قیمت 19,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 1002 بازدید

رجز خوانی در شاهنامه

رجز خوانی در شاهنامه

  رجز در شاهنامه

 حماسه و شعر حماسی (منظومه های حماسی)  

حماسه در لغت نامۀ دهخدا چنین تعریف شده است:

«حماسه: دلاوری، دلیری ، شدت و سختی در کار، دلیر شدن، سخت شدن» (دهخدا، ذیل حماسه).

و در فرهنگ معین آمده است:

1ـ دلیری کردن، شجاعت نمودن

2ـ دلیری،دلاوری، شجاعت)

3ـ رجز، ارجوزه

4ـ نوعی از شعر که در آن از جنگ ها و دلاوری ها سخن رود، شعر رزمی، حماسی. » (معین، ذیل حماسه).

در واژه نامه هنر شاعری آمده است: «حماسه(epic) در عربی به معنای دلاوری و اصطلاحی است که در دوران متأخّر به عنوان معادلی برای کلمۀ اپیک در ادبیات غرب به کار رفته است. حماسه یکی از انواع ادبی است که به وسیلۀ ارسطو به عنوان دومین نوع ادبی بعد از تراژدی شناخته شده است. حماسه شعری است روایی و طولانی که معمولاً بر شرح احوال و اعمال خارق العادۀ قهرمانی متمرکز می شود و با حوادث مهم غیرمعمول که غالباً به سرنوشت یک قبیله یا ملت و گاه به طور کلی نژاد بشری مربوط است، سروکار دارد.» (میرصادقی، 1373: 95)

دکتر صفا در حماسه سرایی در ایران حماسه را این گونه تعریف می کند: «حماسه نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی ها و افتخارات و بزرگی های قومی یا فردی باشد به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد.» (صفا، 1363: 3)

دکتر شمیسا از قول لامارتین حماسه را این گونه تعریف می کند: «شعر ملل است به هنگام طفولیت ملل، آن گاه که تاریخ و اساطیر، خیال و حقیقت به هم آمیخته و شاعر مورّخ ملت است»  (شمیسا، 1370: 61)

شعر رجزخوانی در شاهنامه

منظومه های حماسی

منظومه های حماسی را از نظر زمان پیدایش و نوع پیدایش و موضوع تقسیم بندی کرده اند.

دکتر صفا منظومه های حماسی را به دو نوع طبیعی و ملی و مصنوع تقسیم کرده و معتقد است.

منظومه های حماسی طبیعی و ملی عبارت است از: «تاریخ افکار و قرایح و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرون و اعصار تنها برای بیان وجوه عظمت و نبوغ قوم به وجود آمده و مشحون است به ذکر جنگ ها، پهلوانی ها و جان فشانی ها و فداکاری ها و در عین حال مملو است از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرون معینی از ادوار حیاتی ایشان که معمولاً ار آن ها به دوره های پهلوانی تعبیر می کنیم» (صفا، 1363: 5)

ونمونه های این گونه منظومه های طبیعی را ایلیاد و ادیسۀ هومر، مهابهارات هندیان و شاهنامۀ فردوسی می داند.

در این منظومه ها شاعر آنچه را از گذشتگان به یادگار مانده است با شیوه ای هنرمندانه نقل می کند.

دوم ـ منظومه های حماسی مصنوع:

«در این منظومه ها سروکار شاعر با داستان های پهلوانی مدوّن و معینّی نیست بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد».(همان:6)

از نظر موضوع، منظومه های حماسی به دو نوع اساطیری و پهلوانی یا حماسی تاریخ به قول دکتر صفا(1) و به چهار نوع اساطیری، پهلوانی، دینی و مذهبی و عرفانی به قول دکتر شمیسا (2) تقسیم می شوند.

حماسه های اساطیری متعلّق به ایام پیش از تاریخ است و بر مبنای اساطیر شکل گرفته است، مانند: بخش اول شاهنامۀ فردوسی، قسمت هایی از ایلیاد و ادیسه و رامایانا و مهابهاراتا.

اما اگر موضوع منظومه به زندگی قهرمانان ملی و پهلوانان توجه کرده باشد حماسۀ منظوم پهلوانی نامیده می شود هرچند که قسمتی از آن به دورۀ اساطیری برگردد، مانند: زندگی رستم و گرشاسب.

گاه قهرمنانان وپهلوانان وجود تاریخی دارند که حماسۀ منظوم تاریخی به حساب می آید، مانند: ظفرنامۀ حمدالله مستوفی و شاهنشاه نامۀ ملک الشعرا صبا.

اگر قهرمان حماسه یکی از شخصیت های دینی یا مذهبی باشد حماسۀ دینی نامیده می شود، مانند: خاوران نامۀ ابن حسام و حملۀ حیدری باذل یا کمدی الهی دانته.

پس منظومه های حماسی بسته به قهرمان حماسه و زمان حضور قهرمان می دانند اساطیری، پهلوانی، تاریخی و یا دینی و فلسفی باشند.

البته منظومه های حماسی عرفانی را هم ذکر کرده اند، مانند منطق الطیر عطار که قهرمان حماسه بعد از کشمکش با دیو نفس و عبور از گردنه های مخاطره آمیز به کمال می رسد.

 

 رجز چیست؟

این واژه در لغت عرب به معنای حقیقی برای دو منظور به کار رفته است:

1ـ تحرّک و جابجایی شتر

2ـ نامی برای نوعی شعر که در حقیقت از همان تحرّک و جابجایی اخذ شده است.

چنانکه در لسان العرب آمده است: دردی است که شتر پیدا می کند در پاهایش

رجز: اضطراب پای شتر است زمانی که بخواهد بلند شود

رجز: لرزشی که شتر پیدا می کند در زانوها یا دست و پایش هنگام بلند شدن و آن لرزش است و مونث آن رجزاء گفته شده، یعنی شتری که پایش ضعیف است در هنگام بلند شدن ازجایی که در آن جا خوابیده است.. به همین جهت است که رجز در شعر رجز نامیده شده است به خاطر نزدیکی اجزایش و کمی حروفش….

رجز شعری است که شروع اجزایش دو سبب و یک وتد است و آن وزنی است که در گوش دلنواز است و بر جان می نشیند.

و در کتاب العین آمده است: (اصل رجز در لغت متابعت حرکات است و به همین خاطر در سخن عرب ها آمده که شتر رجزا هنگامی به این نام خوانده می شود که هنگام برخاستن پاهایش لرزان باشد.

رَجَز با فتحۀ اول و دوم در لغت نامه های فارسی به دو معنا آمده است:

در دهخدا به نقل از دیگر فرهنگ ها چنین آمده است: «رجز، بحری از بحور، شعر رجز گفتن، شعر کوتاه گفتن، انشاد ارجوزه…

رجز خواندن: خواندن اشعار رجز، مفاخرت کردن و بیان مردانگی و شرافت خود نمودن. رجز خوانی: دعوی و غالباً لاف» (لغت نامه، ذیل رجز)

در فرهنگ فارسی معین:

«رجز RAJAZ 

1ـ شعری که به هنگام جنگ برای مفاخرت خواننده، ارجوزه.

2- یکی از بحرهای شعر که از تکرار مستعفلن سه یا چهار بار حاصل شود.

3ـ یکی از گوشه های مخصوص چهارگاه که امروز معمول نیست.» (معین، ذیل رجز).

و رجز خواندن: «1ـ خواندن شعر به هنگام جنگ برای مفاخرت و خودستایی

2 ـ اشتلم کردن» (همان)

در فرهنگ فارسی معین ذیل این معنا سه ترکیب:  رجز خواندن، رجز خوان و رجز خوانی آمده است.

فرهنگ سخن آورده است:

رجز:

1ـ ارجوزه

2ـ مباهات و فخرفروشی. لاف زنی

3ـ حماسه.

رجز خوانی چیست؟
رجز خوانی در شاهنامه فردوسی

رجز خواندن: 

1ـ خواندن اشعاری در میدان جنگ برای مفاخره

2ـ به خود بالیدن، فخرفروشی کردن، لاف زدن» (انوری، ذیل رجز)

سرّامی هنگام تقسیم بندی گفتگوهای شاهنامه رجزخوانی را جزء گفتگوهای رو در روی قهرمان به حساب می آورد و می گوید: «رجزخوانی یکی از گفتارهای ویژه ادبیات حماسی است و کلاً خودستایی پهلوانان و بیان کارها و افتخارات آنان است، بیشتر به هنگام جنگ در کار
می آید اما در شرایط و موقعیت های دیگر نیز بدان برمی خوریم» (سرّامی، 1368: 300).

بر اساس تعاریفی که از واژه نامه های عربی و فارسی به دست آمد رجز شعری است که در میدان جنگ برای مفاخره و تحقیر دشمن بر زبان می آید و ظاهراً چون رجز خوان به سوی دشمن پیش می رود و می ایستد و رجز می خواند و دوباره حرکت می کند، این نوع شعر خواندن را که مانند همان حرکت شتر بیمار است رجزخوانی نامیده اند.

با این تعریف، مفاخراتی که در غیر از معرکۀ جنگ یا لاف زنی های در حال مستی است از تعریف رجز جدا می شود.

رجز با گواژه (طعنه، سرزنش، سخن نیش دار و سرزنش آلود) هم تفاوت دارد. اگر این گونه سخنان در میدان جنگ بین دو هم آورد و برای تحقیر دشمن به کار می رود نوعی از رجز است وگرنه باید آن را گفتگو از نوع سرزنش آلود نامید.

رجز اصطلاحاً در فنّ عروض شعری به نوع خاصی از شعر گفته می شود که در آن وزن مستفعلن شش بار تکرار می شود و به بحر رجز معروف است.

اما در زبان فارسی رجز به معنای مفاخره کردن و بیان مردانگی و شرافت خویشتن، مباهات، فخرفروشی و لاف زنی به کار رفته است.

 

رجز خوانی در شاهنامه :

شاهنامه یک روایت منسجم و یکپارچه است و یکی از عناصر برجسته در این داستان، گفتگوهای متنوع نقش آفرینان آن است که بخش اعظم بسیاری از داستان ها را به خود اختصاص داده است، حتی در داستان هایی که تحرک و هیجان زیاد است و بر محور عمل جسمانی و زورآزمایی و مسابقات می گردد، فقط درصد کمی از این داستان ها به توصیف دویدن و کشتی گرفتن و شمشیر زدن و تیراندازی و … می گذرد و باقی به گفتگو دربارۀ آن ها.

«از شگردهای فردوسی در دگرگون کردن روایات ساده و کم پیرایۀ باستان به داستان یکی هم آراستن وقایع به گفتارهای متناسب و سزاوار بوده است» (سرامی، 1373: 177)

 

 کارکردهای رجزخوانی :

پهلوانان و رزم آوران برای مقاصد گوناگون رجزخوانی می کنند. همۀ این مقاصد برای پیروزی بر هماورد است، یعنی به سود خودی و علیه جبهۀ دشمن تنظیم می شود.

برخی از این اهداف عبارتند از:

الف) برکشیدن پهلوانان خودی

فردوسی که شاعری دقیق و اهل ظافت است در گفتگوهای شاهنامه به نوع شخصیت های گوینده و موقعیت هایی که در آن ها در آن قرار دارند توجه بسیاری دارد و در رجزخوانی ها نیز همواره موضع پهلوانان ایرانی به ویژه رستم را نسبت به همآوردانشان، پرصلابت و قدرتمندانه تصویر می کند.

رستم در نبرد با پهلوان تورانی اشکبوس، پیاده به نبرد می رود. فردوسی در برابر تحقیرهای اشکبوس جوابی مقتدرانه و پر از صلابت و سرشار از بلاغت بر زبان رستم می گذارد:

 

خروشید کای مرد رزم آزمای
کشانی بخندید و خیره بماند
بدو گفت خندان که نام تو چیست
تهمتن چنین داد پاسخ که نام
مرا مادرم نام مرگ تو کرد
کشانی بدو گفت بی بارگی
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی
پیاده ندیدی که جنگ آورد
به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ
هم اکنون تو را ای نبرده سوار
هم آوردت آمد مشو باز جای
عنان را گران کرد و او را بخواند
تن بی سرت را که خواهد گریست
چه پرسی کزین پس نبینی تو کام
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
به کشتن دهی سر به یکبارگی
که این بیهده مرد پرخاشجوی
سر سرکشان زیر سنگ آورد
سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟!
پیاده بیاموزمت کارزار

(همان، ج 4، ص 195، ابیات 1275-1284)

 

به لحاظ بلاغی، سخن اشکبوس در پرسش نام رستم نوعی تجاهل العارف است. آیا او واقعاً رستم را نمی شناسد؟!

رستم نیز در پاسخ، از استعارۀ شگرفی استفاده می کند:  مادرم نام مرا «مرگ» تو کرد. وقتی اشکبوس با تحقیر می پرسد: آیا بدون مرکب به جنگ آمده ای؟ رستم در پاسخ سوالی می پرسد که در آن استعاره و حسن تعلیل بسیار زیبایی نشسته است: ایا جنگ پیاده ندیده ای؟ آیا در شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ سواره به جنگ می روند؟ خواننده از همین گونه سخن گفتن رستم، پیشاپیش برتری و پیروی از او را درمی یابد.

در داستان نبرد رستم با کاموس کشانی، رستم لاف و طعنۀ کاموس را بر نمی تابد و پاسخی در خور می دهد چرا که او کمند رستم را به سخره، رشته خوانده است:

 

بدو گفت کاموس چندین مدم
چنین پاسخ آورد رستم که شیر
نخستین برین کینه بستی کمر
کنون رشته خوانی کمند مرا
به نیروی این رشتۀ شصت خم
چو نخچیر بیند بغرد دلیر
ز ایران بکشتی یکی نامور
ببینی همی تنگ و بند مرا

(همان، ج4، ص 205، ابیات 1440-1443)

در داستان نبرد بیژن با هومان پهلوان تورانی می بینیم که هومان با وجود رجزخوانی در برابر فرزند گیو از مبارزه با او، با این توجیه که شب فرا رسیده سرباز می زند:

 

زیزدان سپاس و بدویم پناه
به لشکر بران سان فرستمت باز
سرت را زتن دور مانم نه دیر
چه سودست کامد به نزدیک شب
من اکنون یکی باز لشکر شوم
  کت آورد پیشم بدین رزمگاه
که گیو از تو ماند به گرم و گداز
چنان کز تبارت فراوان دلیر
رو اکنون به زنهار تاریک شب
به شبگیر نزدیک مهمتر شوم

(همان، ج4، ص205، ابیات 720-724)

 

و بیژن در هنگام رجزخوانی بر این کردار او طعنه می زند:

چنین پاسخ آورد بیژن که شو
همه دشمنان سر به سر کشته باد
چو فردا بیایی به آوردگاه
سرت را چنان دور مانم زپای
  پست باد و آهرمنت پیش رو
گر آواره از جنگ برگشته باد
نبیند تو را نیز شاه و سپاه
کز آن پس به لشکر نیایدت رای

(همان، ج 5، ص 126 و 127، ابیات 726-729)

 

رجز خوانی رستم و اسفندیار:

بلندترین رجزخوانی ها در شاهنامه مابین رستم و اسفندیار روی داده است. این دو پهلوان هم زور در مهم ترین داستان حماسی شاهنامه، یعنی داستان رستم و اسفندیار، در هر موقعیتی که فراهم می شود از رجزخوانی در برابر هم روی گردان نیستند، تا آن جا که رجزخوانی دو پهلوان بسیاری از ابیات این داستان را شامل می شود.

 اصرار اسفندیار بر تحقیر خاندان رستم:

در جامعۀ ایران باستان، خاندان و نژاد یکی از ممیزه های پایگاه اجتماعی و در نتیجه قدرت سیاسی است و بخشی از موقعیت و قدرت فرد ناشی از تبار و موقعیت اجتماعی خاندان اوست. بنابراین تحقیر خاندان و نژاد موجب سست کردن روحیۀ جنگجو می شود. نکتۀ جالب در داستان رستم و اسفندیار، اصرار اسفندیار بر تحقیر رستم و خاندان او است. اسفندیار با تحقیر خاندان رستم رجزخوانی را آغاز می کند:

 

چنین گفت با رستم اسفندیار
من ایدون شنیدستم از بخردان
از آن بر گذشته نیاکان تو
که دستان بدگوهر دیوزاد
فراوان ز سامش نهان داشتند
تنش تیره بد، موی و ریش سپید
  که ای نیک دل مهتر نامدار
بزرگان و بیدار دل موبدان
سرافراز و دین دار و پاکان تو
به گیتی فزونی ندارد نژاد
همی رستخیز جهان داشتند
چو دیدش دل سام شد ناامید

(همان، ج6، ص 255، ابیات 624-629)

 

اسفندیار سام را نادان و بی بچه و غرچه خوانده و زال را مردارخوار و برهنه می خواند و مدعی است که نیاکانش سام و زال را برکشیدند و زیر سایۀ خویش پروریدند و سال ها بعد رستم از درختی ناتراشیده برآمد و راه ناپارسایی پیش گرفت. اسفندیار در جای دیگر نیز با لحنی تحقیرآمیز رستم و خانواده اش را ریزه خوار خوان نیاکانش برمی شمارد.

 

تو آنی که پیش نیاکان من
پرستنده بودی همی با نیا
بزرگی ز شاهان من یافتی
  بزرگان بیدار و پاکان من
نجویم همی زین سخن کیمیا
چو در بندگی تیز بشتافتی

(همان، ج6، ص 259، 698-700)

 

 پاسخ رستم به تحقیرهای اسفندیار :

رستم نیز در برابر این تحقیرها خاموش نمی ماند و از اسفندیار می خواهد که کژی بگذارد و سخنی بگوید که شایستۀ پادشاهان است:

 

بدو گفت رستم که آرام گیر
دلت بیش کژی بپالد همی
تو آن گوی کز پادشاهان سزاست
  چه گویی سخن های نادلپذیر
روانت ز دیوان ببالد همی
نگوید سخن پادشا جز که راست

(همان، ج6، ص256، ابیات 644-646)

 

رستم در ادامه به ستایش سام و دیگر نیاکانش می پردازد:

جهاندار داند که دستان سام
همان سام پور نریمان بدست
بزرگست و گرشاسپ بودش پدر
به دریا نهنگ و به خشکی پلنگ
  بزرگست و با دانش و نیکنام
نریمان گرد از کریمان بدست
به گیتی بدی خسرو تاجور..
ورا کس ندیدی گریزان ز جنگ

(همان، ج 6، ص 256و 257 ، ابیات 649-652)

 

رستم دربارۀ خود نیز می گوید:

دگر آن که اندر جهان سر به سر
همان عهد کاوس دارم نخست
همان عهد کیخسرو دادگر
زمین را سراسر همه گشته ام
  یلان را زمن جست باید هنر
که بر من بهانه نیارند جست
که چون او نبست از کیان کس کمر
بسی شاه بیدادگر کشته ام

(همان، ج6، ص 257، ابیات 663-666)

 

رجزخوانی در ایران باستان: 

اساطیر و افسانه های ایران باستان، چه آن ها که در همان دوران ضبط شده است و چه آن ها که در عصر اسلامی به آثار منظوم و منثور راه یافته است، کاملاً تحت تأثیر روحیه و حال و هوایی حماسی است که به اقتضای شرایط همان دوران بوده است. جنگ همواره از دغدغه های مهم مردم ایران باستان بوده و بخش عمده ای از زندگی آنان را تحت تأثیر قرار داده است و در راستای همین موضوع، بخش مهمی از پیکرۀ فرهنگی و تاریخی دوران باستان، که آثار دینی ـ ادبی آن دوران بازتابی از آن است، پایه ریزی شده است.

«در ادبیات ایران باستان، روایات ملی، اساطیر دینی، حقایق تاریخی، سرگذشت پهلوانان ایران، یادگارهایی که پیش از مهاجرت و از دورۀ زندگی در آسیای مرکزی در خاطر ایرانیان بر جای مانده بود، شرح لشکرکشی ها و مبارزات و مدافعات، داستان هنرنمایی ها و پهلوانی ها در گشودن نواحی مختلف ایران، غرور و کبریای نژاد آریا و عظمتی که ذاتاً برای خود تصور می کردند تاریخ اعمال پادشاهان و امیرانی که از مشرق ایران برخاستند. چون به هم آمیخت داستان های مرتبی را پدید آورد که اساس آن ها تاریخ و ظاهر آن ها، داستان و روش آن ها، اساطیری و دینی بود» (صفا، 1363: 26).

طبعاً رجزخوانی در این داستان ها ابزار مهمی برای بیان آن مفاخرات غرورآمیز بوده است.

 خوتای نامگ:

از جمله مهم ترین مجموعه های داستانی باستان، خوتای نامگ است که در اواخر عهد ساسانی پدید آمده است و هر چند متن آن امروزه در دسترس نیست اما از آن جا که اساس داستان های شاهنامه بر روایت های آن قرار داشته بدیهی است رجزخوانی نیز به عنوان یکی از مهم ترین موضوعات گفتگو در آثار حماسی جایگاه خود را در آن داشته است.

  اوستا:

اهمیت روایت های حماسی تا بدان جا بوده است که در اثری دینی همچون اوستا نیز
نشانه هایی از توصیف اعمال پهلوانی و رجزخوانی از زبان قهرمانان به چشم می خورد. در بخش یکم از فرگرد نوزدهم و ندیدا بین اهریمن و زرتشت گفتگویی در می گیرد و آن چه از زبان زرتشت بیان می شود بی شباهت به رجزخوانی پهلوانان آثار حماسی نیست.

 

رجزخوانی در ادبیات فارسی: 

سده های طلایی حماسه سرایی

ادبیات فارسی دری سده های چهارم و پنجم هجری از حیث حماسه پردازی از اهمیت
ویژه ای برخوردار است. این دو قرن، دوران اوج حماسه سرایی در ادبیات فارسی است. بیشتر آثار مهم حماسی فارسی در این دو سده به رشته نظم کشیده شده است، از جمله گشتاسپ نامۀ دقیقی، شاهنامۀ فردوسی، گرشاسپ نامۀ اسدی طوسی و آثار دیگری همچون فرامرزنامه و بانوگشسپ نامه از شاعران نامعلوم.

در این آثار رجزخوانی جزء جدایی ناپذیر داستان های پهلوانی و حماسی است.

یکی از رجزخوانی های کهن فارسی در گشتاسپ نامۀ دقیقی طوسی ( متوفی، 370-365 هـ.ق) ، پیش از شاهنامۀ فردوسی آمده و فردوسی نیز آن را در شاهنامۀ خود ثبت کرده است.

ارجاسپ برای گشتاسپ شاه، نامه ای تهدیدآمیز می نویسد و او را از پیروی زرتشت بر حذر می دارد و برای او این چنین رجز می خواند:

 

ور ایدونک نپذیری این پند من
بیایم پس نامه تا چند گاه
سپاهی بیارم زترکان چین
بینبارم این رود جیحون به مشک
بسوزم نگاریده کاخ تو را
زمین را سراسر بسوزم همه
  بینی گران آهنین بند من
کنم کشورت را سراسر تباه
که بنگاهشان برنتابد زمین
به مشک آب دریا کنم پاک خشک
زبن بر کنم بیخ و شاخ تو را
کتفتان به ناوک بدوزم همه

(فردوسی، 1374: ج 6، ص 76،)

 

آن چه در آثار حماسی سده های چهارم و پنجم هجری نمود چشم گیری دارد این است که رجزخوانی پهلوانان ایرانی در برابر هماورد خویش، به نوعی مفاخره و خودستایی ایرانیان درباره نژاد و اصالت تبار و پیروزی هایی است که در گذشته به دست آورده اند که یا به شکل مستقیم و آشکارا، تخمۀ ایرانیان آزاده را ستوده و به دلاوری های ایشان در برابر بیگانگان اشاره شده است و یا در قالب مفاخرت یک پهلوان به خاطر نژاد و تبار و دلاوری های او و خاندانش تجلی یافته است که این موضوع را می توان به نوعی بازجست عظمت و افتخارات گذشتۀ ایرانیان تلقی کرد.

 

(ادامه در فایل)

رجز خوانی در شاهنامه

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..

نمونه از فهرست منابع جهت مطالعه بیشتر رجز خوانی در شاهنامه

  • 1- ابن منظور، محمدبن مکرم. 1379(هـ.ق) لسان العرب.ج18،بیروت: دار صادر.
  • 2- اسدی توسی، ابومنصور احمدبن علی. 1354. گرشاسب نامه. به اهتمام حبیب یغمایی. تهران. طهوری.
  • 3- اسفندیار پور،هوشمند .1384 ،عروسان سخن ،چاپ دوم ،تهران ،نشر فردوس
  • 4- البرز ، پرویز ، 1369 ، شکوه شاهنامه در آینه ی تربیت و اخلاق پهلوانان ، تهران : دانشگاه الزهرا
  • 5- الفراهیدی، خلیل بن احمد 1367(ق). العین. ج8. بیروت: مؤسسه العلمی للمطبوعات.
  • 6- انوری، حسن. 1383. فرهنگ روز سخن. تهران: انتشارات سخن.
  • 7-اسلامی ندوشن، محمد علی. 1387، زندگی ومرگ پهلوانان در شاهنامه ،چاپ هشتم ،تهران ،نشرانتشار .
  • 8- ـــــ، ــــــ 1356. داستان داستان ها. تهران: توس.
  • 9- حمیدیان ،سعید .1387 ،درآمدی براندیشه و هنر فردوسی ،چاپ سوم،تهران ،انتشارات ناهید .
  • 10- دهخدا ، علی اکبر .(1337). لغت نامه. تهران:دانشگاه تهران.
  • 11-…
  • 12-…

رجز خوانی در شاهنامه

 

مشخصات اصلی
رشته زبان و ادبیات فارسی
گرایش زبان و ادبیات فارسی
تعداد صفحات 60 صفحه
منبع فارسی دارد
منبع لاتین دارد
حجم 60 kb
فرمت فایل ورد (Word)
موارد استفاده پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “رجز خوانی در شاهنامه فردوسی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید