قیمت 19,000 تومان
گرشاسب
گرشاسب در اوستا و پهلوی
2-6: اسطوره ی قهرمانی گرشاسب …………………………………………………………………………….
فصل سوم: گرشاسب دراوستا ………………………………………………………………………………..
3-1:ریشه شناختی…………………………………………………………………………………………………….
3-2: متون و بن مایه های قهرمانی………………………………………………………………………………
3-2-1: بزه ها…………………………………………………………………………………………………………..
3-2-3: نتیجه گیری: طرد جنگجو………………………………………………………………………………
3-3: همالان و گرشاسب……………………………………………………………………………………………
3-3-1: ارزوشمنه(arvzO Samana)………………………………………………………………………
3-3-2:ائو گفیه(aEuO gafiia)……………………………………………………………………………….
3-3-3::سناویذکه(snAwiDka)………………………………………………………………………………
3-3-4:سِرَور(srawera) …………………………………………………………………………………………
3-3-4:خناثیتی(XnąθaItī)……………………………………………………………………………………..
3-3-5: گرگ کپوت(kaput)…………………………………………………………………………………….
3-3-7:گندروه(gandarvwa) …………………………………………………………………………………
3-3-8: مرغ کمک(kamak) ……………………………………………………………………………………
3-3-9:وایو(wAyu)……………………………………………………………………………………………….
3-4: نتیجه گیری……………………………………………………………………………………………………….
فصل چهارم: گرشاسب در متون پهلوی …………………………………………………..
4-1: نقش رستاخیزی ……………………………………………………………………………………………..
4-2: اژی دهاک و آخر زمان ………………………………………………………………………………………….
-3:پیوست: گرشاسب در منابع دوره ی اسلامی ………………………………………………….
منابع …………………………………………………………………………………………………………………………..
اسطوره ی قهرمانی گرشاسب
گرشاسب نامدارترین چهره ی قهرمانی در کهن ترین یادگارهای به جا مانده از اندیشه ی ایرانی ،قهرمان تراژدی از بی پناه ترین چهره های اسطوره ی است که از روزگاران پیش از اوستا تا متون اسلامی راهی پر فراز و نشیب را پیموده است.جهان پهلوان اوستا، بزرگ ترین و نامدارترین چهره ی پهلوانی در کهن ترین یادگارهای به جا مانده از اندیشه ی ایرانی یا به قولی( در کتاب مقدس مزدیسنی) به منزله ی رستم در شاهنامه یا Herakles یونانی است.
بخش مهمی از روایت تکوین قهرمانی او در متون اوستای پهلوی و حماسی، دور از هم آمده است. اسطوره ها هر چند روساخت خود را ازموضوعات بيروني وام گرفته باشد، ژرف ساختي دروني و رواني دارد كه ريشه در اعماق ذهن آدمي دارد و تنها اجزاي شكل بيرو ني خود را مي تواند از استحالة تدريجي و ناخودآگاهانة عناصر طبيعي و تاريخي در آيينة ذهن جمعي بشر تشكيل داده باشد. به همين دليل، اسطورة قهرمان در دو بعد ساخت بيروني و دروني مورد بررسي قرار گرفته است:
بر اساس تفسيرهاي برون گرايانه از مفهوم قهرمان ( بر اساس نشانه های طبیعی و تاریخی) ، لایه های شکل دهنده ی روساخت اسطوره مشخص می شود و در بعد درونی، ژرف ساخت کهن نمونه ای اسطوره که برآمده از روان جمعی بشر است ، با تکیه بر تحلیل اسطوره ی قهرمان از این بن مایه مورد بررسی قرار گرفته است.
اين بخش از تشرّف قهرمان و پيروزي او بر اژدها، گاه به گشايشي در نيروهاي طبيعت مي انجامد كه به پاداش اين پيروزي حاصل شده است: نجات نور یا باران , یا رفع خشکسالی. اين گشايش و پيروزي قهرمان در طبیعت نيزمي تواند برآيند فتح دروني بزرگي باشد كه در مسير حركت “انسان نوعي” (با نماية بيروني قهرمان)به سوي كمال رخ داده است. براي بررسي اين ويژگي در مورد آفریده های اهریمنی و تقابل آن با كهن نمونه ی قهرمان، نقد اسطوره ی کهن نمونه ی قهرمان بسيار راهگشاست.
گرشاسب در اوستا
اجزای از هم گسیخته ی اسطوره ی گرشاسب ، خلاصه وار در بخش های مختلف اوستای موجود بازگو شده است و لیکن مهم ترین کردار های پهلوانی این پهلوان ضمن سرود کوتاهی که بخشی است از زامیاد یشت (بند های 39-44)، یکایک به دنبال هم بر شمرده است. این گونه چکامه های آفرین پهلوانان که در آن ها اعمال شگفت و سزاوار بغی یا یلی ، پشت سر هم یاد می شود ، قدمتی دیرینه دارد و نمونه هایی از این سرود ها در ادبیات حماسی اقوام هند و اروپایی یافت می شود.
گرشاسب قهرمان ایرانی اسطوره، در ادبیات اوستایی نامش زیاد به چشم میخورد و چهره ای برجسته و نماد دیو کشی و ستیز با اهریمن و اژدهاست. از ثریت پدر گرشاسب در کتاب وندیداد اولین پزشک درمان کننده نوع بشر، و در کتاب یسنا،ازنیکخواهان یاد شده است.(دارمستتر،1982: 276) در این کتاب آمده که در ازا نیکخواهی ثریت، اورمزد دو پسر یکی به نام اوراخشیه، و دیگری، به نام گرشاسب به او داد. اوراخشیه، قانونگزار و گرشاسب دلیر و پهلوان بود (همان، 88).
در ویسپرد نیز از این پهلوان به عنوان قدرتمندی توانا و از برادرش اوراخشیه به عنوان دادگستری نیک یاد شده است. این جا زرتشت در بخشی از آفرین خود به کی گشتاسب چنین می فرماید: «بکند که مانند جمشید از گله و رمه برخوردارنده ی فره (ایزدی) شوی، مانند اژی دهاک بد دین از هزار چستی برخوردار شوی،مانند گرشاسب بسیار توانا شوی، مانند اوراخشیه دادگستر سبک و سرور انجمن شوی، مانند سیاوخش زیبا پیکر بی آلایش شوی…»
«از او هنرهای کیهانی شگرفی سر می زند و جهان و جهانیان را نجات می بخشد. این پهلوان نجات بخش و به اصطلاح زبان پهلوی«بوختار» برترین دلاور و جنگنده ی حماسی در اوستاست.» (مزداپور،1377: 107) و این گونه است که گرشاسب اوستایی در راس خاندانی از یلان و پهلوانان ایرانی جای می گیرد
دکتر ژاله آموزگار در بارهی او مینویسد: پدر او “ثریته” (اَثرَط، اَترَد) “تواناترین مرد از خاندان سام و سومین کسی است از میان مردمان که هوم را مطابق آیین میفشارد و به پاداش این کار، صاحب دو پسر میشود: یکی “اورواخشیه”ی قانونگذار و دیگری گرشاسپ گیسوَر (دارای گیس مجعد )… (آموزگار،1376 : 57(
ادامه گرشاسب در اوستا
کهن ترین منبعی که از او و اعمال قهرمانیش یاد کرده اوستاست. لقب گرشاسب در اوستا SAma است (فروردین یشت بند های 16 و 136) و در نوشته های پهلوی اغلب با نام یا لقب سام، از او یاد شده است( مینوی خرد، کرده ی بیست و هفتم بند های 27-29، و دینکرد، کتاب نهم، فرگرد چهارهم سوتگر نسک، روایات پهلوی( ویراسته دابار،ص75-64). نام او به صورت kvrvsAspa ، 14بار در اوستا امده است.) (Dector, 2004:950گذشته از اوستا، در بسیاری از متون پهلوی دوره ساسانی و منابع اسلامی، به برخی بن مایه های اساطیری مربوط به گرشاسب بر می خوریم که ضمن تبیین و تکمیل پاره ای روایات دینی و اسطوره ای مندرج در اوستا شالوده ی بخش اساطیری اغلب متون تاریخی کهن و حماسه های ملی ادوار بعدی را به وجود آورده است). چترودی، 1389: 2)
شرح کوتاه کار کردهایش در بخش هایی از اوستای کنونی(یشت نهم، بند 10، یشت پنجم، بند های 38-37، یشت سیزدهم، بند های 61، 134، یشت پانزدهم ، بندهای 29-27، یشت نوزدهم ، بندهای 44-38، و وندیداد فرگرد یکم بند1) آمده است. همچنین در نوشته های مختلف پهلوی، به ویژه کتاب نهم دینکرد و روایت پهلوی (تصحیح Dahbhar E.B صص74-65) که مطالب هردو برگرفته ازچهاردهمین فرگردسوتگرنسک اوستای ساسانی اند، توصیف اعمال پهلوانانه گرشاسب سام نقل شده است.( Justi and Marbarg, 1895)
در نوشته های پهلوی دارای اشکال مختلف ، به صورت گریشاسپ و کریساسپ درفارسی گرشاسپ و عربی کرساسف است. هر چند در شاهنامه و تاریخ نگاری اولیه ، یک چهره بی پناه و مهجور است ، اما دوباره تبدیل به یک قهرمان می شود، اسدی طوسی در گرشاسب نامه به شرح قهرمانی های او پرداخته و بنیان سیستان را به او نسبت می دهد.
گرشاسب در اوستا دارای سه صفت برجسته و مشخص است: گیسو دار(AV.GaEsu)، گرزدار (AV. gazavara) و نریمان (AV. NairE-manah) (یسنا1387: 1/1362) که صفت اخیر، در شاهنامه به صورت های نیرمان و نیرم درآمده ودر لغت به معنی” دارای منش نرانه، مردانه “(میر فخرایی، 1387: 49) است.
نام گرشاسب در اوستا به صورت کرساسپه ( (Kərəsāspaآمده است. از نظر ریشه شناسی احتمالا به معنی دارنده اسب لاغر است.در سانسکریت یا هندی باستان “دارنده اسب لاغر و استخوانی” (هندی باستان kṣāma به معنی”لاغر”). امده است.(مایروفر، 1977 :60 (معادل هندی کرساسپه اوستایی( (keresaspa یعنی کرشاشوه(kRSASWa) درکهن ترین منابع هندی موجود یعنی وداهای چها رگانه نیامده است. اما یاد کردی ازاو درمهابهاراته(338و2/7769،4) و نیز در پورانه ها دیده می شود.
در بخش هشتم کتاب دوم مهابهاراته(sabhA parva) وقتی نارَدَ(nArAdA) انجمن مصاحبان یمه(yama) را که در کاخ آن جهانی یمه در جوار او هستند برای یودشتیره وصف می کند، فهرست بسیار بلند بالایی از خردمندان و حکمای همنشین شاه جهان مردگان را ذکر می کند کرشاشوه نیز در فهرست نام این همنشینان پر تعداد که ملتزمان و ستایندگان یمه هستند، نام برده می شود.(Mahabahatata, 1973,vol 1, II, p.19)
متون و بن مایه های قهرمانی
برای نخستین بار در یسنا ،های نهم از او گفت و گو شده و در این بخش نام پدرش را می شناسیم و این که او و برادرش اوراخشیه( (urvaxSyaهمچون آیفتی به پاداش تیمار داشت هوم به ثریته (qrita) که بدین واسطه شایستگی چنین فرزند نام آوری را به دست اورده بود بخشیده می شوند.ضمن بیان این مطلب گرشاسب با صفات “جوان ابر کردار، گیسور، گرز دار” ستوده میشود:
- AaT mE aEm paityaoxta haomO aSawa duraoSO: ,, Qrito sAmanLM svWiStO QrityO mLm maSyO xstwaiQYAi hunUta gaEQyAi. hA ahmAi aSiS vrvnAwi, taT ahmAi jasaT Ayaptvm, yaT he puQra us.zayOiQe urwAxSayO kvrvsAspasca: TkaESO anyO uparO kairyO gawa gaEsuS gaDawarO.
- wISawantvm zairitvm, yim upairi wiS raoDat araStyO barvza zairitvm, yim upairi kvrvsAspO ayaMha pitUm pacata A rapiQWINVM ZrwAnvm. tafsaTca Ho mairyO XIsaTca: frLS ayaMhO frasparat yaESyantIm Apvm parAMhAT . parLS tarStO apatacaT naire.manA kvrvsAspO
«ان گاه هوم اشون(پاک) دور دارنده ی مرگ، مرا پاسخ گفت:
«سومین بار در میان مردمان جهان استومند، «اثرت» توانا ترین «مرد خاندان» سام، از من نوشابه گرفت و این پادشاهی بدو داده شد و این نیک بختی بدو رسید که او را دو پسر زاده شدند: اوراخشیه و گرشاسب، آن اولی یک دادور داد گذار وآن دومی جوانی زبر دست و گیسور و گرزبردار( دوستخواه، 1370: 138)
در یسنا جز همین یک بار از کرشاسب سخن نرفته و هر گاه به این امر توجه داشته باشیم که یسنا(=های نهم، دهم و یازدهم) یشتی بوده که که در یسناها داخل شده است بایستی گفت که اصولا در یسنا نام و نشانی از این پهلوان نامور نیست.
همالان و گرشاسب( قهرمان و ضد قهرمان)
ضد قهرمانان بر اساس دو نوع معیار «نوع» و «کنش» به چهار دسته ی کلی تقسیم می شوند. ضد قهرمانان انسانی، حیوانی، طبیعی و فرا طبیعی .هر کدام از این دسته ها دارای زیر مجموعه های دیگری نیز هستند که وسیله ای هستند برای آزمودن قهرمان و مانعی در راه رسیدن به هدف، که رسیدن به هدف اصلی مستلزم گذشتن ازآنهاست.
با توجه به اهمیت عناصر ایرانی[ضد قهرمانان] هم از نظرتنوع و چند گانگی آنها، ضد قهرمانان در اسطوره های ایرانی بررسی و از دو دیدگاه کلی و جزیی بر اساس معیار «نوع» و «کنش» طبقه بندی شده اند. ارسطو نخستین تعریف از تراژدی را این گونه بیان کرده، می نویسد: « شخصیت ماهیت و طبیعت شرکت کننده در تراژدی را تعریف می کند»( براهنی، 1362: 248) تمامی نیروهای درگیر با شخصیت اصلی اعم از افراد و اشیا، رسوم و قررادادهای اجتماعی و خصلت های خود شخص«نیروهای ناسازگار» نامیده شده اند(سلیمانی، 1369: 29). مهم ترین بن مایه های قهرمانی و ضد قهرمان که شرح آن ها در متون آمده بستگی مستقیم به همالان و کارکردهای قهرمانی دارد که در زیر توضیح داده می شوند.
گرشاسب در متون پهلوی
گرشاسب دارای دو چهره اساطیری و حماسی است که منابع موجود این دو چهره را در هم می امیزند و نتیجه ای مغشوش می دهند…درباره ی این پهلوان و دلاوریهای او در متون پهلوی روایات گوناگونی دیده می شود. «از گرشاسب در اوستا و متون فارسی میانه با نام های گرشاسب، کرشاسب و کرشا سب و یا سام تنها نام برده شده است.» ( کریستسن سن،1368: 92). ازگرشاسب در این کتب به عنوان شخصی از جاودانان سخن می رود. در یسنا گرشاسب به عنوان پهلوان جوان، زبر دست، گیسور، گرزور معرفی می شود”.(یسنا، هوم یشت، ها 10/9)
او پس از زرتشت قوی ترین مرد جهان است، بر هیولاها و دیوان بسیار پیروزی یافته، نیروی قهرمانی او پایان ناپذیر است. در پایان ماجراهای خود به خوابی طولانی می رود ولی هیچ اسطوره یا خبری درباره ی مرگ او وجود ندارد.
در متن های پهلوی شرح بیشتری از کرده های کرشاسپ آمده است در اوستا جز آن چه که درباره آن بحث شد، درباره ی کرشاسب آگاهی دیگری نداریم اما مطابق معمول در متن های پهلوی شرح بیشتری از کرده های کرشاسپ آمده است وبا توجه به روایات پهلوی، آگاهی مان بسیار گسترده تر میشود. در این متون کرده های این پهلوان هم به نام گرشاسپ آمده است و هم به نام نیای او سام(گرشاسپ؛ سامانِ گرشاسپ؛ سام؛ سامانِ نریمان)
در جلد هجدهم از کتب مقدس مشرق زمین، وست(West) بنا بر” روایت پهلوی” حوادث گرشاسب را آورده است. متون پهلوی که از گرشاسب یاد می کنند یا از نوع رسالات آخر زمانی و دارای مضمون پیشگویی اند همچون جاماسب نامه، یادگار جاماسبی شرح نسبتا جامع و روشنی از بند گسستن ضحاک در هزاره ی اوشیدر ماه در بر دارد (5 -8 ،17 ) که درابهام زدایی اشارات متون پهلوی دیگر بسیار راه گشا است یا از زمره ی متونی هستند که مجموعه ای از اطلاعات گوناگون درباره ی موضوعات متنوع مربوط به مزدیسنا را در بر دارند، چون بندهش، مینوی خرد، وزیدگی های زادسپرم، دادستان دینیگ و روایت پهلوی. از دایره المعارف بزرگ دینکرد کتاب های هفتم و نهم مطالب مختصری درباره ی گرشاسب در بر دارند. از کتاب های فارسی نیز صد در نثر و صد در بندهش از این نظر دارای اهمیت اند.
لقب گرشاسب در اوستا-sAma است( فروردین یشت بند های 16و 136) و در ادبیات پهلوی از او اغلب با نام یا لقب سام یاد شده است( مینوی خرد، کرده بیست هفتم بندهای 29-27، و دینکرت، کتاب نهم، فرگرد چهاردهم سودگر نسک، روایات پهلوی(ویراسته دابارص.74-65). یکی ازبرجسته ترین متن های پهلوی دربارۀ کرشاسپ، فصل چهاردهم از کتاب نهم دینکرد است. به موجب این کتاب می دانیم که در یکی از نسک های مفقود اوستای ساسانی به نام سودگر نسک یعنی اولین نسک از بیست و یک نسک اوستای ساسانی ، در فرگرد پانزدهم آن شرحی جامع به کردههای پهلوانی کرساسپه اختصاص داشته که متاسفانه از بین رفته است.
بنا به این فرگرد او حتی با ایزد باد که ویرانگری می کرد، در آویخت و او را بر زمین زد تا دیگر ویرانگری نکند(روایت پهلوی،31-30): در روایت فارسی زردشتی دارابهرمزدیار،اهریمن و دیوان باد را فریفتند تا رویاروی کرشاسب بایستد (wikander, 1941: 77) کریستنسن، این وای را با واتیه، نقیض واته مرتبط دانسته است(کریستین سن، 13536: 147)ولی سرکاراتی نظری مخالف دارد. (سرکاراتی، 1376: 255)
ادامه گرشاسب در متون پهلوی
در این بخش از دینکرد کهن ترین روایت درباره ی مناسبات کرساسپه با ایزد آذر است- روایت جالب دیگری نیز آمده است که بنا بر آن کرشاسپ بهجز کار ناشایست درآمیختن با پری، ایزد آتش پسر اورمزد را به تازیانه زده بود و به همین سبب ایزد آذر و فرشتۀ موکل بر او، یعنی اردیبهشت نگذاشتند که روان کرشاسپ به بهشت رود. ولی گوشورون ایزد چهارپایان، دوست کرشاسپ او را از آتش دوزخ دور نگه داشته بود. اورمزد روان کرشاسپ را در وضعیت اندوهباری به زردشت می نمایاند و کرشاسپ با برشمردن دلاوری های خود در کشتن دیوان و هیولاهای سهمناک، از کردۀ خود پوزش می خواهد و زردشت را میانجی می کند که ایزد آذر او را ببخشاید. سرانجام آذر کرشاسپ را بخشود و او در همیستگان(برزخ) آرام یافت
در این بخش از دینکرد و نیز دیگر متون پهلوی ، دقیقاً روشن نیست که گرشاسپ چه گناهی را نسبت به ایزد آذر مرتکب شده است و از این رو چگونگی گناه او یکی از موضوعات بحثانگیز در میان ایرانشناسان بوده است.
کریستنسن نخست این فرض را مطرح می کند که اهانت گرشاسب به ایزد آذر شاید دنبالۀ جنگی است که او با اژدهای شاخدار کرده بود. یک بار که گرشاسپ با این اژدها روبه رو می شود، چنان حجیم می نمود که پهلوان گمان کرد پشت اژدها بر زمین است. پس بر روی آن آتش افروخت تا خوراک نیمروزی خود را بپزد، ولی اژدها به سبب گرمای آتش چنان جنبید که پهلوان را به سویی افکند و دیگ غذا و آتش به دریا ریخت و آتش بیفسرد.
اما کریستنسن این فرض را چندان درست نمی داند و حدس می زند که شاید مقصود از اهانت به آتش عملی باشد که ناقض تعلیمات مزدیسنا بوده و کرشاسپ هنگامی که زیر نفوذ پری خناثَئِتی بوده، به چنین کاری مبادرت کرده است(کریستنسن ، 1368: 150) اما مری بویس معتقد است که خاموش شدن آتش در این ماجرا گناه غیر عمدی است که به گردن گرشاسپ افتاده است(بویس، 1957: 100)اما متن پهلوی م. او29، ماجرای کرشاسپ و ایزد آذر را با تفصیل بیشتری آورده است. مفصل ترین مطالب مربوط به گرشاسب که در متون پهلوی ذکر شده” داستان روان گرشاسب ” است. روایت به شرح همپرسگی زرتشت و اورمزد در باب روان گرشاسب می پردازد.
در متن روایات پهلوی یا داتستان دینیک ، اورمزد با حضور زرتشت به روان گرشاسب پرخاش می کند، و از آنکه آتش را کشته سرزنش می نماید. گرشاسب هم کار های سودمندی که در این جهان کرده برای اورمزد بیان می دارد، و از او درخواست می نماید که گروتمان را به او ارزانی دارد، اردیبهشت فرشته نگاهبان آتش، به سبب لغزشی که گرشاسب نسبت به آتش روا داشته، از ورود او به بهشت جلوگیری می کند، و گوشورون فرشته نگاهبان چارپایان، میانجی و در ازا نیکیهایی که از گرشاسب دیده مانع ورود او به دوزخ می شود. سرانجام با پایمردی و شفاعت توبه ی گرشاسب مورد قبول واقع می شود. (عفیفی،1383: 24).
گرشاسب در متون دوره اسلامی
ماجراهای گرشاسپ در متون بعد از اسلام با کارکردهای این قهرمان باستانی در اوستا و متون دورۀ میانه نسبت چندانی ندارد و روایت سفرهای پرماجرای او با داستانهای عامیانه درآمیخته است. هر چند توصیف او در گرشاسپ نامه که دشمنان از نیزۀ سی رشی پهلوان به خاک می افتادند و در هیچ نبردی طعم شکست را نمی چشید و در بزم می از جام ده منی می نوشید، هیبت مهیب یلِ اوستا را فرآیاد می آورد که هیچ اژدها و دیو سهمناک و پهلوان زورمندی از چنگ نیرومند او در امان نمی ماند.
کهن ترین متن فارسی که از گرشاسب سخن داشته شاهنامه ابوالموید بلخی است. در قرن چهارم هجری که تألیف شاهنامه های منثور رواج داشت، ابوالمؤیّد بلخی شاهنامه ای به نثر نوشت که به شاهنامۀ بزرگ نامبردار شد و بخش بزرگی از آن، به نام «کتاب گرشاسپ» به ماجراهای این پهلوان باستانی اختصاص داشت (بلعمی، 1341: 133-132).). چنین می نماید اسدی طوسی بر اساس همین کتاب گرشاسپ نامه را سروده است. از شگفتی روزگار اینکه بر اساس این منظومه گرشاسپ پهلوان نیرومند و بی رقیب دربار ضحاک است و بخش بزرگی از زندگانی و پهلوانی های او برای استواری و گسترش فرمانروایی اوست؛ و او (گرشاسپ) همان پهلوانی است که قرار است در اواخر هزارۀ دومین منجی زردشتی، با گرز گاوسار خود او را برای همیشه نابود کند.
تاریخ سیستان به کتاب دیگری از ابوالموید اشاره می کند به نام کتاب گرشاسب.
“ابوالموید اندر کتاب گرشاسب گوید که چون کیخسرو بهآاذربادگن…
و یا «اخبار سیستان از اول که بنا کردند و انساب بزرگان وحدود شهرستان که از کجا بود اندر ابتدا و فضایل آن بر دیگر شهرها چنانک یافته شد اندر کتاب گرشاسب…».
تاریخ طبری اثر محمد بن جریر طبری از گرشاسب ذکری به میان آورده و نام ونشان او را ارائه داده است تاریخ سیستان، نیز نسبتا به طور مفصل به گرشاسب و خاندان و پاره ای از اعمال این پهلوان می پردازد.
اسدی طوسی در گرشاسبنامه گرشاسب را پسر اثرط و از نواده های جمشید یاد می کند.
فردوسی در شاهنامه از دو گرشاسب سخن گفته و حکیم فردوسی نیز در شاهنامه از گرشاسب و در دوران سلطنت فریدون در چند جا نام می برد که پهلوانی سالخورده است از خانواده پهلوانان سیستان و نیز در رستم و اسفندیار و هنگامی که رستم از نیاکان خود میگوید.
(ادامه در فایل)
جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..
نمونه ای از منابع جهت مطالعه بیشتر
- اسدي توسي، ابونصرعلي بن احمد. 1317 . گرشاسبنامه، به اهتمام حبيب يغمايي،تهران: انتشارات بروخيم.
- اسماعیل پور، ابوالقاسم، 1377. اسطوره بیان نمادین، تهران: سروش
- اسماعیل پور، علیرضا، 1389. بررسی تحلیلی اسطوره ی گرشاسب، دانشگاه تهران.
- الياده، ميرچا. 1365 مقدمه بر فلسفه ای از تاریخ(اسطوره ی بازگشت جاودانه).ترجمه ی بهمن سرکاراتی، تبریز: انتشارات نیما.
- باقري حسن كياده، معصومه. 1384. گناه گرشاسب. مجلّه ي مطالعات ايراني ،مركز تحقيقات فرهنگ و زبانهاي ايراني. دانشگاه شهيد باهنر كرمان. سال چهارم، شماره ي هفتم.
- باقری، مهری. 1365.اژدهای در بند، (aZidahak fettered)، سی و دومین کنگره ی بین المللی مطالعات آسیایی و شمال آفریقا. هامبورگ.
- بهار، مهرداد. 1387 ، پژوهشي در اساطير ايران، تهران: انتشارات آگاه، چاپ هفتم.
- . 1369._____ بندهش. تهران: انتشارات توس.
- پورداوود، ابراهيم يشت ها 2 ج. دانشگاه تهران چاپ سوم.
- تاریخ بلعمی، ابوعلی محمد بن محمد بن بلعمی، 1341. به تصحیح ملک الشعراء بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی،. تهران :انتشارات اداره ی کل نگارش وزارت فرهنگ،
- تاریخ سیستان، 1314.به تصحیح ملک الشعرا بهار، تهران :انتشارات خاور،
- تفضلی، احمد. 1364 مینوي خرد.تهران: انتشارات توس.
- تفضّلى، احمد،1380 تفضّلى، احمد مينوي خرد ،به كوشش ژاله آموزگار، تهران: انتشارات توس، چاپ سوم.
- …
- …
رشته | زبان و ادبیات فارسی |
گرایش | فرهنگ و زبان های باستانی |
تعداد صفحات | 113 صفحه |
منبع فارسی | دارد |
منبع لاتین | دارد |
حجم | 160 کیلوبایت |
فرمت فایل | ورد (Word) |
موارد استفاده | پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.