قیمت 19,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 366 بازدید

زندگینامه، آثار استاد میرجلال الدّین محدّث اُرمَوی

میرجلال الدین محدث ارموی

فصل دوم: زندگینامه، ویژگیهای اخلاقی، ­و  علائق استاد میرجلال­الدّین محدّث اُرمَوی……………

گفتار اوّل………………………………………………………………………………………………………………..

2-1-­­ زندگی و شرح احوال میرجلال­الدّین محدّث ارموی …………………………………………

گفتار دوم………………………………………………………………………………………………………………..

2-2-­ اخلاق و علائق استاد محدّث ارموی……………………………………………………………….

2-2-1-­­ صفات اخلاقی استاد محدّث……………………………………………………………..

2-2-1-1-­ تقیّد به شریعت و دلبستگی شدید به اهل بیت ………………………….

2-2-1-2-­ صداقت و درستکاری………………………………………………………………

2-2-1-3-­ قدرشناسی………………………………………………………………………………

2-2-1-4-­ مناعت طبع و ساده­زیستی…………………………………………………………..

2-2-1-5-­ وقت­شناسی…………………………………………………………………………….

2-2-1-6-­ تقوا و اخلاص در عمل…………………………………………………………….

2-2-2-­ علائق استاد محدّث ارموی …………………………………………………………………

فصل سوم: آثار و خدمات استاد محدّث ارموی……………………………………………….

آثار و خدمات استاد محدّث محدّث ارموی……………………………………………………………..

گفتار اوّل………………………………………………………………………………………………………………..

3-1-­­ شیوة مقدّمه­نویسی، تصحیح و تعلیقه­نویسی استاد محدّث ارموی  بر متون……………….

3-1-1-­ شیوة مقدّمه­نویسی…………………………………………………………………………………..

3-1-1-1-­ مقدّمه­های کتب…………………………………………………………………………………

3-1-1-1-1-­ شیوة مقدّمه­نویسی استاد محدّث………………………………………………….

3-1-1-1-1-1-­ معرّفی مؤلِّف از منابع اصیل………………………………………..

3-1-1-1-1-2-­ معرّفی مؤلَّف از منابع اصیل………………………………………..

3 -1-1-1-1-3-­ سبب طبع کتاب……………………………………………………..

3-1-1-1-1-4-­ بیان اهمّیّت کتاب…………………………………………………..

3-1-1-1-1-5-­­ معرّفی نسخه­های خطّی کتاب……………………………………

3-1-1-1-1-6-­­­ بیان خصوصیّات نسخه­های منحصر به فرد……………………

3-1-1-1-1-7-­­­­ کلمة اعتذار…………………………………………………………….

3-1-1-1-1-8-­­­­­ اهدای کتاب……………………………………………………………

3-1-1-1-1-9-­ کلمة تقدیر و تشکّر…………………………………………­­­­­……….

3-1-1-1-1-10-­­ تاریخ اتمام مقدّمه…………………………………………………..

3 -1-2-­ تصحیح متون……………………………………………………………………………………….

3-1-2-­1-­ شیوة استاد محدّث در تصحیح متون……………………………………………………..

3-1-2-­1-­1-­ توضیحات لغوی……………………………………………………………….

3-1-2-­1-­2-­ توضیحات اصطلاحی و کنایی……………………………………………..

3-1-2-­1-­3-­­ درج نسخه بدلها………………………………………………………………..

3-1-2-­1-­4-­­­ ارجاع دادن به منابع و مآخذ دیگر برای تکمیل متن………………….

3-1-2-­1-­5-­­­­ نقد متن………………………………………………………………………….

3-1-2-­1-­6-­­­­­ تکمیل و تقویت مطالب متن……………………………………………….

3-1-2-­1-­7-­­­­­­ برشمردن اشتباه مؤلّف یا شارح…………………………………………….

3-1-3-­ تعلیقه­نویسی…………………………………………………………………………………………

3-1-3-­1-­ شیوة تعلیقه­نویسی استاد محدّث……………………………………………………….

                   3-1-3-­1-­1-­ ویژگیهای سبکی………………………………………………………………

                   3-1-3-­1-­2-­­ توضیحات لغوی……………………………………………………………….

                   3-1-3-­1-3-­­­ ذکر قصّه­ها و حکایتها………………………………………………………..

                   3-1-3-­1-4-­­­­ اطّلاعات جغرافیایی…………………………………………………………..

                   3-1-3-­1-5-­­­­­­ وقایع تاریخی…………………………………………………………………..

گفتار دوم……………………………………………………………………………………………………………….

3-2-­ معرّفی اجمالی آثار استاد محدّث ارموی………………………………………………………….

گفتار سوم……………………………………………………………………………………………………………..

3-3-­ شخصیّت علمی استاد محدّث ارموی و جایگاه علمی ایشان……………………………….

3-3-1-­ شخصیّت علمی استاد محدّث ارموی………………………………………………….

3-3-1-­1-­ دقّت و وسواس عالمانه در تحقیق……………………………………………….

3-3-1-­2-­­ علم دوستی…………………………………………………………………………….

3-3-1-­3-­­­ روحیّة انتقادی………………………………………………………………………..

3-3-1-­4-­ رعایت انصاف علمی……………………………………………………………….

­­­                  3-3-1-­5-­­ فروتنی و تواضع علمی……………………………………………………………..

3-3-1-­6-­­­ آزادمنشی و اهل مباحثه بودن…………………………………………………….

3-3-1-­7-­­­­ سخاوت علمی و نیک محضری…………………………………………………

3-3-2-­ جایگاه علمی استاد محدّث ارموی……………………………………………………..

میرجلال الدّین محدّث اُرمَوی

­ زندگی و شرح احوال میرجلال­الدّین محدّث ارموی

 

     أبومحمّد سیّد جلال­الدّین بن قاسم بن عبدالله حسینی اُرمَوی، معروف به «محدّث»، در ماه  مبارک رمضان سال 1323 هـ . ق(2 قوس­1283 هـ . ش) در شهر ارومیّه (رضائیّة سابق)، در محلة شتربان، دیده به جهان گشود. جدّش «میرعبدالله»، خرده مالک بود و پدرش «میرقاسم» نیز، همین سمت را داشت.

    «میرقاسم» هفت فرزند داشت؛ چهار پسر و سه دختر. میرجلال­­الدّین، پسر بزرگ و فرزند اوّل خانواده بود. اوضاع زندگی آن روزها که خان و رعیّت بود و به مردم ظلم و ستم می­کردند و اغلب زندگی تجمّلاتی داشتند، با روحیّة میرجلال­الدّین سازگار نبود. از طرفی او از همان سنین کودکی، عشقی فراوان به خواندن و نوشتن داشت؛ برخلاف پدرش «میرقاسم» که اهل علم نبود؛ امّا پدر بزرگش «میرعبدالله»، او را در این زمینه بسیار تشویق می­کرد. و  بی­تردید تشویق­های فراوان «میرعبدالله»، بارقه­های علم و دانش را در وجود او روشن کرده بود. این بود که از همان ابتدا، راهش را جدا کرد و از این  زندگی تجمّلاتی کنار کشید و به دنبال کسب علم و دانش رفت. عشقی عجیب، به آموختن و نوشتن داشت و از هوش و حافظة سرشاری در این زمینه برخوردار بود؛ ابتدا تحصیل را با خواندن «گلستان سعدی»، «صد کلمه» رشید وطواط، «کلیله و دمنه»، «درّة نادره»، و «تاریخ معجم»، آغاز کرد. او در همان زمان، بسیاری از این دروس را حفظ بود.

پس از اتمام تحصیلات مقدّماتی و فراگرفتن ادبیّات فارسی، به خواندن ادبیّات عربی و علوم اسلامی روی آورد. و سالهای سال در محضر استادان دانشورآن شهر؛ چون شیخ علی وَلدیانی و سیّد حسین عرب­باغی تلمّذ کرد و دانشها آموخت. در همان سنین، بسیاری از فنون ادب عرب را از جمله: صرف، نحو، معانی، بیان، و عروض و همچنین بسیاری از شاخه­های علوم اسلامی از جمله: فقه، اصول، منطق، فلسفه، حدیث، و رجال را فرا گرفت. و روزبه­­روز عطش و شوق او به علم         ­آموزی زیادتر می­شد و استادانش که به هوش و حافظة سرشار او پی برده بودند، او را بیشتر مورد عنایت خود قرار می­دادند.

در واقع، این دو استاد بودند که نخستین باده­های علم و دانایی را در جام وجود او ریختند و آتش محبّت علوم الهی و حدیث را در دل او مشتعل گردانیدند. این دو بزرگوار، در شالودة شخصیّت علمی او،  نقش به­سزایی داشتند.

اوّلین استادش، شیخ علی ولدیانی که میرجلال­الدّین تحقیق و دقّت در امور علمی را مرهون ایشان است و وی را، به کثرت علم و دقّت نظر می­ستاید؛ «در سال 1292 هـ . ق در قریة خاکمردان (بخش وَلدیان) از توابع خوی، چشم به جهان گشود. تحصیل علوم را در زادگاهش خوی شروع و علوم مقدّماتی را در این شهر، تحصیل نمود. او برای ادامة تحصیل، راهی عتبات عالیات عراق، گردیده و در محضر عالمان  عصر در نجف اشرف، شرف­اندوز علوم گردید. مهمترین استادان وی در نجف اشرف، آخوند ملّا محمّد کاظم خراسانی، صاحب «کفایه­الاصول» و ملّا هادی تهرانی، صاحب «محجّه­العلما»، هستند.

خاکمردانی بعد از مدّت مدیدی توقّف در نجف اشرف، به ایران بازگشت. و در ایران به شهرهای مختلف سفرکرد؛ از جمله: ارومیّه، شبستر، تهران، خراسان، تبریز، ساوجبلاغ (مهاباد)، شرفخانه، و عاقبت در شهر ارومیّه، ساکن گردیده و به تبلیغ و ترویج علم  و مذهب پرداخت.

خاکمردانی پس از مدّتی سکونت در ارومیّه، به علّت برخورد با اخباری مسلکان ارومیّه، آن شهر را ترک گفته، در بندر شرفخانه، اقامت گزید. این استاد فرزانه، با بهرة وافری که در علوم داشته، در موضوعات گوناگون فقهی، حدیثی، اعتقادی، تاریخی، پزشکی، و ادبی قلم­فرسایی کرده و در هر یک آثاری از خود برجای نهاده است.» (عقیقی­بخشایشی، 1375: ج1، 269)    «مجموعه­ای از آثار خاکمردانی، حاوی چند رساله، در کتابخانة حضرت آیت­الله مرعشی در قم، نگهداری می­شود. فهرست آثار او عبارتند از:

-­ تَشریح­الصُّدور فی وَقایع­الایّام والدُّهور

-­ حلُّ­الإعضال فی جواب و سؤال

-­ وسیله­القُربه فی شرح دُعاءِالنّدبه

-­­ شرح قصیدة عینیّة حمیری

-­ دو رساله در ردّ وهّابیّت: یکی به عربی و دیگری به فارسی

-­ تذکره­العارفین

-­ عِقدُالفَرائِد فی شرح­القصاید

-­ التّعادل والتّراجیح

-­ شرح دعای صباح حضرت علی

-­ عَدیلُ­الاوج والحَضیض فی نَفی­الجَبر والتَّفویض

-­ عَقدُ­النّکاح

-­ حاشیه مُختصرالمَعانی تفتازانی

-­ شرح الدّرّه­النّجفیّه

-­ رساله­ای در جواهر و اعراض به فارسی

-­ رساله­ای در تناقض بین دو قضیّه در علم منطق

-­ شرح قواعد شهید اوّل

-­ مثنوی

-­ تخمیس قصیدة طوسیّة صاحب بن عباد

-­ غایه­المقصود فی حکم الزّواج­المفقود

-­ دیوان اشعار

 

*­ *­ *

 

شیخ علی خاکمردانی، طبعی روان و دلکش در سرودن اشعار عربی و فارسی دارد. او در اشعارش «ملتجی» تخلّص می­کند. متأسّفانه دیوان اشعار وی تاکنون به دست نیامده و فقط بخشی از اشعارش در کتابهای شرح حال ذکر شده است. آنچه از اشعار وی به دست آمده، عبارتند از:

□­ اشعار فارسی: مثنوی­ای به فارسی در شرح احوال، زندگی، و مسافرتهای خود

□­ اشعار عربی: از اشعار عربی مرحوم ملتجی خاکمردانی، دو قصیده در دست است:

1) تخمیس قصاید میرزا محمّد حسن ارومی: ارومی پنج قصیدة بی­نقطه در مدح امامان  سروده که ملتجی به همان سبک بی­نقطه آنها را تخمیس و در کتاب «عقدالفرائد فی شرح­القصاید» آنها را شرح کرده است.

2) تخمیس قصیده أبوالفتح بُستی

این عالم بزرگوار، در سال 1350 هـ . ق از دار دنیا به عالم بقا رحلت کرد و در ده شرفخانه به خاک سپرده شد.» (صدرایی­خویی، 1386: 288-283)

میرجلال­الدّین، بیش از نیمی از دانسته­های خود را در محضر این استاد بزرگوار آموخته بود و همیشه خود را مدیون او می­دانست، در تحقیق و پژوهشهای علمی، او را الگوی خود قرار داده بود و به شیوة او عمل می­کرد و از شاگردان خاصّة خاکمردانی بود. استادش نیز به او عنایت ویژه­ای داشت تا جایی­که تقاضایش را مبنی بر شرح دعای ندبه، پاسخ داده است. و به شرح مفصّلی بر دعای ندبه با عنوان «وَسیلهُ­القُربَه فی شَرحِ دُعاءِالنُّدبَه» پرداخته است. بعدها میرجلال­الدّین به خاطر عشق و علاقة فراوانی که به این دعا داشته، آن را به فارسی ترجمه کرده است و اثر خود را «کَشفُ الکُربَه فی شرح دُعاءِالنُّدبَه» نامیده است. علّامة بزرگ، شیخ آقا بزرگ تهرانی، صاحب «الذّریعَه إلی تَصانِیف­الشّیعَه»، بیان داشته که مُسودّه و مُبیضّة (پاکنویس) این اثر را به خطّ مؤلّف، در تهران نزد محدّث ارموی رؤیت نموده است:

«…وَ قَد رَأَیتُ أنَّا المسوَدَّةَ وَ المبیَضَّةَ کِلتاهُما بِخَطِّ المؤلّفِ عِندَ تِلمیذِهِ جَلالَ­الدّین مُحمّد بن قاسِم المَعروف بالمحَدِّثِ الاُرمَوی أُستاذٌ کُلِیّةِ الإلهیّات بطهران…» (تهرانی، 1357: ج25، 82)

دیگر استادش، سیّد حسین عرب­باغی که میرجلال­الدّین زهد و پارسایی و توجّه به امور اجتماعی و ارادت خالصانه به ائمّة اطهار و امام زمان(عج) را مدیون ایشان است. «آیت­الله سیّد حسین عرب­باغی، فرزند سیّد نصرالله، فرزند سیّد صادق موسوی است و نسب سیادتش به امام موسی کاظم می­رسد. اجداد وی از سادات گلپایگان بوده­اند که به ارومیّه کوچ کرده و در این شهر ساکن شده­اند. علّت اشتهار وی به عرب­باغی، سکونت در محلّة عرب­باغی شهر ارومیّه بوده است.

عرب­باغی، در سال 1294 هـ . ق در قریّة «سعیدلو»، واقع در یک فرسخی ارومیّه متولّد و پس از طیّ دوران کودکی و از دست­دادن پدرش به ارومیّه منتقل و در کفالت عموی خود سیّد حسن-که فرزندی نداشت- درآمد. پس از آن به شهر خوی که مرکز علمی آن سامان بود، کوچ کرد. و از محضر آیت­الله شهید میرزا ابراهیم دُنبلی خویی-­ نویسندة «الدّرّه­النّجفیّه فی شرح نهج­البلاغه­الحیدریّه»- بهره­مند گردید. در سال  1314 هـ . ق عازم مشهد مقدّس گردید و از خدمت استادانی چون آیت­الله ترشیزی کسب علم نمود.

او در سال 1322 هـ . ق عازم عتبات عالیات نجف اشرف گردید و بعد از طیّ تحصیلات عالی در محضر استادان بنام آن دوره، موفّق به دریافت اجازة اجتهاد گردید. استادان و مشایخ اجازة عرب­باغی در نجف اشرف عبارتند از: آیت­الله محمّد کاظم طباطبایی یزدی، آیت­الله آخوند محمّد کاظم خراسانی، آیت­الله سیّد حسین کوهکمری، آیت­الله شیخ­الشّریعة اصفهانی، آیت­الله آقا میرزا محمّد علی نخجوانی، آیت­الله سیّد علی آقا داماد تبریزی.

عرب­باغی در سال 1326 هـ . ق، از نجف اشرف، به زادگاه خود- ارومیّه- بازگشت و در منزل عمویش، سیّد حسن، واقع در محلّة عرب­باغی، ساکن گردید. و در سال 1336 هـ . ق به علّت اوضاع آشفتة ارومیّه بر اثر جنایات ارامنه و آشوریها، ناچار به مراغه مهاجرت کرد و در آن شهر به نشر احکام دینی مشغول گشت. در سال 1343 هـ . ق بنا به دعوت و اصرار مردم ارومیّه، مجدّداً به زادگاهش بازگشت.» (صدرائی­خوئی، 1386: 295-293) «آیت­الله عرب­باغی در رضائیّه، به اقامة جماعت و ترجمة احادیث، اهتمام می­ورزیده است. در 14 رمضان 1369 هـ . ق، در رضائیّه، وفات یافت. فهرست آثار او عبارتند از:

-­ مسائل نجفیّه (عربی)

-­ الدّرّه­الغریّه فی مسائل­الارثیّه

-­ الدّرّه­البیضاءِ

-­ اثنا عشریّه فی مسائل­الخلافیّه

-­ ارکان اسلام: ترجمة وصایای پیغمبر9به امیرالمؤمنین

-­ رساله در طریق معاش اهل اسلام

-­ اصل­الاسلام

-­ دعائم­الاسلام

-­ شرایع­الاسلام

-­ احکام سهله در اعمال حجّ و عمره

-­ سیاست فرقانی در ذبح قربانی

-­ اساس­الاسلام

-­ اساس­الایمان در وجوب حجاب زنان

-­ الاتیان در اوامر و نواهی قرآن

-­ عقاید اسلام در اعتقادات انام

-­ رسالة سیاسه­الاسلام

-­ زبده­البیان فی جواب­الاخوان

-­ سیف فاضل فی ردّ القاصر­الجاهل

-­ برهان در بیان پیغمبران

-­ تبصره­المؤمنین، اربعین در اریعین

-­ عروه­الوثقی

-­ تحفه­المهدیّه فی احوال­الحجّه

-­ تحفه­الشّیعه فی رجعه­الأئمّه

-­ مسالک­الشّریعه

-­ هدیه­الانام فیمن لقی­الحجّه فی­المنام

-­ ترجمه­الموسوی؛ ترجمة رسالة ذهبیّه

-­ ترجمة رسالة طبّ­النّبی مستغفری

-­ طریقه­البیضاء

-­ الدُّرّه­الغریّه فی­المسائل­الارثیّه

-­ دلائل قرآنی در ردّ مقالة همدانی

-­ دلیل واقعی در جواب وهّابی

-­ رساله در حقوق اسلام

-­ آداب­الاسلام

-­ نواهی­الاسلام

-­ احکام­الاسلام، ترجمة وصایای امام جعفر صادق در جلد 17 بحارالانوار

-­ محض­الاسلام، ترجمة حدیثین مروی از امام صادق و امام رضا در جلد 4 بحارالانوار

-­ رساله در فتوا و احکام

-­ رساله در وجوب نظام وظیفه

-­ رسالة منتخبه از نهج­البلاغه

-­ زبده­البیان فی جواب­الاخوان

-­ صراط­السّوی فی آداب­القاضی والمفتی

-­ صراط­المستقیم فی اصول­الفقه (عربی)

-­ طریق حقّ و صدق مطلق

-­ طریق صواب در اثبات نجاست اهل کتاب

-­ طریق یقین در لزوم دین بر متدیّنین

-­ ترجمه­الموسوی در طبّ رضوی

-­ طریقة غرّاء در معجزة انبیاء و اوصیاء

-­ علم­الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین

-­ فصل­الخطاب در بیان حرمت شراب

-­ کشف­الاستار در مذمّت خمار

-­ کشف­الغطاء در حرمت غنا

-­ نهج­البیضاء در حکم و موضوع ربا

-­ تحفه در مذمّت حلق لحیّه

– وسیله­السّعاده در فضیلت زراعت

-­ ائتلاف فی رفع­الاختلاف

-­ طریق مستقیم در وجوب تسلیم بر أئمّه

-­ ادراک در قباحت تریاک

– زبده در قباحت رشوه

-­ رساله فی اثبات ارث ابن العمّ من­الابوین مع وجود­العمّ من­الاب (عربی)

-­ قانون­الاسلام فی بیان­الاحکام

-­ قواعدالاسلام

-­ رساله در بیان حقیقت رفتار با صحابه

-­ ایضاح در طهارت بدن میّت مؤمن

-­ قواعدالدّین فی احکام سیّدالمرسلین

-­ کشف­الحجاب فی نجاسه اهل­الکتاب

-­ کشف­الیقین در فضائل امیرالمؤمنین

-­ مناهج­الصّلحاء در مناقب علی

-­ مناهج­الکرام در مناقب علی

-­ مناهج­العارفین فی تعیین­الرّاسخین

-­ مناهج­المؤمنین

-­ مواعظ اهل­الاسلام (عربی)

-­ تحفه­الاخوان در بطلان جبر و تفویض و اثبات­الامر بین­الامرین

-­ تحفه­الأخبار.» (مشار، 1340: ج2، 909-905)

شیخ آقا بزرگ تهرانی از همة آثار ایشان در کتاب «الذّریعه إلی تصانیف­الشّیعه» نام برده است.

میرجلال­الدّین، از گنجینة علم و ادب این دو استاد در ارومیّه، بهرة وافر برد. سیّد حسین عرب­باغی، مشوّق میرجلال­الدّین، به حوزة علمیّة مشهد شده و میرجلال­الدّین که شاگردی او      می­کرد، در علم حدیث تا حدّی پیشرفت کرد که همین استادش، با آنکه او در کسوت روحانیّت نبود، لقب «محدّث» را به او اعطا کرد. محدّث، همیشه تا آخر عمر، از او ذکر خیر می­فرمود و می­گفت: «روحانی روشنی بود.» (مصاحبة مؤلّف پایان­نامه با دکتر میرهاشم محدّث)

محدّث، در ارومیّه، مدّتی نیز به موازات تحصیل به کار پرداخت؛ در داروخانة قزوینی کار        می­کرد که با هوش و حافظة سرشاری که داشت، در همان مدّت اندک، چند بار به اشتباهات نسخه­ای پزشکان پی­برد و آنها را اصلاح کرد. رئیس بیمارستان شهر، به او پیشنهاد کرد که تصدّی داروخانه­ای را به عهده بگیرد. پذیرفتن این کار برای محدّث که علاقه­ای وافر به آموختن داشت، سخت بود. لذا نپذیرفت و آن کار را رها کرد. عطش علم­آموزی و عشق و محبّت بی­شائبه به اهل بیت، او را روانة حوزة علمیّة مشهد و بارگاه رضوی کرد. و جوشش و عشق درونش را در کنار حرم أمن رضوی و عنایات ویژة حضرتش فرو نشاند. عزم خود را جزم کرد تا عطش سیری­ناپذیر خود را در دانستن، به جرعه­ای، تسکین دهد.

قبل از ورود به مشهد، در بین راه به شبستر وارد شد،  فضلای آن شهر، بسیار اصرار کردند که حوزة علمیّة آن شهر را سرپرستی کند و همه­گونه امکانات زندگی در اختیار او گذاشتند، امّا نپذیرفت و به مشهد رفت. در آن ایّام، حوزة علمیّة مشهد، غنی و پررونق بود و محدّث در آنجا، همنواگشتن با بزرگان فلسفه الهی و معارف دینی را سازگار با احوال درونی خود یافت.

در مدرسة «میرزا جعفر»، حجره­ای گرفت و در کسوت طلّاب درآمد و با همّت و پشتکار عالی و قوّة حافظة قوی­ای که داشت، به تحصیل پرداخت. چهار سال، از محضر فضلای بزرگ چون حاج آقا بزرگ شهیدی، حاجی فاضل، و حاج شیخ محمّد آقازاده، کسب فیض نمود و به نحو أحسن از این مخازن علم و ادب، بهره برد و گنجها اندوخت. طبق گفتة شیخ آقا بزرگ تهرانی، «در مشهد به تکمیل معلومات خود پرداخت و در فقه و اصول و فراگرفتن علوم ادبیّه و تاریخ و حدیث و رجال سعی بلیغ داشته است.» (تهرانی، 1404:  ج1، 306)

محدّث در مدرسة «دودر» نیز در محضر استاد حاج شیخ کاظم دامغانی، پدر استاد احمد مهدوی دامغانی- استاد دانشگاه هاروارد آمریکا- در مباحثاتی شرکت مستمر می­کرد، از جملة مباحثات، یکی مباحثة کتاب «قوانین­الاصول» تألیف مرحوم میرزای قمی را که در عصرها تدریس می­شد، در محضر این استاد فقید آموخت.

با تلاش و کوشش بی­وقفه­ای که در آموختن داشت، توانسته بود که تحسین بسیاری از استادانش را برانگیزد و اجازات علمی فراوانی از آنها کسب کند. او اجازات علمی­اش را به دقّت در صندوقچه­ای نگهداری می­کرد؛ امّا متأسّفانه آن صندوقچه به سرقت رفت و به گفتة فرزندش دکتر علی محدّث: «کسی که آن را برده بود، پنداشته بود که پر از جواهر است.» (محدّث ارموی، 1358: ج1، 10) پس از آن نیز، اجازات چندی از مشایخ دیگر گرفت، از جمله: اجازه­ای است از شیخ آقا بزرگ تهرانی و اجازه­ای از شیخ محمّد علی معزّی دزفولی.

ادیب جوان مشتاقانه، همچون تشنه­ای که در بیابان آب بجوید، در پی کشف مجهولات خود بود و روز به روز بر دانسته­های علمی او افزوده می­شد که ناگهان در سال 1313 قیام مسجد گوهر شاد پیش آمد، در نتیجة این قیام، حرم رضوی را گلوله باران کردند و مردم را در صحن قتل عام نمودند و حوزة علمیّه را تقریباً از هم پاشیدند. گروه زیادی از طلّاب و مردم را گرفتند. محدّث در این حادثه، یکی دو شب را با یکی از دوستان طلبة خود، به نام «حاج شیخ محمّد رضا ترابی»، در زندان لشکر مشهد، به­سر برد. «او در خاطرات خود از کشتن و مصدوم­کردن بی­رحمانة طلّاب، توسّط حکومت فاسد رضاخان یاد می­کرد.» (همان: 8)

به دنبال این حادثه، بیشتر طلّاب فاضل غیر خراسانی آن حوزة علمیّه، به شهر اصلی خود و یا به تهران رفتند. میرجلال­الدّین نیز که دلخوشی­ای از اوضاع آن روزگار شهر خود نداشت، به تهران عزیمت کرد. مصمّم بود که به حوزة علمیّة نجف اشرف برود و تحصیلات حوزوی خود را پی گیرد؛ چون حوزة علمیّة مشهد، دورة پرباری برای او بود و به مرحله­ای رسیده بود که آمادة رفتن به نجف اشرف شده بود؛ تقدیر برخلاف میل او رقم خورد؛ لذا ادیب جوان از رفتن، منصرف شد. و در سال 1318 در تهران، به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.

مدّتی پس از آن، برای تدریس به تبریز رفت و در دبیرستان نظام، مدرّس شد و ادبیّات فارسی را تدریس می­کرد. دو سال بعد (در سال1320) با ورود عفریت جنگ جهانی دوم به آذربایجان، مجبور به ترک تبریز شد و به تهران آمد. در آن ایّام، دانشگاه تهران در اوج شکوفایی علمی خود به­سر می­برد و علما و فضلای بزرگی چون علّامه محمّد قزوینی، عبّاس اقبال آشتیانی، و بدیع­الزّمان فروزانفر، در آن به ظهور رسیده بودند.

«این عصر حضور سیّد جلال­الدّین ارموی در تهران، همان روزگار افسون­خیز افسانه­آمیزی است که «عمالقة» دانشگاه تهران، در آن به ظهور رسیدند و تحقیقات ادبی و تاریخی و نشر متون روزگاری یادخیز و یادگارآمیز را در آن پشت سر نهاد، روزگاری که به­حقّ و انصاف، از جهت گرمپویی و تکاپوی پژوهشی در یکصد سالة اخیر تحقیقات ادبی و تاریخی، «عصرزرّین» به­حساب می­آید.

در همین عصر است که محمّد قزوینی، در ایران حضور می­یابد و عبّاس اقبال آشتیانی، در اوج شکوفایی تحقیقی­اش به­­سر می­برد. سعید نفیسی، به گرمی قلم می­زند، جلال­الدّین همایی، در مقام یک  محقّق و مدقّق جامعة اهل تحقیق، شناخته می­شود، بدیع­الزّمان فروزانفر، به عنوان استاد دانشگاه تهران جلوه می­کند و محمّد تقی بهار، در قالب سرایش و نگارش، جانی دیگر می­یابد.» (جهانبخش، 1391: 62)

محدّث، در مدرسة «حیاط شاهی مروی»، حجره­ای گرفت و در کتابخانة ملّی، مشغول به کار شد. در همان اوایل ورود به تهران، با مجالس روضة علما و فضلا آشنا شد؛ این مجالس، ویژة اهل علم بود و بازار علم و دانش در این مجالس، بسیار گرم بود؛ در گعده­های روزهای جمعة استاد مجتبی مینوی، حاج سیّد رضا زنجانی، آیت­الله آملی، و حاج سیّد احمد نخجوانی، شرکت مستمر می­کرد. اوّلین مجلس روضه­ای که در آن راه پیدا کرد، مجلس روضة روزهای جمعه در منزل سیّد نصرالله تقوی بود. در این مجلس، دانشمندان بزرگی چون علّامه محمّد قزوینی، و عبّاس اقبال آشتیانی، حضور داشتند.

محدّث از طریق سیّد نصرالله تقوی، با این فضلا آشنا می­شود و در حلقة ارادتمندان و مستفیدان آنها قرار می­گیرد. دوستی با حاج سیّد نصرالله تقوی، به تصحیح «دیوان اشعار» حاج میرزا أبوالفضل تهرانی منجر می­شود. سیّد نصرالله تقوی، آثار حاج میرزا أبوالفضل تهرانی را جمع­آوری کرده بود؛ وقتی­که ذوق و علاقة محدّث را به تصحیح  نسخ خطّی دید و از طرفی، محدّث نیز اشعار عربی این دیوان را با شور و شوقی وافر در آن مجلس می­خواند، سیّد نصرالله تقوی، پیشنهاد تصحیح این دیوان را به ایشان می­دهند. و استاد محدّث این دیوان را در سال 1328تصحیح می­کنند. دوستی با علّامة محمّد قزوینی و عبّاس اقبال آشتیانی نیز به تصحیح بزرگترین شاهکار او (کتاب النّقض)، می­انجامد.

حکایت این دوستی از این قرار است: محدّث در دوران نوجوانی بیشتر اوقات فراغت خود را به مطالعة کتاب سرگرم بود. او با مطالعة کتاب «مجالس­المؤمنین» تألیف قاضی نورالله شوشتری، با کتاب «النّقض» آشنا می­شود و آرزوی دیدن این کتاب را در سر داشته تا اینکه، شنیده بود که علّامه محمّد قزوینی نسخه­ای از این کتاب را در اختیار دارند، به سراغ او می­رود و حکایت آرزومندی خود را از دیدن کتاب «النّقض» برای او بازگو می­کند، علّامه قزوینی وقتی­که شور و اشتیاق محدّث را به کتاب «النّقض» می­بینند، تصحیح آن کتاب را که خود و آقای عبّاس اقبال آشتیانی انجام می­دادند، به او واگذار می­کنند. عبّاس اقبال آشتیانی نیز همة دست­نوشته­های خود را به محدّث می­دهد. محدّث از نجابت و صداقت علمی این دانشمندان بسیار خرسند می­شود و تا پایان عمر از این دوستی یاد می­کند.

«تا آخر عمر همیشه این دوستی را یادآور می­شد و اشک از چشمانش سرازیر می­گشت؛ می­گفت: «عبّاس اقبال تمام نسخه­های خطّی و یادداشتهای خود را آورد و بی­هیچ چشمداشتی در برابر من گذاشت.» (مصاحبه)

از طرفی محدّث، به کتاب­فروشیهای دارالکتب، شمس، جعفری، و اسدی، نیز زیاد رفت و آمد     می­کرد و از مشتریهای دائم آن کتاب­فروشیها بود. دانشمندان و بزرگانی دیگر از جمله: قاسم غنی، و مجتبی مینوی، نیز به این کتابخانه­ها زیاد رفت و آمد داشتند. نشست و برخاست با این فضلا، او را در کار بیشتر دلگرم می­کرد و او که اقیانوسی از معارف الهی و تحصیلات قدیمة اسلامی را در خود جمع کرده بود، در برخورد با این دانشمندان، مورد توجّه قرار گرفت و به­طور اساسی، پا در میدان پژوهش گذاشت. و مبنای اصلی کار خود را نسخه­های خطّی قرار داد؛ از گنجینة نسخه­های خطّی کتابخانه ملّی به نحو أحسن استفاده کرد. و سالهای نسبتاً درازی را در گوشة آن کتابخانه گذرانید. او تمام تلاش و توان  خود را در احیای آثار مکتوب اسلامی و بویژه شیعی  به کار برد.

پس از آن، پیگیر تحصیلات خود شد و کلاسهای دبیرستان و دانشگاه را با هم در دانشکدة  معقول و منقول (الهیّات کنونی) به پایان برد. او با تلاش و پشتکار وافری که داشت، در اکثر آنها رتبة اوّل را حائز شد. محدّث به زبان عربی نیز علاقه­ای وافر داشت و رشتة تحصیلی او در دوران دکتری، ادبیّات عربی بود که در سال 1342 در این رشته از رسالة دکتری خود با عنوان تصحیح «فهرست منتجب­الدّین»، تألیف علیّ بن بابویه رازی با درجة عالی دفاع کرد.

 

*­ *­ *

در سال 1335 به دعوت مکرّر استاد بدیع­الزّمان فروزانفر که در آن زمان، رئیس دانشکدة معقول و منقول (الهیّات کنونی) بود، وارد دانشگاه می­شود و به تدریس دروس کلامی و عربی می­پردازد. در دانشکده­ای تحت عنوان «مدرسة عالی ادبیّات و زبان خارجه» نیز ساعاتی تدریس می­کرد. شاگردان بزرگواری در دامن او تربیت شدند؛ از جملة این بزرگان: دکتر علی اشرف صادقی، (استاد دانشکدة ادبیّات دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی)، دکتر یدالله نصیریان، (معاون دانشکدة الهیّات) که یکی از شاگردان خاصّة استاد بود، دکتر ناطق نوری، دکتر احمد مجاهد(مصحّح کتب فلسفی)، استاد حسین درگاهی، و استاد علی اکبر غفّاری که خود دریایی موّاج از متون حدیث شیعه را در خود داشت. ایشان در زمینة اصلی کارش که تصحیح و تنقیح متون حدیثی و روایی است، استاد محدّث را الگو قرار داده و تا پایان عمر، با استاد همکاری نزدیک داشته و می­گوید:

«روش من با روش استادم مرحوم محدّث ارموی، فرق دارد؛ ایشان زیاد و طولانی حاشیة کتاب می­نوشتند، ولی بنده از روش استاد شعرانی که مطالب را به صورت خلاصه می­نوشتند، پیروی می­کنم.» (غفّاری، 1369: 27-26)

از همکاران استاد نیز فضلائی چون سیّد هادی سینا، عبدالحمید بدیع­الزّمانی کردستانی، آقای راشد یزدی، الهی­قمشه­­ای، آقای مفتّح، آقای مصلح، جلال­الدّین همایی، جمال­الدّین اخوی فرزند سیّد نصرالله اخوی، جعفر سلطان­القرّائی و عبدالعظیم خان قریب و اواخر سالهای 1347-1346 آقای مرتضی مطهّری، را می­توان نام برد. استاد بزرگواری که محدّث بسیار از او تأثیر پذیرفته؛ هم در زمینة علمی، و هم در بُعد معرفت دینی، استاد ادیب نیشابوری دوم بود که به گفتة فرزندش میرهاشم: «استاد همیشه از او نام می­برد و خیلی به او علاقه داشت.» (مصاحبه)

محدّث با علّامة قزوینی و عبّاس اقبال آشتیانی و سیّد نصرالله تقوی در منزل و در مجالس روضه همانگونه که ذکر شد، حشر و نشر داشتند و به بحثهای علمی می­پرداختند.

او در کلاس درس بسیار خشن برخورد می­کرد؛ ولی هیچ­گاه در نمره­دادن بخل نداشت؛ به دانشجویان خود می­گفت: «شما مثل بچّه­های من هستید؛ اکنون که دارید وقتتان را می­گذرانید، باید چیزی هم یاد بگیرید.» (همان)

محدّث تا سال 1347 که بازنشسته شد؛ در این دانشکده به تدریس پرداخت. و پس از آن تا پایان عمر، به تصحیح و تألیف متون مشغول بود. تخصّص اصلی ایشان در تصحیح متون بود بر مبنای نسخه­های خطّی معتبر. او توانست احیاگر بسیاری از متون حدیثی، ادبی، رجالی، کلامی، و تاریخی شیعه شود و عمر شریف خود را در این راه به سر برد.

بُعد دیگر شخصیّت این انسان وارسته، عشق و محبّت بی­شائبة او به اهل بیت و خصوصاً امام زمان(عج) است. این عشق از همان اوان جوانی چنان او را شیفته و مفتون کرده بود که ترک وطن و مسکن مألوف بگفت و در جوار حرم مطهّر رضوی مأوا گرفت و از خوان بی­دریغ آن امام بزرگوار بهره­مند شد. خود همیشه می­فرمودند: «من در زندگی هر چه دارم  از برکت آن امام همام است.» (محدّث، 1391: 25)

از طرفی منتسب­بودن این عالم وارسته به خاندان عصمت و طهارت  او را به مطالعة بیشتر و تحقیق و تفحّص در احوال و زندگانی آن بزرگواران کشاند و هر چه از حقایق زندگی و احوال آن بزرگواران بر این دانشمند متعهّد بیشتر آشکار می­شد، ارادت خالصانة او به آن بزرگواران افزون­تر می­گشت و اعتقاد به اینکه، حقیقت را جز در آستان آن خاندان نمی­توان یافت. همین امر باعث شد تا با جدیّت بیشتر به آموزش کلام آن بزرگواران بپردازد و تا آخرین لحظة عمر، بر این عقیدة خود پایدار ماند و از عقیدة خود به شدّت دفاع می­نمود.

«از خصوصیّات بارز او، عشق و علاقة  فراوان، به اهل بیت عصمت و طهارت بود و معتقد بود حقّ و حقیقت را جز در احادیث مأثوره از آن بزرگواران در جای دیگری نمی­توان سراغ گرفت.» (عقیقی ­­بخشایشی، 1375: ج1، 378-377)

تعلّق خاطری جدّی به ساحت مقدّس امام زمان(عج) داشت و از همان اوان جوانی دعای ندبة آن امام بزرگوار را مورد توجّه و تحقیق قرار داده بود و می­گفت: «من از جوانی (حدود20 سالگی) تاکنون با دعای ندبه زندگی کرده­ام.» (درگاهی، 1391: 101)

او عشق عجیبی به این دعا داشت و این عشق و علاقه او را بر آن داشته بود که چندین بار از استادان خود خواسته بود که شرحی بر آن بنویسند تا اینکه استادش، شیخ علی ولدیانی، تقاضای او را پاسخ می­دهد و شرحی با عنوان «وَسیله­القُربَه فِی شَرحِ دُعاءِ­النُّدبَه» منتشر می­کند. امّا از آنجائی که محدّث در متون تحقیقی خود بسیار وسواس داشت و نیز عشق و علاقه­ای که خود به این دعا داشت، آن شرح زیاد مورد قبولش واقع نشد و خود به شرح جامع و کاملی بر این دعا پرداخت که تألیفی باارزش به نام «کَشف­الکُربَه فِی شَرحِ دُعاءِ­النُّدبَه» را به وجودآورد. عمر استاد کفایت نکرد که خود تألیف آن را به پایان برساند و هنوز به صورت نسخة خطّی باقی مانده است. محدّث به پاس همین عشق و ارادت بی­شائبه به آن حضرت، سه عنوان از بزرگترین آثارش (النّقض، الغارات، و تفسیر گازر) را به پیشگاه آن حضرت اهدا کرده است.

    در وصیّت­نامه­ای که برای فرزندان خود به یادگار گذاشته است، به زیبایی این عشق را به تصویر می­کشد:

«فرزندان عزیز! نخستین پند من شما را، آن است که هرگز خدای خود – آفرینندة زمین و زمان و پدیدآورندة جهان و جهانیان- را فراموش نکنید. و این نعمت عُظمی و موهبت کبری که شما را موفّق فرموده است تا دین مبین اسلام و شریعت غرّای خیرالأنام محمّد مصطفی9را که خاتم انبیا و سرور همة اولیا و اصفیا است، اختیار نموده­اید، چنانچه شاید و باید، قدرش را بدانید که سعادت جاودانی و عزّت دو جهانی در عمل به احکام آن و معتقدبودن به عقاید حقّة ثابته در کتاب و سنّت است، مطابق آنچه فرقة حقّة ناجیة اثناعشریّه بر آن اتّفاق نموده و در آثار موجودة خود- چنانکه لازم و واجب بوده- تحقیق فرموده­اند. و من به چند نکته شما را رهبری می­کنم. شاید تا زنده هستید، از عمل به آنها برخوردار شوید و بعد از مردن نیز مثوبات آن تا ابد عائد شما گردد:

✽­ تا می­توانید چنگ به ذیل شفاعت امام زمان(عج) بزنید؛ زیرا آن بزرگوار واسطة فیوضات الهی و رابطة نعم نامتناهی است. پیوسته ربطی بسیار محکم، گسستنی­ناپذیر با او داشته باشید و در شدائد و سختیهای روزگار به او پناه برید و او را شفیع خود به درگاه خدا گردانید. توضیح آنکه، دنیا محفوف به بلایا و آفات و حوادث ناگوار و پیشامدهای برخلاف انتظار است. اگر با صدق دل، دست توسّل به ذیل عنایت آن بزرگوار بزنید، به­طورقطع، به مراد خود می­رسید.

و نه تنها در موقع شدّت، بلکه در شدّت و رخا و فقر و غنا، از آن خاتم اوصیا و سرور اصفیا آنی غفلت ننمایید؛ زیرا آن حضرت، «بَقِیَّه­ُاللهِ فِی بِلادِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلی عِبادِهِ» است. چنانکه اسلاف بزرگوارش امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و صادقین و کاظم و رضا و تقیّ و نقیّ و عسکری هر یک در زمان خود، مرجع شیعیان عصر خود بوده و گاه و بیگاه شیعیان به حضورشان می­رسیدند و مستفیض   می­شدند، این بزرگوار نیز همان­طوراست.

و اگر پردة غیبت مانع این تشرّف است، عرض نیاز و اظهار خضوع و سلام بعد از نمازها؛ مخصوصاً نماز صبح، جانشین تشرّف حضوری است. و کسانی که طوق غلامی وگوشوارة رعیّتی او را به گردن و گوش آویزان کرده­اند، گوی سعادت دارین را حیازت نموده­اند. خلاصه آنکه، شما در تحت پرچم آن حضرت هستید. و طبق مضمون آیة مبارکة «یَومَ نَدعُو کُلُّ اُناسٍ بِامامِهِم» در حشر نیز تحت لوای آن بزرگوار محشور خواهید شد. پس سعی کنید که رضای او را در زندگی خود فراهم آورید.

و بدیهی است رضای او در عمل به احکام دین و عدم تسامح و تساهل در دستورات آن است. و خودتان را طوری آماده کنید که اگر آن بزرگوار را در پیش خود حاضر ببینید، از او خجلتی نکشید و باکی نداشته باشید. حتّی اگر ظهور فرماید، بتوانید از جان­نثاران و مجاهدان و فداییان در عداد لشکر او باشید، إن شاءالله. و این را بدانید که اگر با صدق دل به در خانة شفاعت آن حضرت بروید و او را واسطة حاجت بین خود و خدا قرار دهید، حاجتتان  برآورده و در مشتتان خواهد بود…» (محدّث­ارموی، 1391: 31-30)

 

*­ *­ *

 

محدّث در سال 1322 با خانواده­ای سرشناس از تبار علم و دانش و علما و فضلای دینی آشنا می­شود؛ خاندان نویسندة بزرگ، جلال آل احمد. جلال، «در 11 آذر 1302 در خانواده­ای مذهبی- روحانی به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی او در نوعی رفاه اشرافی روحانیّت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیّد احمد طالقانی، به او اجازة درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ امّا او که همواره خواهان و جویای حقیقت بود، به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد.

«دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت­سازی، بعد سیم­کشی برق، بعد چرم­فروشی و از این قبیل…و شبها درس. با درآمد یکسال کار مرتّب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه­گُداری سیم­کشیهای متفرّقه، بر دستِ «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این­ کاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگة وجودم…» (آل احمد، 1376: 70)

در سالهای آخر دبیرستان است که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی، آشنا می­شود و همین مقدّمه­ای می­شود، برای پیوستن وی به حزب توده. در سال 1322 وارد دانشسرای عالی تهران می­شود و در رشتة زبان و ادبیّات فارسی به تحصیل می­پردازد. و در سال 1323 به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی، از آن کناره گرفت. نخستین مجموعة داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. جلال به جز نوشتن داستان، به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردم­شناسی، سفرنامه­ها، و ترجمه­های متعدّدی نیز پرداخت.

در سال 1327 با سیمین دانشور، داستان نویس و مترجم معروف، آشنا می­شود و در سال 1329 با او ازدواج می­کند.

با قضیّة ملّی­شدن صنعت نفت و ظهور جبهة ملّی و دکتر مصدّق است که جلال دوباره به سیاست روی می­آورد. وی عضو کمیته و گردانندة تبلیغات «نیروی سوم» (یکی از ارکان جبهة ملّی) می­شود. و در اردیبهشت 1332 به علّت اختلاف با رهبران نیروی سومیها از آنها هم کناره می­گیرد. و سرانجام در 18 شهریور 1348 در سنّ چهل و شش سالگی در اسالم گیلان درگذشت. و پیکر او در مسجد فیروزآبادی، جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به خاک سپرده شد.

او صاحب آثار زیادی است، از جمله: «مدیر مدرسه»، «ارزیابی شتابزده»، «اورازان»، «سه­تار»، «نون والقلم»، «دید و بازدید»، «سرگذشت­ کندوها»، «از رنجی­که می­بریم»، «پنج داستان»، «در خدمت و خیانت روشنفکران»، «زن ­زیادی»، «غرب­زدگی»، «نفرین­ زمین»، «سفر روس»، «خسی در میقات»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، و…» (ر.ک. همان: 80-69)

آشنایی محدّث با این خاندان حکایتی شنیدنی دارد: «ابتدا از طریق جلال با این خاندان آشنا می­شود؛ درآن ایّام، محدّث در تهران، کتابدار کتابخانة ملّی بود و جلال یک جوان 18 ساله که از مشتریهای دائم آن کتابخانه بود. و دائم برای گرفتن کتاب به آنجا می­آمد. با شناختی که از جلال داشتند، به او کتاب نمی­دادند، او محدّث را واسطه قرار می­داد و محدّث نیز، ضمانت او را می­کرد، سپس کتاب به امانت می­گرفت. جلال یک جوان خوش قول بود و به وقت معیّن، کتابها را تحویل می­داد، محدّث، از خوش قولی و امانتداری او بسیار خوشش آمده بود. نام و نسب او را می­پرسد، جلال می­گوید: «پسر سیّد احمد طالقانی، پیشنماز مسجد پاچنار هستم.» (مصاحبه)

از طریق جلال، با شمس آل احمد هم آشنا می­شود؛ شمس نیز به آن کتابخانه زیاد رفت و آمد داشت و در مورد آشنایی خود با محدّث می­گوید: «مرحوم محدّث، در ابتدای آشنایی، احتمال می­دهم از من خوشش نیامده بوده باشد. من که این­طور بودم. انگار فکر کرده بود من دنبال «جامع­المقدّمات» هستم و یا کتبی در حواشی آن. وقتی دید به چند کتاب توصیه کرده­اش اعتنایی نکردم، مرا سپرد دست یکی از همکاران خود. که احتمال می­داد حوصلة یک الف بچّه را داشته باشد. محدّث برای من آشنای جلال بود. با وجودی که از او خوشم نیامده بود، همواره احترامش می­کردم. تا اینکه دیدم، در برابر پدرم به تمام قامت برخاست و به پدرم احترام گذاشت. از آن به بعد، دیگر از او  بدم نمی­آمد.» (آل احمد، 1386: 80-79)

محدّث با پدر جلال در مسجد پاچنار آشنا شده بود؛ پدر جلال- سیّد احمد طالقانی- در مسجد پاچنار به اقامة نماز جماعت می­پرداخت. سیّد احمد حسینی طالقانی، فرزند بزرگ سیّد محمّد تقی طالقانی و پدر جلال آل احمد بود که از پیشنمازان خوش بیان و متعبّد بود، تعبّدش خشک و آدمی اهل دعا بود، به قامت رشید و به اندام استوار و به بنیه سلامت، خطوط چهره­اش نرم و ابروانش مصمّم و نگاهش نافذ و کلامش پرطنین.

بعد از مرگ پدرش، ادارة دو مسجد پاچنار و مسجد لباسچی را برعهده می­گیرد و همین­طور، ادارة محضر شرعی پدرش. این انسان بزرگ آنقدر مورد وثوق اهل محلّ بوده که انواع عقود و معاملات و مرافعات آنان را حلّ و فصل می­کرده و در اواخر، دیگر سلطة جور پهلوی را نمی­تواند طاقت بیاورد، به همین جهت، محضر شرعی را به دایی خویش، سیّد محمّد آل احمد واگذار می­کند و خود تنها بسنده می­کند به اقامة نماز جماعت در مسجدهای پاچنار و لباسچی. (ر.ک. همان، 1369: 164-163)

محدّث با سیّد احمد طالقانی در جلسات روضه­های هفتگی حضرت حاج آقا کرمانشاهی (آل آقا) که از حجج اسلام نامدار آن زمان و متولّی کتابخانة مدرسة عالی سپهسالار بود، از قبل نیز آشنا شده بود؛ شمس آل احمد خاطرة دیگری از محدّث تعریف می­کند:

«من به شوق شرکت در آن مجلس (که به مستمعین نان قندی و چای شیرین می­دادند) همراه پدرم نخست می­رفتیم نماز جماعت صبح مسجد محلّ. سپس    می­رفتیم روضة هفتگی حضرت کرمانشاهی که منزلشان در مروی بود و روضه هم، آفتاب که پهن می­شد؛ برچیده شده بود. مرحوم محدّث، مشتری داﺋم آن روضه بود. (خیال می­کنم آن ایّام در مدرسه حیاط شاهی مروی حجره داشت) و بارها دیدم که قبل از ما به آن مجلس رسیده بود. و همواره، وقتی پدرم وارد می­شد، او به تمام قامت و به تواضع برمی­خاست.» (همان: 1386: 80)

  *­ *­

آشنایی محدّث با این خاندان ادامه داشت تا اینکه منجر به ازدواج او شد. محدّث از طریق جلال از خواهر او خواستگاری می­کند؛ یکی از معمّمین تهران به نام حکمت آل آقا که در آن زمان سرشناس بودند و آقای محمّد تقی آملی، این وصلت را پی می­گیرند و محدّث با دختر سیّد احمدآقا طالقانی به نام «زهرا بیگم» ازدواج می­کند؛ «زهرا بیگم» متولّد سال 1300 هـ . ش و دو سال بزرگتر از جلال است. او زنی شجاع و باایمان بود و در برابر ناسازگاریهای زمانه بسیار مقاوم بود. برادرش شمس می­گوید: «ایمان و اعتقادی که او از قدیم داشت، مورد غبطة من بود. برای من سمبل یک شیرزن شجاع و باایمان است. اگر مقاومتهای او را در برابر ناسازگاریهای زمانه نشناخته بودم، تا حالا هفت کفن پوسانده بودم.» (همان: 1369: 197)

به­انصاف باید بگوییم که اگر محبّتهای بی­دریغ این بانوی نمونه نبود که محیطی آرام برای استاد فراهم کرده بود، هیچ­گاه استاد نمی­توانست صاحب این همه تألیفات و تصحیحات گرانبها بشود و با خیالی آسوده به کارهای خود ادامه دهد. دکتر میرهاشم می­گوید:

«ما هر چه داریم از مادرم داریم؛ همة کارهای ما را مادرم انجام می­داد پدرم خدا بیامرز، حتّی چایی دم­ کردن هم بلد نبود و زنگی در اتاقش داشت، آن را می­زد ما برایش چایی می­بردیم. پدر فقط ثبت­نام ما را در مدرسه می­کرد و پیگیر کار تحصیل ما می­شد، بقیّة کارهای ما را مادرم انجام می­داد. و بسیار زن فداکار و بزرگی بود، او به ما درس زندگی داد. در آن زمان، شاید رسم تشکّر نبوده؛ ولی پدرم تا زنده بود، همیشه خودش را وامدار مادرم می­دانست.» (مصاحبه)

آشنایی محدّث با این خاندان، به آشنایی او با شخصیّتی بزرگ، منجر شد که در شکوفایی علمی او، نقش به­سزایی داشته؛ علّامة بزرگ شیخ آقا بزرگ تهرانی. «شیخ آقا بزرگ (محسن) تهرانی در 11 ربیع­الاوّل سال 1293 هـ . ق در تهران، متولّد شد و در 1348 هـ . ش؛ یعنی در سنّ نود و پنج سالگی در نجف درگذشت. مردی بود دانشمند، فقیه، و کتاب­شناس. از نخستین مسلمینی است که در قرن اخیر به کتاب­شناسی پرداخت و خدمات بسیار به جهان علم کرد.

مرحوم تهرانی از ابتدای دوران جوانی که به قصد تحصیل علوم اسلامی به عتبات رفت تا پایان عمر در همان شهرها اقامت کرد و هر چند یک بار ایّامی کوتاه به ایران می­آمد و باز می­گشت. زندگی­اش سراسر در تحصیل و علم و تعلیم طالب علمان گذشت.

مهمترین خدمتش که باعث شهرت علمی او شد، تدوین و تألیف کتاب بی­نظیر «الذّریعه إلی تصانیف­الشّیعه» است. این کتاب گرانقدر، حاوی نام کتبی است که مؤلّفان آنها شیعه بوده­اند. و به ترتیب اسماء کتب، مرتّب شده است و ذیل هر کتاب، اطّلاعات کتابی و محلّ وجود کتاب در صورتی­که نسخه باشد و دیگر مشخّصات ذکر رفته است. در چاپ و تکمیل مجلّدات اخیر، فرزندانش (علینقی و احمد) که هر دو کتاب­شناس­اند و در این زمینه آثاری دارند، با پدر همکاری داشته­اند. به­ همین­ ملاحظه، بر کتبی که در این سالهای اخیر در ایران نشر شده، نام آنها قید گردیده است. کتاب دیگر مفید آن مرحوم، «طبقات أعلام­الشّیعه» است.

مؤلّف در این کتاب، به­ترتیب قرن (از قرن چهاردهم به طرف عقب) شرح احوال رجال و علمای دین را به دست می­دهد. این کتاب تا به حال از قرنهای چهاردهم و سیزدهم جمعاً شش مجلّد نشر شده است. کتاب دیگر مفید مؤلّف که در زمینة کتاب­شناسی است؛ «مَصفیُّ­­المَقال فی مُصنّفی علمُ­الرّجال» نام دارد. مؤلّف در این اثر، کتبی را که در مجموعة احوال علما و رجال نوشته شده، معرّفی کرده است. تألیفات دیگر آن دانشمند، عبارتند از: «هدیّه­الرّازی إلی­المُجدّدالشّیرازی»، «النّقداللّطیف»، «توضیحُ­الرّشاد فی ­تاریخ عصرالاجتهاد»، «تَنقید قول­العَوام بِقَدَم­الکلام»، «ذیل­المَشیخه»، و چند اثر دیگر که به علّت اشتغال مؤلّف به چاپ «الذّریعه» و «طبقات أعلام­الشّیعه» به چاپ آنها توفیق نیافت.» (افشار، 1382: 244-243)

محدّث با این دانشمند، در خانوادة همسر خود آشنا می­شود؛ شیخ آقا بزرگ تهرانی، دایی همسر ایشان محسوب می­شود. استاد بسیار به او علاقه­مند بود و روزبه­روز انس و الفت بین این دو دانشمند زیادتر می­شد. شیخ آقا بزرگ نیز به محدّث عنایت ویژه­ای داشت و همواره مراتب فضل و کمال او را ستوده است؛ او را عالم، ادیب و مصنّف چیره­دست می­داند. (ر.ک. تهرانی، 1404: ج1، 306) و در کتاب خود «الذّریعه»، از بیشتر متون تصحیحی او نام برده و بیان کرده که نسخه­های خطّی این متون را در کتابخانة او دیده است. محدّث از این عالم بزرگ، اجازة علمی دریافت کرده است.

شیخ آقا بزرگ تهرانی، در سفرهای مکرّر خود به ایران، در منزل محدّث اقامت داشتند و به تحقیق و پژوهش در کتابخانة استاد محدّث مشغول می­شدند. محدّث می­گوید: «غالب شبها بیتوتة ایشان در منزل اینجانب بود و مونس ایشان کتابهای من.» (محدّث ارموی، 1363: ج1، 9)

ثمرة ازدواج محدّث، شش پسر و سه دختر است؛ یک پسر و یک دخترش را در انقلاب از دست داده است. و از دیگر فرزندان او، دو تن از پسران او اهل علم و معروفند؛ دکتر علی محدّث و دکتر میرهاشم محدّث. «علی پسر بزرگ و فرزند اوّل خانواده است؛ در سال 1327 هـ . ش در محلّة پاچنار تهران به دنیا آمد و پس از ­گذراندن دوران دبیرستان، از دانشگاه فردوسی مشهد، لیسانس الهیّات خود را می­گیرد و پس از آن، دکترای ادبیّات عرب را از دانشگاه کسب می­کند، و به تدریس ادبیّات عربی در دانشگاه­های تهران و شهید بهشتی، مشغول می­شود.

او به­ مدّت چهار سال نیز در کتابخانة ملّی به جای پدرش، در بخش نسخه­های خطّی کار می­کرد تا اینکه در اوضاع آشفتة زمان انقلاب، به کشور سوﺋد می­رود و در دانشگاه اوپسالا- یکی از دانشگاه­های مهمّ و معتبر اروپایی- تا به امروز، به تدریس و تحقیق در حوزة مطالعات اسلامی و ایرانی، اشتغال دارد.

ایشان دارای دهها تألیف کتاب و مقاله، در موضوعات ادبی، عرفانی، فلسفی، و حدیثی است، از جمله آثار ارزنده­ای که به اهتمام و تلاش ستودنی آن استاد فرزانه از دانشگاه اوپسالا منتشر شده است، می­توان به سه دفتر نفیس؛ ادبی، عرفانی، و فلسفی اشاره کرد؛ دکتر علی محدّث نسخه­­های خطّی رساله­های درون این سه دفتر را که بالغ بر پنجاه رسالة کهن به نظم و نثر در موضوعات؛ ادبی، عرفانی، و فلسفی است، تصحیح کرده است.

این دفتر، مشتمل بر پانزده منظومة ادبی و عرفانی، به زبانهای فارسی (12 منظومه)، و عربی (3 منظومه)، سرودة پانزده شاعر پارسی، هندی، رومی، و عربی است که در این دفتر، تصحیح شده، و انتشارات دانشگاه اوپسالا در سوئد، آنها را منتشر کرده است. برخی از این منظومه­ها عبارتند از:

-­ «محبّت­نامه» تألیف ابن نصوح شیرازی

-­ «قلندرنامه» تألیف امیرحسین هروی

­-­ «قلندرنامه» تألیف مولانا محمّد صوفی آملی پسیخانی

-­ «گزیده­ای از دیوان حیدر هروی»

-­ «هدیة راز» سرودة شاعری صوفی از قصبة نوسازی هند

-­ «مخمّس» سرودة پیر محمّد نوشهری رومی

-­ «ساقی­­نامه» از سرایندة نظم­العقاید

-­ «پندنامة انوشیروان» سراینده­ای ناشناخته

-­ «پندنامة» اللّهیار صوفی سمرقندی

-­ «کنزنامه» تألیف بایزیدگیلانی و نظم جلال سافرشاه

-­ «القصیده­التّائیّه فی تبیین اعتقادات­الحروفیّه» سرودة ناشناخته

-­ «تخمیس­الخمریّه» تألیف کمال پاشازاده رومی

-­ «قلاده­الدّرّالمنثور» تألیف عبدالعزیز دیرینی مصری

-­ «پند افلاطون به ارسطو» سرودة مجد خوافی

-­ «مخزن رموز» نصرالله بن حسن نافجی

و بیست متن فلسفی- عرفانی به پارسی و تازی؛ این متون عبارتند از:

-­ «فتوّت­نامة» خواجه عبدالله انصاری

-­ «دیوان حسن شمشیری»

-­ «دیوان عید عاشق خوشانی»

­-­ «منتخب آداب سماع» تألیف یحیی باخرزی

-­ «آداب درویشی» تألیف کمال­الدّین حاجی محمّد خبوشانی

-­ «مکتوب امین­الدّین­کازرونی»

-­ «اندرزنامة» محمود بن فضل

-­ «معتقّد» تألیف أبواسحاق ابراهیم بن محمّد اسفراینی

– «معتقّد» تألیف أبوعبدالله محمّد بن­الخفیف شیرازی

-­ «معتقّد» تألیف شاه نعمت­الله ولی

-­ «فرقه­های متصوّفه (فارسی)» تألیف نجم­الدّین عمر بن محمّد نسفی

-­ «فرق­المتصوّفه (عربی)» تألیف نجم­الدّین عمر بن محمّدالنّسفی

-­ «تفسیرآیه­النّور» تألیف شیخ­الرّئیس ابن سینا

-­ «شرح­القصیده­الرّوحانیّه» تألیف شمس­الدّین محمّدالسّمرقندی

-­ «رساله فی­الفتوّه» تألیف کمال­الدّین عبدالرّزّاق

-­ «الأربعون حدیثاً فی طلب­العلم و تعظیم­العلماء» تألیف دهقان غازی سمرقندی

-­ «فضل­القیام بالسّلطنه» تألیف جلال­الدّین سیوطی

-­ «افاده­الخبر بنصّه فی زیاده­العمر و نقصه» تألیف جلال­الدّین سیوطی

-­ «الباحه فی­السّباحه» تألیف جلال­الدّین سیوطی

-­ «نسیم­السّحر فی مدح من بشرّ و أنذر» تألیف مجدالدّین بغدادی

-­ «مثنوی جلال و جمال» تألیف امیر امین­الدّین نزل­آبادی سبزواری

مناظرة مست و فقیه و صوفی، همراه با شانزده متن نظم و نثر دیگر در مناظره، وحدت وجود، و غیر آن؛ در این اثر، هفده متن ادبی و عرفانی، به زبانهای فارسی (14 متن) و عربی (3 متن) به نظم و نثر، توسّط استاد فرهیخته تصحیح شده است؛ این متون عبارتند از:

-­ «مناظرة مست و فقیه و صوفی» سرودة شاعری از نیمة دورة صفویّه

-­ «مناظرة آسمان و زمین» سرودة حیرانی همدانی

-­ «مناظرة عقل و بخت و دولت (گلشن لطافت)» سرودة ساغرجی سمرقندی

-­ «مناظرة روز و شب» سرودة منیر لاهوری

-­ «مناظرة سیف و قلم» سرودة منیر لاهوری

­-­ «خطبة کتاب میخانه» سرودة نظام­الدّین احمد همّتخانی

-­ «قواعد خطّ نستعلیق» تألیف میرعلی تبریزی

-­ «در تعریف حمّام» سرودة محمّد خلیل مکرّمخانی

-­ «شکوه از فرمان منع شرابخواری» سرودة نصیرای همدانی

-­ «رقعه­ای در طلب آب» سرودة نصیرای همدانی

­-­ «در صفت تنباکو و حقّه» سرودة صائب تبریزی

-­ «مکاتبة منظوم منوّرخان و جانیخان» سرودة دولتمردان هندی

-­ «شهرآشوب» سرودة شاعران گوناگون

-­ «رساله­ای در تعلیم و تربیت» تألیف ادیبی هندی

-­ «تائیّه­العارف» تألیف محیی­­الدّین­ ابن عربی

-­ «تائیّه­الحکیم» تألیف عامر بن ­عامرالبصری

-­ «تائیّه­المورّخ» تألیف ابن تغرّدی بردی (ر.ک. متّقی، 1391: 45)

او ­در بیشتر کارهای پژوهشی پدر در کنارش بود و استخراج فهرستهای برخی کتب تصحیحی پدر را برعهده داشتند، از جمله: فهرستهای کتاب «الایضاح» فضل بن شاذان نیشابوری، و کتاب «النّقض» شیخ عبدالجلیل قزوینی­رازی. پس از مرگ پدر بزرگوارشان مقدّمه­ای بر کتاب «النّقض» نگاشته­اند و مختصری نیز به شرح احوال پدر بزرگوارشان و فهرست آثار ایشان پرداخته­اند.

دیگر فرزندش، دکتر میرهاشم؛ در سال 1331 در محلّة پاچنار تهران به دنیا آمد؛ دوران دبستان و دبیرستان را در مدرسة جعفری اسلامی گذراند و در رشتة طبیعی از دبیرستان مروی سال 1349 دیپلم گرفت. و در سال 1354 لیسانس خود را در رشتة زیست­شناسی از دانشگاه اراک می­گیرد. او به کار تصحیح و تألیف بسیار علاقه­مند بود، به­طوری­که، پس از أخذ مدرک لیسانس، یکسره به وادی تصحیح متون روی می­آورد. خود در این مورد می­گوید:

«من از سال 50 که نوزده سالم بود، به تصحیح متون روی آوردم. زمانی­که می­خواستم برای تحصیل به اراک بروم؛ چون درسم سبک بود، به پدر گفتم که اگر کاری در زمینة تصحیح دارد، به من بدهد که در اوقات فراغت انجام دهم. ایشان هم کتاب «فردوس در تاریخ شوشتر» را به من سپردند که فهرستش را در بیاورم و کم­کم با این کار آشنا و علاقه­مند شدم.» (مصاحبه)

تلمّذ نزد پدر و همّت والای او، سبب شده است که وی یکی از سرآمدان تصحیح در دورة خود باشد، و بتواند بیش از 57 جلد کتاب از متون مهمّ تاریخی فارسی را تصحیح کند. «میرهاشم فوق­لیسانس کتابداری و اطّلاع­رسانی از دانشگاه تهران گرفت و در سال 1362 به عنوان کتابدار در مؤسّسة لغتنامة دهخدا استخدام شد و از محضر استادان بزرگی چون دکتر سیّد جعفر شهیدی و دکتر سیّد محمّد دبیر سیاقی تاکنون بهره­مند شده است. در ترجمة جلد اوّل «معجم­البلدان»، همکار مستقیم دکتر علینقی منزوی، فرزند شیخ آقا بزرگ تهرانی بود و کتابهایی نیز با همکاری استاد فقید، دکتر عبدالحسین نوایی چاپ کرده است.

او تاکنون در بیش از ده کنگره و سمینار داخلی شرکت کرده و سخنرانی ایراد نموده است. میرهاشم تاکنون جز تحقیق، به کار دیگری نپرداخته است. هیچ­گاه دنبال پست و مقام و مدرک دانشگاهی نبوده و تاکنون هیچ جایزه­ای هم به او نداده­اند؛ امّا او هرگز لحظه­ای به این مسأله فکر نکرده و در 57 سالگی در انزوا به زندگی درویشی قناعت کرده و همچنان برای اعتلای ایران، پرتوان و پرکار است.» (مفتاحی، 1385: 11)

حوزة کار استاد در بخشهای تاریخ اسلام، تاریخ جغرافیای ایران، تذکره­ها و تواریخ عمومی طبقه­بندی  می­شود؛ کارنامة پژوهشی این استاد بزرگوار به این شرح است:

-­ «ظهور تیمور» تألیف عبّاس اقبال آشتیانی

-­ «خلد برین» (بخش صفویّه) تألیف محمّد یوسف واله اصفهانی قزوینی

­-­ «تاریخ مختصر ادبیّات ایران» تألیف عبّاس اقبال آشتیانی

-­ «مجمع­الانساب» (نیمة دوم) تألیف محمّد بن علیّ بن محمّد شبانکاره­ای

-­ «تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران» تألیف محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه،

-­ «انیس­المؤمنین» تألیف محمّد بن اسحاق بن محمّد حموی

-­ «سفرنامة جنوب ایران» تألیف بابن وهوسه، ترجمه و تعلیقات از محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه

-­ «تاریخ وقایع و سوانح افغانستان» تألیف علیقلی میرزا اعتضادالسّلطنه

-­ «مرآه­البلدان» تألیف محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه، (با همکاری دکتر عبدالحسین نوائی)

-­ «مآه­الشّرق» تألیف جیمز مرداک، ترجمة عبدالرّحمان­خان افغان

­-­ «مآثرالملوک» تألیف خواند میر

-­ «قانون همایونی» تألیف خواند میر

-­ «خاتمة خلاصه­الاخبار» تألیف خواند میر

-­ «طوایف آسیای مرکزی» تألیف کستنکو کاپیتن اتاماژور

-­ «فهرس­التّواریخ» تألیف رضا قلی­خان هدایت

-­ «تفسیر سورة یوسف» تألیف علیّ بن علی نجّار شوشتری

-­ «آثارالبلاد و اخبارالعباد» تألیف زکریّا بن محمّد بن محمود قزوینی

­ -­ «آثار احمدی» تألیف احمد بن تاج­الدّین حسن استرآبادی

-­ «مشکوه­المسافرین» (سفرنامة تبریز- عتبات) تألیف علی اکبر مشکوه­السّلطان

­ -­ «تقویم­التّواریخ» تألیف حاجی خلیفة چلبی

-­ «گنجینة بهارستان» (مجموعة رساله­های خطّی) زیر نظر دکتر غلامرضا فدائی عراقی

-­ «خاتمة شاهد صادق» تألیف محمّد صادق صادقی اصفهانی

-­ «آتشکدة آذر» (نیمة دوم) تألیف لطفعلی بیگ آذر بیگدلی

-­ «یوسف و زلیخا» سرودة شهاب ترشیزی

-­ «تذکرة خاوری» تألیف میرزا فضل­الله خاوری شیرازی

-­  «خلد برین» (تیموریان و آق قویونلو و قراقویونلو) تألیف محمّد یوسف والة اصفهانی قزوینی

-­ «تاریخ درانیان» تألیف و ترجمة سیّد حسن شیرازی

-­ «چند امتیاز نامة عصر قاجار» انتشارات کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

-­ «نظام­التّواریخ» تألیف قاضی ناصرالدّین بیضاوی

-­ «نجوم­السّماء فی تذکره­العلماء» تألیف محمّد علی آزاد کشمیری

-­ «گلشن محمود» تألیف محمود میرزا قاجار

-­ «صحف ابراهیم» تألیف علی ابراهیم­خان خلیل بنارسی

-­ «مجمع­النّفایس» تألیف سراج­الدّین علیخان آرزو

-­ «لب­التّواریخ» تألیف یحیی بن عبداللّطیف قزوینی

-­ «تاریخ جغرافیای راه عراق عجم» تألیف محمّد حسن­خان قاجار

-­ «منظرالاولیاء» (در مزارات تبریز) تألیف محمّد کاظم بن محمّد تبریزی

-­ «نزهه­الملوک» (دو رساله در شناخت طبایع) تألیف أبوالمظفّر محمّد بن مستنصر طبیب هروی و أمین­الدّین اوتاجی

-­ «مطرح­الأنظار فی تراجم اطبّاء­الأعصار و فلاسفه­الأمصار» تألیف عبدالحسین زنوزی تبریزی فیلسوف­الدّوله

-­ «تاریخ سلاطین کرت» تألیف حافظ ابرو

-­ «طبیب و بایسته­های اخلافی» (تذکره­اللّبیب فی ما یتعلّق بالطبّ والطّبیب) تألیف حکیم احمد سکندر پوری

-­ «حدائق­المقرّبین» تألیف میر محمّد صالح بن عبدالواسح حسینی خاتون­آبادی

-­ «احوال و اخبار برمکیان» (دو رساله) از دو نویسندة ناشناخته

-­ «خلد برین» (بخش مغول) تألیف محمّد یوسف والة اصفهانی قزوینی

-­ «درع­الصّحه» تألیف محمّد هاشم بن محمّد طاهر طبیب تهرانی

-­ «احوال و اخبار برمکیان» (دو رساله از قرن ششم)، انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی

-­ «رسائل اعتمادالسّلطنه» (شامل بیست و چهار رساله)

-­ «جنّه­الأخبار» تألیف محمّد حسن بن محمّد رحیم لنجانی اصفهانی (بخش زندیه و قاجاریه)

-­ «نخبه­الأخبار» تألیف عبدالوهّاب بن علی اشرف بن علی شیرازی (بخش زندیه و قاجاریه)

-­ «مطلع­الشّمس» نوشتة محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه

-­ «بحرالفضائل فی منافع­الافاضل» تألیف محمّد بن قوام بن رستم بن احمد بن محمود

رساله­ها

-­ «قیراط الماس فی ترجمة سلماس» از محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه

-­ «رسالة بهرامیّه» از میرسیّد علی همدانی، یادنامة ادیب نیشابوری

-­ «احوال بلوک مال امیر» (مالمیر) تألیف محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه،

-­ «دو رساله از اعتمادالسّلطنه» (شرح بیرقهای ایران؛ تعیین حدود احترامات سفرا در ایوان)، ناموارة دکتر محمود افشار

-­ «جغرافیای سنندج و کردستان» از مصباح

-­ «شرح حال طهماسب میرزا مؤیدالدّوله» به قلم خودش

-­ «نسب­نامه­های جعلی»، مجلّة آینده، سال هفدهم، شمارة 4-1، ص 205

– «تذکره­الخوانین» تألیف میرزا أبوالقاسم بن محمّد منجّم شورینی،

– «قانون تسهیل ساختن طرق و شوارع» تألیف محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه

– «جغرافیا و تاریخ درّة لار» تألیف محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه

– «صفوه­الآثار فی اخبارالأخیار» تألیف عبدالکاظم محمّد اردبیلی

– «شکاریّه» تألیف فیض­الله تفرشی بغدادی

– «دو رساله دربارة ایلات کردستان»

– «جواهر منظوم» (مجموعه اشعار علیقلی میرزا اعتضادالسّلطنه)

– «غصن مثمر در ترجمة ولتر» تألیف محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه

– «تاریخ ملک­زادگان تخمة خاقان یا شجره­نامة قاجار» تألیف ملک ایرج میرزا قاجار

– «رسالة امیریّه» تألیف محمّد حسن­خان اعتمادالسّلطنه

– «بدایع­الأنساب فی مدفن­الأطیاب» تألیف مهدیّ بن مصطفی بدایع نگار لاهوتی تفرشی

– «ذکر کرمان در نسخه­ای خطّی کمیاب»، مجلّة تحقیقات ایرانی

– «شرح منازل بین تهران- طوس» تألیف مؤلّفی ناشناس   

دکتر میرهاشم، در استخراج فهرستهای برخی کتب تصحیحی پدر بزرگوارشان، به او کمک     می­کردند؛ از جملة آن کتب: «حکمت اسلام»، «النّقض»، «شرح فارسی شهاب­الأخبار»، و «مطلوب کلّ طالب»

میرهاشم در سال 1391 با رتبة استادیاری دانشگاه تهران بازنشسته شد و تا به امروز بیش از 57 جلد کتاب تصحیح کرده­اند. اکنون نیز به تصحیح و تألیف متون سرگرم است.

بدین ترتیب می­بینیم که روح حقیقت­طلب استاد، در این دو فرزندش نیز دمیده شد و آنها را تشنة علم کرده که راه پدر را ادامه دهند.

زندگی محدّث به روال عادّی خود ادامه داشت؛ تا اینکه در سال 1330 به بیماری سختی مبتلا می­شوند. و در اثر این بیماری مجبور شدند که تا آخر عمر با یک کلیّه زندگی کنند.

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..

نمونه ای از فهرست منابع جهت مطالعه بیشتر

  • 1.­ ­ قرآن کریم؛ 1385، ترجمة سیّد محمّد رضا صفوی؛ چاپ دوم، قم: انتشارات معارف
  • کتب فارسی:
  1. آل احمد، جلال؛ 1382، خسی در میقات؛ چاپ هفتم، تهران: انتشارات مجید
  • 3.­ 1376، یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات؛ چاپ اوّل، تهران: انتشارات فردوس
  1. ——، شمس؛ 1369، از چشم برادر؛ چاپ اوّل، قم: انتشارات کتاب سعدی
  2. آمدی، عبدالواحد؛ 1410 هـ . ق، غررالحکم و دررالکلم؛ به تصحیح سیّد مهدی رجایی؛ چاپ دوم، قم: انتشارات دارالکتب­الاسلامی
  3. ابن عِنَبه، جمال­الدّین؛ 1363، الفصول­الفخریّه؛ به­ اهتمام میرجلال­الدّین محدّث ارموی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
  • 7.­ افشار، ایرج؛ 1382، نادره­کاران(سوگنامة ناموران فرهنگی و ادبی)؛ به­ کوشش محمود نیکویه؛ تهران: انتشارات قطره
  • 8.­ بسطامی، أبومحمّد؛ 1334، نجاتیه؛ به تصحیح میرجلال­الدّین محدّث ارموی؛ تهران: بی­نا
  • 9.­ بهروز، اکبر؛ 1377، تاریخ ادبیّات عرب؛ چاپ دوم، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز
  • 10.­ جربزه­دار، عبدالکریم؛ 1377، مقالات علّامة قزوینی؛ جلد پنجم، چاپ دوم، تهران: انتشارات اساطیر
  • 11.­ جرجانی، أبوالحسن؛ 1337، تفسیر گازر (جلاء­الأذهان و جلاء­الأحزان)؛ به تصحیح میرجلال­الدّین محدّث ارموی؛ چاپ اوّل، بی­جا
  • 12.­ جعفریان، رسول؛ 1389، صفویّه در عرصة دین، فرهنگ و سیاست؛ جلد اوّل، چاپ دوم، قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
  • 13.­ ———–؛ 1386، تاریخ تشیّع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی؛ چاپ اوّل، تهران: انتشارات علم
  • 14.­ خرّمشاهی، بهاءالدّین؛ 1381، دانشنامة قرآن و قرآن­پژوهی؛ جلد اوّل، چاپ دوم، تهران: انتشارات دوستان و ناهید
  • 15.­­ خوانساری، جمال­الدّین؛ 1344، رسالة نیّت؛ به تصحیح میرجلال­الدّین محدّث ارموی؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران
  • 16-…
  • 17-…

 

مشخصات اصلی
رشته زبان و ادبیات فارسی
گرایش ادبیّات تطبیقی
تعداد صفحات 118 صفحه
منبع فارسی دارد
منبع لاتین دارد
حجم 290 kb
فرمت فایل ورد (Word)
موارد استفاده پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “محدّث ارموی – زندگینامه، آثار استاد میرجلال الدّین محدّث اُرمَوی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید