قیمت 39,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 382 بازدید

خراسان در آستانه هجوم مغول

خراسان در آستانه هجوم مغول

خراسان در آستانه هجوم مغول

(از نبرد قطوان  536هـ تا حمله مغول 616 هـ)

فصل پنجم: خراسان و تداوم حملات خارجی و داخلی کوچ نشینان(نیمه اول قرن ششم هـ.)………………………………………………………………………………………………..116-99

بازنگری چگونگی تسلط سلجوقیان بر خراسان(100-99 )؛ واکنش مردم در برخورد با سلجوقیان (101-100)، حمایت سیاسی و معنوی صوفیان(101)، حمایت سیاسی و معنوی خلافت بغداد(103-102). وحدت سیاسی خراسان و ماوراء­النهر توسط سلجوقیان(103). خراسان و قراختاییان(105)؛ کوچ بزرگ  قراختاییان به سیحون و پیامدهای آن(104)؛ نبرد قطوان نقطه عطفی در تاریخ خراسان(110-106)؛ تحلیل واقعه قطوان،آثار و پیامدها(112-110)؛ تجزیه امپراتوری سلجوقی و تسلط ملوک الطوایف بر خراسان(114-112)؛ قدرت­گیری امرا و زوال نهاد وزارت(115-114)؛ هجوم غزان به خراسان(120-115).

فصل ششم: خراسان و پی­آمدهای منفی موازنه قدرت (نیمه دوم قرن ششم هـ)…..(157-122)؛ خراسان پس از درگذشت سلطان سنجر(123)؛

خوارزمشاهیان و قپچاق­ها در خراسان(127-125)؛ قپچاق­ها در منابع تاریخی و جغرافیایی(127-129)،
قپچاق­ها در پیوند با دولت خوارزمشاهی(130-122)؛ کشمکش­های خوارزمشاهیان و قراختاییان در خراسان(132)؛ ایل ارسلان و فرمانبرداری از قراختاییان(135-1330)، سلطان تکش و سعی در برقراری موازنه با قراختاییان(126)؛ جدال خوارزمشاهیان با کمک قپچاق­ها و قنقلی­ها با غوریان(138-136)؛ قپچاق­ها در منازعات خوارزمشاهیان با الناصر خلیفه عباسی(138)؛ سلطان تکش خوارزمشاه و منازعات عراق(140-139)، دسیسه­های الناصر برای حمله به خراسان(140)؛ تصرف خراسان بزرگ  توسط سلطان محمد خوارزمشاه(141-142).  وقایع شرق قلمرو خوارزمشاهیان و نقش خلافت عباسی در وقوع آن­ها(143-142)؛ سلطان محمد خوارزمشاه و انقراض قراختاییان(138-143)، مسدود کردن راههای ترکستان و جابه جایی حکام و امرا در نواحی مرزی(151-148)، واقعه اترار و کشته شدن بازرگانان مغول(151)، تبعید علما و فقها (152-151)؛ حمله سلطان محمد به بغداد و اثرات آن(154-153)؛ بغداد و کشاندن مغولان به داخل خراسان(155-154)، از بین رفتن مشروعیت سیاسی سلطان محمد و اتکا به لشکریان سرکش ایلی(157)

فصل هفتم: وضعیت اجتماعی – اقتصادی خراسان پیش از هجوم مغولان……..184-157

تلاش بی­نتیجه برای استقرار نظام ایرانشهری(166-158)؛ سقوط مراکز علمی و فرهنگی خراسان(167-166)؛ رشد تعصبات مذهبی و شهری در خراسان(169-167)؛ رواج اندیشه تقدیرگرایی و تسلیم طلبی(171-169)؛ حدیث درباره واقعه قطوان(162-171)، حدیث قیامت و واقعه سال 582 (174-172)؛ مهاجرت  عرفا و شعرا از خراسان( 175-174)؛ تغییر راههای تجاری از خراسان به فارس و انحطاط اقتصادی خراسان( 182-176).

 

خراسان در آستانه هجوم مغول

خراسان و تداوم حملات خارجی و داخلی کوچ نشینان
(نیمه اول قرن ششم هجری)

حملاتی که به صورت امواج پی در پی توسط کوچ نشینان به مرزهای خراسان بزرگ از مرزهای سیحون صورت می­گرفت، سرانجام تا قرن چهارم هجری / دهم میلادی، به اوج خود رسید و به تشکیل دولت مسلمان ترک موسوم به قراخانیان انجامید. اما آنچه که قراخانیان و در اصل قبایل قرلق انجام دادند، سرمشقی برای دیگر قبایل کوچ نشین شد. چنانکه قبایل تغز غز، که در تاریخ ایران به نام سلجوقیان شناخته می­شوند، ضمن اسلام پذیری از سیحون گذشته و قدم به خراسان گذاشتند. آنها سراسر خراسان را در نتیجه اول قرن پنجم هجری تصرف کردند. هر چند پیش از آن خراسان، شاهد حضور غزنویان یا خاندان­هایی نظیر سیمجوریان بود، اما اینک یک امپراطوری سراسر جهان اسلام از جیحون تا مدیترانه را در بر می­گرفت.

این دولت به وسعت و اقتدار بسیار دست یافت چنانکه مشهور است خواجه نظام الملک دستمزد ملاحان جیحون را به خراج انطاکیه حواله داد “تا جهانیان بدانند که وسعت ملک سلطان از کجا تا به کجاست”. به قدرت رسیدن سلجوقیان با وجود سابقه حضور ترکان در خراسان و دستگاه خلافت را باید پدیده­ای مهم در تاریخ ایران و به طور کلی آسیا دانست. زیرا تحرکات قبایل کوچرو در مرغزارهای آسیا را بیشتر کرد. ایغورها، قرلق­ها، غزها، قپچاق­ها، قنقلی­ها و دیگران اکنون در پیشروی به سوی جهان اسلام، از یک الگوی واحد پیروی می­کردند؛

قبول اسلام، گرفتن تائید خلافت و ارتزاق از غارت یا غنیمت یا مالیات­گیری از شهرنشینان. شهرنشینان نیز در پیوند با روستائیان که همگی جماعت­های کشاورز یکجانشینی بودند از طریق زمینداری و تجارت کسب ثروت می­کردند. اما موج بعدی مهاجمان یعنی قراختاییان بدون اسلام پذیری و یا قدرت شمشیر، قسمت­هایی از جهان اسلام را که ماوراء­النهر خراسان بود به تصرف درآوردند و به قلمرو خود در ترکستان اضافه نمودند. شورش­ها و غارتگری­های کوچ نشینان در داخله خراسان که توسط غزها صورت گرفت نیز به دگرگونی شدید ارضی آن انجامید. در این فصل سه موج جمعیتی دیگر یعنی سلجوقیان، قراختاییان و غزان مورد بررسی قرار گرفته است.

 

بازنگری چگونگی تسلط سلجوقیان بر خراسان

به گفته یعقوبی، مساکن اولیه غزها در مرزهای چین و قامچو، پايتخت آنها نزديك تورفان قرار داشت(یعقوبی، 1343: 179). ابن فضلان در سال 309هـ. دسته­ای از اوغوزها را میان خوارزم و ولگا دیده است که آنجا زندگی می­کردند(ابن فضلان، 1356: 122). صبران مرکز تجاری آنها و فاراب مرز این مردم بيابانگرد، كوچرو و چادرنشين با مسلمانان بود(یاقوت حموی، ج1‏،1383: 724). عده­ای از آنها در قرن چهارم هجری/ دهم میلادی، تا منک و واشگرد از توابع بلخ، چغانیان نزدیک ترمذ و بدخشان رسیده بودند(مقدسی،ج2،1361: 91).

اولین باری که از غزها در تاریخ سیاسی خراسان سخن به میان آمده، هنگام حضور آنها در لشکر سامانیان و در جنگ با قراخانی­ها بوده است. به گفته خواجه رشیدالدین در جامع التواریخ “لشكر غوز بر لشكر ايلك خان شبيخون كردند و جمعى را از سپاه او اسير  آوردند و بنه ايشان به تاراج دادند و غنيمتى وافر حاصل كردند و باز گشتند” (رشیدالدین فضل الله،1338: 84). قدرت و شوکت آنها در شکست دادن  لشکر قراخانی، باعث نگرانی خان بخارا گردید؛ به همین جهت سلطان محمود غزنوی را متوجه خطر آنان نموده، پيغام داد كه:

“در اين ولايت قومى از اتراك با قوّت و شوكت تمام سالهاست كه از تركستان آمدند و به حوالى بخارا و سغد سمرقند مقام گرفته‏اند و چراگاههاى آن بلاد را تمام فرو گرفته‏اند. رأى دورانديش سلطان كامگار مقتضى آن است كه از ايشان عهد و ميثاق بر اصل گيرند كه اگر وقتى رايات آخرت آيات شما به جانب هندوستان حركت كنند از ايشان فتنه و فسادى، كه تلاقى آن متعذّر نباشد، به ظهور نيايد” (تتوی،  ج‏3،1382: 166  – 2155).

سلطان محمود، ظاهراً به قصد استفاده از توانایی نظامی و اقتصادی غزان، از مهمترین طوایف آنها یعنی سلجوقیان، خواست که به خراسان آیند و «از ولايت خراسان در هر يورتى كه مناسب دانند نزول نمايند»(همانجا). نیز گفته شده که سلجوقیان برای نجات از مظالم سران و سالاران خويش، از سلطان محمود استمداد جستند و به او گفتند: «ما چهارهزار خانه‏ايم اگر فرمان باشد، خداوند ما را بپذيرد، كه از آب گذاره شويم و اندر خراسان وطن سازيم»(همانجا).

سلطان محمود نیز، بیایان سرخس، فراوه و باورد را به آنها واگذار کرد. اما بتدریج و به دنبال دسته اول، دستجات دیگری نیز به حرکت درآمدند و وارد خراسان شدند که باعث نگرانی غزنویان گردید. به نوشته بیهقی، در این ایام  راه جيحون‏ و بلخان كوه گشاده بود(بیهقی،ج3،  1374: 928) و دولت غزنوی قدرت جلوگیری از ورود ترکان به خراسان را نداشت. با ورود دسته­های مختلف ترک، میان چادرنشینان جنگجو و مردم کشاورز صلح جوی، تصادماتی آغاز گشت(همان 926)  از سوی دیگر آنان که به علت افزایش شمارشان با تنگی جا مواجه شده بودند، مکرر از غزنویان واگذاری زمین بیشتر را درخواست نمودند؛

امری که سلطان مسعود غزنوی را به جنگ با آنها، در شرایطی که از پیشتیبانی مردمی برخوردار نبود ناچار ساخت(استرآبادی، ج1، 1387: 150).

 

واکنش مردم در برخورد با سلجوقیان-

عملکرد حاکمان نالایقی که از طرف غزنویان بر شهرهای خراسان فرمان می­راندند، باعث گردیده بود که غزنویان از حمایت مردمی برخوردار نگردند. ابوالفضل سوری حاکم خراسان چندان جامه، ظرايف، زرينه، سيمينه و غلام  از خراسان به دربار غزنویان ارسال نمود که به بیان زیبای بیهقی: « زهره نداشتم كه گفتمى از رعاياى خراسان‏ بايد پرسيد كه بديشان چند رنج رسانيده باشند به شريف و وضيع تا چنين هديه ساخته آمده است»(بیهقی، 1374: 249). همچنین به روایت جرفادقانی، ظلم و ستم  ابو العباس اسفراینی وزیر خراسان بدانجا رسید که «از هيچ روزن دود بر نمى‏خاست»(جرفادقانی،1363  : 338).

نیز به نوشته ابن فندق، حاجب سلطان مسعود سلجوقی در فصل سرما که خراسان را قحطی و خشکسالی فرا گرفته بود و تاخت و تاز سلجوقیان ادامه داشت، دستور قطع درختان پسته این ایالت را صادر کرد و گفت: “خوش‏  مى‏سوزد و اين درختهاى پسته جمله بر اشتر نهاد و باغزنى برد، مردمان خراسان او را حاجب پاك روب لقب نهادند”(ابن فندق، 1361 :  273 ). در نیشابور نیز که در همان ایام در آتش قحطی می­سوخت و  “مادر از گوشت فرزند تغذى مى‏ساخت و برادر به لحم برادر روز مى‏گذرانيد  و شوهر زن را مى‏جوشانيد”(جرفادقانی، 1363: 18-314) نامه كوتوال غزنين رسيد كه از امير سؤال كرده بود «بيست و اند هزار قفيز غله در كندوها انبار شده است بايد فروخت يا نگاه بايد داشت؟»(بیهقی، 1374: 250).

عملکرد سپاه مسعود که نگهبانان خراسان به شمار می­رفتند در تقابل با عملکرد سلجوقیانی بود که به قصد غارت به خراسان آمده بودند. طغرل سلجوقی با فتح نیشابور آنجا را به آتش نکشید و  اصفهان را که دچار قحطی شده بود، مشمول بخشودگی مالیاتی کرد. به گفته ناصر خسرو، سلطان طغرل سلجوقی، با تصرف خراسان،  “مردی جوان آنجا گماشته بود نیشابوری، دبیری نیک … او را خواجه عمید می­گفتند… سلطان فرموده بود که سه سال از مردم هیچ نخواهند و او بر آن می­رفت”(ناصرخسرو، 1369: 167). وی با اشاره به امنیت راههای طبس در زمان حاکمیت طغرل می­نویسد: «آسوده بودند مردم آنجا، چنانکه به شب در سرای­ها نبستند… دزد و خوفی نبود از پاس و عدل او»(همان: 169).

 

حمایت سیاسی و معنوی صوفیان

در این دوره، خانقاه شیخ ابوسعید ابوالخیر صوفی معروف خراسان، پذیرای مردم کوچه و بازار و طبقات محروم و زحمت کشان شهری و روستایی بود، که سلطه حکومت غزنوی را بر نمی­تافتند. سران سلجوقی- طغرل و چغری- با اطلاع از عدم پذیرش غزنویان در خراسان،  قبل از جنگ به خدمت شیخ رفته از وی برای نبرد با غزنویان اجازه گرفته بودند.

چنانکه شیخ، چغری را گفت که “ما ملک خراسان به تو دادیم” و طغرل را گفت: “ملک عراق به تو دادیم”(میهنی، 1338: 170). همچنین، میهنه زادگاه ابوسعید، در مقابل سپاه مسعود مقاومت کرد؛ چنانکه دست راست چهل و یک نفر از مریدان وی بریده شد و شیخ می­گریست و می­گفت: “مسعود دست ملک خویش ببرید”(همان: 171). بابا طاهر، صوفی معروف در همدان نیز حمایت خود را از سلجوقیان اعلام داشت. بنا به روایت راحه الصدور، وی خطاب به طغرل گفت:

« اى ترك با خلق خدا چه خواهى كرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمائى. بابا گفت: آن كن كه خدا ميفرمايد. آيه: “إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ”. سلطان بگريست و گفت چنين كنم. بابا سر ابريقى شكسته كه سالها از آن وضو كرده بود در انگشت داشت، بيرون كرد و در انگشت سلطان كرد و گفت مملكت عالم چنين در دست تو كردم.بر عدل باش»[1] (راوندی، 1386: 99-98).

شفیعی کدکنی در مقدمه­ای که بر اسرارالتوحید نوشته، تصوف را پوششی برای مخالفت با حکومت غزنویان دیده است(میهنی،1366: 63-62).

فقها و قاضیان نیشابور نیز به حمایت از ترکان سلجوقی برخاستند. به نوشته تتوی، اهالى نيشابور بعد از آنكه از قاضى صاعد فتوى گرفتند كه “اطاعت سلجوقيّه كه دست به جان و مال و عرض مردم دراز كردند و دفع ايشان ممكن و مقدور ما نيست، واجب است، ابراهيم بيگ سلجوقى را به شهر درآورده، خطبه به نام طغرل بيگ خواندند» (تتوی، ج‏3، 1382: 2207 – 2195).

به گفته تاریخ بیهقی نیز،  هنگامی که قاضی سعید، همراه نقیب علویان در موقع ورود طغرل به نیشابور به او خوشامد گفت، طغرل ابراز داشت: «ما افراد تازه واردی هستیم و از آداب جدید چیزی نمی­دانیم. قاضی ما را از مشورت خود بی نصیب نکند»(بیهقی، 1374: 3-732). نیز امام موفّق نيشابورى پيشوا و مقتداى اهل سنّت، از آنان استقبال کرد (همانجا). بدین ترتیب فقها،  صوفیان، خلیفه   و سران سلجوقی بر انتزاع خراسان از غزنویان هم عقیده گردیدند.

 

حمایت سیاسی و معنوی خلافت بغداد

علاوه بر نارضایتی خراسانیان از دولت غزنوی، خلافت نیز از قدرت و شوکت غزنویان و نیز علاقمندی آنها در وسعت بخشیدن به متصرفات خویش به سمت غرب (عراق)،  در هراس بسر می­برد. غزنویان موفق شده بودند، سلطه خلافت را از مناطق ماورای خراسان قطع کرده،  با توسعه قلمرو خود به سمت غرب، بتدریج به حوزه قلمرو خلافت نزدیک شوند. چنانکه عتبی می­نویسد: مسعود غزنوی به خلیفه پیغام داد که «با خانان تركستان مكاتبه نكند و به آنان لقبى ارزانى ندارد»(عتبی، 1334: 398).

در این زمان، قلمرو خلافت عباسی، محدود به بغداد و حوالی آن بود؛ که این حدود نیز با حاکمیت تمام عیار آل بویه و فاطمیان تهدید شده بود. به همین جهت پس از انتشار آوازه طغرل سلجوقی در شرق،  خلیفه آنان را به بغداد فرا خواند. سلجوقیان نیز  با پذیرش این دعوت، خود را “بندگان امیرالمؤنین” خوانده(همان، 18 و 22)، ضمن نجات خلافت از سیطره فاطمیان، از سوی خلیفه به عناوین “سلاطین شرق و غرب” مفتخر گردیدند(نیشابوری، 1332: 18).

 

 وحدت سیاسی خراسان و ماوراء النهر توسط سلجوقیان-

بدین ترتیب نه تنها صحراگردان موفق شدند  با منظم ساختن عشیره و طوایف خود، به ریاست حکومتی منظم و متشکل برسند، بلکه به گفته زرین کوب، فرمانروایی  یک مشت ترکمان بیابانی، حکومت نمونه­ایی در  رعایت آداب عدالت و در حمایت از ارکان شریعت گردید(زرین کوب،1384:  464). آنها که به نوشته ابن فضلان، لباس کهنه خود را تا پاره شدن از تن خارج نمی­ساختند(ابن فضلان، 1345 : 76)،  ذیل عناوین شاهانه و در میان درباری بسیار مجلل و با
شکوه- اصفهان- خراسان را از مرکزیت سیاسی چندین ساله خارج نمودند. با وجود این امر، چون سلجوقیان بر اساس سنت­های دشت،  این ایالت را پس از تصرف، بین سران خود تقسیم کردند، سه شهر مهم آن همچنان از اهمیت سیاسی برخوردار بودند. بلخ تا مدت‌ها به لحاظ سیاسی و اداری از خراسان و از حوزه حکومت سلجوقیان جدا و تحت قلمرو غزنویان قرار داشت. سلجوقیان، با انتخاب مرو به عنوان مرکز سلجوقیان خراسان، بر غزنین پایتخت غزنویان و سپس غوریان نظارت کردند  و هم  به مرزهای جیحون نزدیک­تر گردیدند.

آنها که خود خراسان را از همین راه تهدید کرده بودند با بسط نفوذ خود بر ماورای جیحون، وظیفه دفاع از این حدود  را جهت جلوگیری از ورود هم نژادان خود، بر عهده گرفتند. چنانکه از مرز جند برای الب ارسلان سلجوقی هدایا می­رسید(تتوی، ج‏4، 1382: 366- 2359) و اوزکند، نهايت ملك ملكشاه بود و خان سمرقند را پياده پيش اسب ملکشاه كشيدند و نظام الملك وجه اجرت ملاحان از جیحون بر انطاكيه نوشت تا جهانيان بدانند كه بسط ملك و نفاذ حكم پادشاه از كجا تا بكجاست(نیشابوری،1332: 31 – 29).

آنها به خوبی این وظیفه را تا قرن ششم  هجری انجام دادند و بار دیگر وحدت سیاسی ماوراء النهر و خراسان را ایجاد نمودند و این  ایالت می­رفت که مجدداً فعالیت علمی – فرهنگی و بخصوص اقتصادی خود را ذیل حاکمیت صحراگردان از سر گیرد. نیشابور به عنوان مرکز سوم خراسان را می­توان  وارث موقت تمدن این ایالت در این ایام دانست؛  اما حاکم نشین اینجا تابع شرایط موجود بود و خیلی زود دستخوش تاراج صحراگردان و کشمکش­های آنان گردید.

 

خراسان و قراختاییان

فشار فراوانی که کوچروان از قرن ششم بر مرزهای خراسان وارد ساختند به یکباره همه چیز را دگرگون کرد. اکنون دیگر این کوچروان در شمار مسلمانان نبودند؛ پیشقراولان مغولان موسوم به قراختایی­ها بودند، که نه فقط صحراگردان را به پیروزی رساندند، بلکه پس از پنج قرن مسلمانان را نیز شکست داده بودند. رخدادی که تجزیه امپراطوری سلجوقی، شکست اسلام، حمله سایر طوایف و از جمله غزان و ملوک الطوایف را به دنبال داشت. این فراگرد معکوس، موقعیت مسلمانان از جنگ قطوان تا حمله مغولان، سرانجام منتهی به ویرانی کامل خراسان بدست مغولان شد.

در قرن هفتم هجری، اگر چه در همان موج اول حمله مغولان، خراسان ضعیف و متزلزل فرو ریخت، اما تکمیل این فروپاشی با تسلط سراسری مغولان بر قلمرو شرقی خلافت به اوج خود رسید؛ فرآیندی  که قربانی اصلی آن خراسان بود.

 

خراسان در آستانه هجوم مغول

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات و پیشینه تحقیق پایان نامه های ارشد تاریخ کلیک کنید

 

کوچ بزرگ  قراختاییان به سیحون  و پیامدهای آن-

مهمترین قومی که بعد از قراخانی­ها و غزان سلجوقی بر ماوراء­النهر تاختند، ترکان قراختایی بودند. قراختايى­ها (قراكيتان) ظاهراً از نظر نژادى، منچو[2] بوده‏اند؛ با وجود اين، چون سرزمين اصلى آنها در جنوب منچورى- ليائو- تونگ[3] فعلى- در مرز جنوب شرقى مغولستان واقع بود و احتمالاً با قبايل مغول به نحو چشمگيرى آميخته بودند، چينى‏ها آنها را به نام كيتان[4] يا ليائو[5] مى‏شناختند. ختائیان­ پادشاه خود را “آلتانخان” مي­نامیدند. آنان به عنوان يك سلسله چينى، حدود دو قرن حكومت كردند. امپراطوری آنها میان سال­های 510تا 519 هـ توسط جورچنها منقرض گردید و از آن تاریخ براى نخستين بار در آسياى مركزى ظاهر شدند(گروسه، 1353 : 711 ).

بخش اعظم ختاییان به عنوان رعایای جورچنها در شمال چین ماندند و بخش دیگر از چین خارج شدند. دسته­ای به ناحيه تركستان چين روى آوردند اما توفيقى نيافتند، اما دسته ديگر  به رهبری شاهزاده­ای ختائی، موسوم به “يلوتايشى”(یه-لیو-تاشیه) از مسيرى شمالى‏تر و طی عبور از سرزمين قرقيزها (از رود يني سئى)، متوجه ناحيه جنوب غربى شدند. آنها در مسیر حرکتشان، اویغوری­ها­ و قراخانی­ها را پیش رو داشتند. ترک­های ایغوری که از سال 226 هـ در این محل ساکن و در اثر تماس با فرهنگ خاورمیانه، خوی خشن و جنگجوی خویش را از دست داده بودند، بدون هیچ گونه مقاومتی، حاکمیت ختاییان را پذیرفتند. همچنین یه-لیو- تاشه از مشکلاتی که ترکان قرلق و قنقلی برای امیر قراخانی بلاساغون ایجاد کرده بودند به نفع خود بهره­برداری کرد.

به گفته جوزجانی، ختاها که اینک تعدادشان به حدود چهل هزار نفر رسیده بود، در سال 523هـ با رسیدن به حدود قراقم ترکستان،”چراخور خواستند و توالد بسیار کردند”(جوزجانی،1363: 261). در آنوقت در شهر بلاساغون كه مغولان آنرا “غوباليغ” گويند يعنى “شهر خوب”، خاندان قراخانی حاکمیت داشتند. آنها مداوم با هجوم  قرلق و قنقلى بر حواشى ولايات خود مواجه بودند. قراخانیان به منظور حل مشکل خویش، ختاییانی را که در مرزهای ترکستان ساکن بودند، علیه قرلق­ها فراخواندند. اما ختائیان ضمن مطیع کردن قرلق­ها،  بلاساغون را  صرف و خاندان قراخانی را خراجگزار نمود(جوینی، ج2، 1334: 87-86).

ادامه کوچ بزرگ  قراختاییان به سیحون  و پیامدهای آن

به گفته شبانکاره­ای چون آنها بر خانات ایغوری و قراخانی مسلط شدند موسوم به قراختايى يا «ختائيان‏ سياه» ‏شدند، چرا که “قراختاى‏ اسمى است كه شامل است بر اسماء خانان يعنى هركس كه بر جمله تركستان و بر سر همه خانان حاكم باشد گويند قراختا شد” (شبانکاره­ای، ج‏2، 1363:  229- 225). پادشاه آنها موسوم به گورخان قراختایی، فوجى از مردان صف شكن به كاشغر و ختن فرستاد و آن ولايات را نيز در سلك ساير ممالك خويش انتظام داد(میرخواند، ج‏3 ، 1334: 88).

بنابراین در اندك زمانى، تمام سرزمين‏هاى واقع در ميان هامى[6] (قامول) در شرق و آرال در غرب تا بلاد اوزجند(اوزکند و ختن) خراجگزار آنها گردید. از این زمان و با حاکمیت آنها بود که معتبرين مورخان اسلام چون به تاريخ اين وقت مى‏رسند، نام توران را تغيير داده، تركستان مى‏خوانند و اهالى بلاد را ترك مى‏نامند(ابن اثیر، ج‏26 ،1371  :81  – 79) و اهمیت آنها  بین بلاد خراجگزار در تركستان، به “مثابت خليفه بوده با سلاطين زمان” (شبانکاره­ای، ج‏2 ،1363: 29- 225).

هنگامی که قراختاییان کاشغر و ختن را تصرف نمودند، طوایف قرلق آن حدود، به سمت ماوراء­النهر و از جمله سمرقند رانده شدند. افزایش اموال و گله­های اسب و گوسفند آنها و  پراکنده شدنشان در آن حدود که یقیناً باعث خسارت به زمین­های کشاورزی اطراف شهرها می­گردید، “هراس در دل­ها افکند”. خان سمرقند -خاقان محمود- به جلوگیری آنها رفت ولی در نزدیکی شهر خجند شکست خورد و به سمرقند گریخت. عاقبت مردم محمود را مجبور کردند که برای دفع آنان از سنجر کمک بگیرد. درخواست وی از سنجر مصادف بود با درگیری سنجر با امیر سرکش، اتسز خوارزمشاه که در آن زمان  به شهر بخارا حمله کرده بود (نرشخی، 1363:  23).

سنجر به خواهش خافان سمرقند محمود، در ذیحجه سال 535هـ، با قریب صدهزار جنگی و به همراهی امیر قماج، امیر ابوالفضل سیستانی، بهرامشاه غزنوی، علاء الدین حسین جهانسوز غوری و شاه غازی نصره الدین رستم بن علی اسپهبد  طبرستان، به سمت ماوراء­النهر حرکت کرد (ابن اثیر، ج26، 1371: 53).

مشخصات اصلی
رشته تاریخ
گرایش ایران اسلامی
تعداد صفحات 95 صفحه
منبع فارسی دارد
منبع لاتین دارد
حجم 160 کیلوبایت
فرمت فایل ورد (Word)
موارد استفاده پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “خراسان در آستانه هجوم مغول”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید