاره بیافریند و یا مشبهٌ به را با قرینه ای که برساند معنای حقیقی واژۀ مستعار به کار نرفته در کلام بیاورد. به کار بردن واژه به جای واژۀ دیگر باید بر اساس تشبیه یا رابطه و علاقۀ شباهت باشد چرا که ساختار ژرف استعاره بر تشبیه نهاده شده است.(شمیسا،1381: 52)

مهمترین نوع مجاز، مجاز به علاقۀ مشابهت است که استعاره نامیده می شود. اگر از جملۀ تبیهی مشبه و وجه شبه و ادات  را حذف کنیم به نحوی که فقط مشبهٌ به باقی بماند، به این مشبهٌ به، استعارۀ می گویند. مثلاً ژرف ساخت سرو که استعارۀ از قد بلند است، چنین بوده است: قدی که در پیراستگی و بلندی متناسب، همچون سرو است. و یا در بیت:

تا برآمد جوشن رستم به روی آبگیر                        زال زر باز آمد و سر بر کشید از کوهسار

(امیر معزّی،197:1388)

“جوشن رستم” استعارۀ از امواج ریز پولک مانند روی برکه است.

و “زال زر” استعاره از برف است.

حال اگر به جای مشبهٌ به، مشبه را در کلام نگه داریم و یکی از ملایمات که همان صفت یا جزء و یا لازم مشبه را به همراه مشبهٌ به بیاوریم نوعی دیگر از استعاره پدید می آید که آن را استعاره مکنیُه یا با لکنایه می گویند:

هزار نقش برآرَد زمانه و نَبُوَد                                             یکی چنان که در آیینۀ تصوّر ما

(انوری، 39:1384)

بنابراین استعارۀ مکنیه یا با لکنایه عبارتست از ذکر مشبه و اراده ی مشبهٌ به، مانند:

وَ اِذا المُنیّةُ اًنشَبَت اَظفارُها                                                   اَلفَیتَ کُلَّ تَمیمهٍ لا تَنضعُ

(آهنی، یه نقل از مبتنّی، 157:1360)

یعنی  هنگامی که مرگ چنگال های خویش را فرو ببرد، می بینی یا می یایی که هیچ تعویذ و دعا و بازوبندی، سود نمی بخشد.

شاعر “مرگ” را در ذهن خویش به سَبُع و درّنده مانند کرده و اَظفار (چنگال ها) را که از ملایمات (اجزاء و لوازم) درّنده است برای مَنیته (مرگ) آورده است و نیز از همین نوع استعاره است شعر زیر از غضایری رازی:

هوا که بَزم تو بیند بر آیدش دندان              قضا که تیغ تو بیند، بریزدش چنگال

(همان: 157)

“دندان” را که ملایم است به بَزم و “چنگال” را که ملایم  حیوان درّنده و وحشی است به “قضا” اسناد و نسبت داده است.

و نیز این شعر ناصر خسرو:

بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش                 چو تیز کرد بر او مرگ؛ چنگ و دندان را

(آهنی: 158)

“چنگ و دندان” را که ملایم سَبُعَ است به “مرگ” نسبت داده است.

حاصل استعارۀ آن است که مشبه را عین مشبهٌ به ادعّا نمایند و به این، اصل “این همانی” می­گویند یعنی گویا مشبه دقیقاً و داتاً همان مشبهٌ به به است. (این مشبه، همان مشبهٌ به است).

و مشبه را مستعار منه و لفظ مشبه را بدون در نظر گرفتن حقیقت معنا و واقعیّت آن مستعار و مشبهٌ به را مستعارله می گویند:

وجه شبه را در استعاره، اصطلاحاً “جامع” می گویند.

در استعارۀ مصرّحه چنانکه گفتیم مشبهٌ به می آید مانند “لعل شکربار” که استعارۀ از لب یار و معشوق است. به این نوع استعارۀ ، تحقیقیّه، محقّقه، تصریحیّه نیز می گویند.

استعارۀ مصرّحه بر سه نوع است:

 

جهت مشاهده و دانلود تشبیه در غزلیات خواجوی کرمانی کلیک کنید.

 

 استعاره مصرّحۀ مجرّده

که ساختار این استعاره چنین است:

مشبهٌ به + ملائمات (صفات) مشبه.                                      (شمیسا،1381:59)

مثال: سرو و چمان

یعنی در کلام، مشبه به یا (لااقل) یکی از ملائمات یعنی امور یا اجزای مربوط به مشبه را (مستعارله) می آورند.

سر و چمن من، چرا مِیل چمن نمی کند؟                 همدم گل نمی شود، یاد وطن نمی کند

(حافظ، 148:1389)

در این نوع استعاره، ملایم مشبه، همان قرینۀ صارفه است. مثلاً در “سر و چمان”، “چمان” به اعتبار این که ذهن را از معنای اصلی سرو منصرف می کند، قرینه و به اعتبار این که ذهن را متوجّه مشبه می کند، ملائم است.

احتياجت به چمن نيست كه بر سروِ قدت           گل دميده است و همه ساله بهار اِشكفته است

(خواجو: 71)

سرو قدت: تشبيه مقيّد مرسوم و معمول (قد يار  سرو)

گل: استعارۀ مصرّحه مجرّده از “رخسار معشوق”.

دميدن: روييدن و شكفتن.

بهار: استعارۀ مصرّحه از “رخسار خرم و شاد  معشوق”

نيازي به چمن (براي گل گشت و تماشا) نداري بر سرو قدت هم گل است و هم بهار.

اِشكفته است: صورت ديرين و اصيل “شكفتن” است كه هنوز در برخی از گويش ها به همين صورت كاربرد دارد.

اي دانۀ مشكين تو دام دل عشاق                             از دام سر زلف توآسان نتوان جست

(همان:75)

دانۀ مشكين: استعارۀ مصرّحۀ مجرده از “خال سياه” معشوق است و در شعر عرفاني اشاره به مقام وحدت و توحيد صفاتي است:

من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم                    چشم بيمار تو را ديدم و بيمارشدم

(امام (ره) 152:1381)

دام سر زلف: تشبيه مقيد (مشبه مقيد به مشبه مفرد). ضمناً به وجه شبه اين تشبيه كه تداعي كنندۀ “زنجير زلف” است و زنجير بر پاي زندانيان مي بستند( کُند و زنجير) كه سبب گرفتاري و حبس آنها بود).

اي دانۀ

“کند و زنجير” تا اواخر دورۀ قاجاريّه در زندانهاي ايران مرسوم بوده است

طاق پیروزه که خلوتگه قطب است                         کمترین زاویه ای بر در کاشانه ی ماست

(همان:60)

طاق پیروزه : استعارۀ ی مصرحّه مجرّده از آسمان است. قطب فلک : ایهام دارد به دو معنا : الف) فلک همچون قطب و بزرگ روحانی است. ب) قطب (خط محور) فلک. اگر محور زمین (خط محور) را به فلک ادامه دهند، در فلک قمر (فلک اوّل) با محور فلک موازی است که تقاطع آن را قطب گویند (مرکز قطب زمین هم از محور زمین می گذرد).

سنبلت زان رو به بالا سرفرود آورده است                 تا چو بالای تو دایم کار او بالا بود

(همان:219)

“سنبل” استعاره است از زلف یار

شاعر از این استعارۀ ی مصّرحه، یک استعاره ی مکنیّه آفریده است .ملایم “سرفرود آورده است” با مجاز به علاقه ی مسامحه به معنای” سرفرا” آورده است چه “فرا” به معنای” بالا ست “و “فرود” به معنای پایین است امّا چنانگه گفتیم سراینده مسامحتاً به معنای فراآورده است. لذا اسناِد” حرکت به سوی بالا” بر سنبل یک اسناد مجازی است.

دنباله ی استعارۀ ی مکنّیه، اندیشه و قصد سنبل(زلف یار) در بالا نشینی و رفعت به جهت همطرازی و هم آهنگی و رو سوی بالا داشتن است.

(مستوفي الممالك، 385:1369)

جانم چو رو به خیمه ی روحانیان نهاد                     تن را در این خطیره ی سُفلی بماند و رفت

(خاقانی:1377)

“خیمه ی روحانیان” : استعارۀ ی مصرحّه است از آسمان.

زد نَفَسِ سر به مُهر، صبح مُلَمَّع نِقاب                       خیمه ی روحانیان کرد مُعَنبر طناب

(خاقانی، 1377 : 119)

خَطیره : نی بند، جای مقدّسی که حریم دارد، محدوده، ناحیه.

خَطیره ی سُفلی : استعارۀ ی مصرحّه مجرّده از “دنیای خاکی و کره ی ارض”.

بماند مکنیّه رها کرد و باقی گذاشت.

 

جهت مشاهده و دانلود کنایه در غزلیات خواجوی کرمانی کلیک کنید.

 

  استعارۀ مصرّحۀ مرشحه

ساختار این استعاره چنین است: مشبهٌ به + ملائمات (جزء یا اجزاء) مشبهٌ به.

در این استعارۀ ، مشبهٌ به را همراه با یکی از ملائمات یا اجزای خود مشبهٌ به ذکر می کنند. در این استعارۀ ، ادّعای یکسانی و این همانی به اوج خود می رسد و به این سبب است که به آن مرشّحه (پرورده شده) می گویند. یعنی سیاق و روش این استعارۀ به گونه ای است که مشبهٌ به آن که نماد استعارۀ است، با ملائم دکر شده، تقویت می شود. در استعارۀ مرشّحه بر خلاف مجرّده، قرینه و ملایم، یکی نیستند و از این رو، فهم و دریافت استعارۀ مرشّحه، دشوار و نیاز به دقّت نظر، ممارست و تمرین و پژوهش در شعر کهن برای دریافت و فهم شقوق استعاره دارد. نمونۀ زیر، ظرافت، پیچیدگی و در عین حال، زیبایی و نمادین بودن این گونه استعاره را نشان می دهد:

طاووس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو                    گاوَرس(ارزن) ریزه های مُنَقّا، بر افکند

(خاقانی، 198:1382)

طاووس استعاره از ذغال برافروخته و زاغ استعاره از ذغال سیاه و گاورس ریزه [= دانه های ارزن درشت] استعاره از جرقّه های پراکنده از آتش است، قرینه (قرینۀ صارفه یعنی آنچه نشان می­دهد که منظور طاووس و زاغ و گاورس طبیعی نیست)  قرینه ” خورده شدن زاغ” است چون طاووس زاغ را نمی خورد و همین امر نشان می دهد که منظور از طاووس، خودِ طاووس نیست. علاوه بر این، طاووس از گلویش، گاورس ریزه بیرون نمی افکند. افزون بر این با خوردن، گلو و گاورس ریزه از ملائمات (امور مربوط) مشبهٌ به یعنی طاووس و زاغ هستند یعنی طاووس و زاغ با این امور مربوط اند و سر و کار دارند.

 

 استعارۀ مطلقه

ساختار این استعاره چنین است: مشبهٌ به + ملائمات مشبهٌ به و مشبه.

در این استعاره مشبه به را ذکر می کنیم و با آن هم از ملائمات یا اجزای مشبهٌ به می آوریم و هم از مشبه را دراین صورت، اینگونه استعاره هم مرشحه است و هم مجرّده. چون ویژگی های هر دو را دارد، بنابراین این استعاره در حالت تعادل قرار دارد و از یک سونگری و یا سنگین شدن کفّۀ ملائمات مشبهٌ به یا مشبّه، آزاد است (شمیسا، 1382 :61-60)

چو پر بگسترد عقاب آهنین                                               شکار اوست، شهر و روستای او

(بهار، 1374: 496)

“عقاب” به قرینۀ “آهن” مستعار منه است. از “هواپیما” که مستعارٌ له نامیده می شود

“آهنین” ضمناً از ملائمات مشبه است (مجرّده) و “پرگستردن” از ملائمات مشبهٌ به (مرشّحه) است.

 

استعارۀ مکنیّه تخییلیّه

در این استعاره مشبه را با یک یا چند جزء یا ملائم از مشبهٌ به ذکر می کنند. این استعاره هم به صورت ترکیب اضافی یا وصفی می آید و هم به صورت جمله. مثال برای هر کدام:

 

  به صورت ترکیب اضافی یعنی اضافۀ استعاری

شاخسار قناعت: اضافه استعاری ست و نوع استعارۀ آن، استعارۀ مکنیّه است، چون “قناعت” (مشبه) به درختی (مشبهٌ به) تشبیه شده است که یکی از ملائمات آن “شاخسار” در استعاره آمده است.

 

به صورت ترکیب وصفی که همان معنای اضافۀ استعاری را می دهد مانند

“عزم تیز گام”: “تیز گام” صفت اسب است بنابراین، “عزم” (مشبه) به “اسب” مشبهٌ به تشبیه شده است (در ژرف ساخت استعاره) و مشبه یعنی “عزم” با یکی از ملائمات یا صفات مشبهُ به که تیز گام” باشد (تیز گام صفت اسب است) در استعارۀ مکنیّه مورد نظر آمده است.

 

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..

جهت مشاهده و دانلود بررسی استعاره و نماد در غزلیات شیخ فخرالدین عراقی کلیک کنید.

نمونه ای از منابع و ماخذ

  • شفیعی کدکنی،محمد رضا،(1379)،صورخیال درشعر فارسی ،انتشارات افق ،چاپ هشتم، تهران
  •  -شیما،،سیروس ،(1381)،معانی و بیان ،انتشارات فردوس،چاپ هفتم :تهران.
  •  -صفا،ذبیح الله ،(1386)، تاریخ ادبیات در ایران ،ج3،انتشارات فروسی ،چاپ دوازدهم : تهران.
  •  -طباطبایی،محیط،(1353)،حدودالعالم،انتشارات علمی،چاپ اول : تهران
  •  -طباطبائی، محمدحسین، (1362)، تفسیر المیزان، مرکز انتشارات فرهنگ معارف اسلامی، چاپ سوم: قم.
  •  -علوی مقدم و اشرف زاده، رضا، (1386)، معانی و بیان، انتشارات آفتاب چاپ ششم، تهران
  •  -فروغی،محمدعلی ،(1382) گلستان سعدی ،انتشارات ققنوس،چاپ شانزدهم: تهران.
  •  -کاشفی ،محمدرضا ،(1388)، دیوان امیرمعزی ،انتشارات آفتاب ،چاپ دوم : تهران.
  •  -کاشفی ،محمدرضا،(1371)، دیوان جمال الدین عبدالَرزاق اصفهانی،انتشارات علمی چاپ دوم، تهران.
  •  -مستوفی الممالک،حسین میرزا ،(1382)خاطرات من ،انتشارات علمی ،چاپ سوم: تهران.
  •  -مظهری، حمید، (1389)، دیوان غزلَیات حافظ انتشارات خدمات فرهنگی کرمان، چاپ هفتم: کرمان.
  •  -…
  •  -…

 

مشخصات اصلی
رشته زبان و ادبیات فارسی
گرایش زبان و ادبیات فارسی
تعداد صفحات 60 صفحه
منبع فارسی دارد
منبع لاتین دارد
حجم 90 kb
فرمت فایل ورد (Word)
موارد استفاده پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “استعاره در غزلیات خواجوی کرمانی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید