قیمت 19,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 414 بازدید

  ابيات ملاپریشان

 

ملاپریشان

تجزيه و تحليل ابيات  ملاپریشان . 1

4-1- خداشناسي از ديدگاه ملاپریشان . 2

4-1-1- بِسْمِ الله. 2

4-1-2- شناخت خداوند. 17

4-1-3- قديم بالذات.. 47

4-2- نبوّت و ولايت از ديدگاه ملاپریشان . 54

4-2-1- نبوّت.. 54

4-2-2- چهارده معصوم 77

4-2-3- شير و برنج. 84

4-2-4- ياعلي. 95

4-3- انسان كامل از ديدگاه ملاپریشان . 104

4-3-1- مِعراج نَبيّ اكرم 104

4-3-2- دربيان مقام انسان. 129

4-3-3- صفات پسنديده 132

4-4- تقابل عقل وهوش از ديدگاه ملاپریشان . 137

4-4-1- گفت و گوي عقل و هوش.. 137

4-5- ديدگاه ملا پريشان درباره صوفي نماها 148

4-5-1- خودستايي. 148

4-5-2- دَر رَدِّ صُوفيَه مُنْكِران نماز 151

4-6- مَرمُوزات از ديدگاه مُلا پريشان. 159

4-6-1- مرموزات ملا. 159

منابع و مآخذ ملاپریشان . 163

ابیات ملاپریشان

خداشناسی از دیدگاه ملاپریشان

بِسْمِ الله

مِن ژَ بِسْمِ الله، مِن ژَ بِسْمِ الله   ابتدا مَکَم، مِن ژَ بِسْمِ الله
1) ترجمه بيت: من با (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) من با (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) شروع مي­كنم من با بسم الله الرحمن الرحيم (به نام خداوندبخشنده‌ي مهربان كارخودراشروع مي‌كنم).

2) نكات بلاغي: مِنْ ژَ بِسْمِ الله‌: رديف‌، صنعت تكراروتلميح دارد، لفظ مبارك‌(اللّه) به عقيده گروهي ازمفسّران ومتكلّمان واهل لغت{اِلاه}بوده است: {ال+الاه= اللّه}. «اشاره به حديث معروف پيامبراكرم (ص): «كُلُّ امرٍذي بالٍ لَمْ يُبْدأُ بِبسمِ اللِه فَهُوَابتر». هركار مهمي كه بي ذكرنام خداوند آغازشود ناقص مي‌ماند». (ثروتيان، 1379: 45)

3) شرح مفاهيم عرفاني ملاپریشان : «كار خود را با «بِسْمِ اللَّهِ»آغازمي‌كنم به نام خدايي كه سبب واجب الوجود بودن وداشتن جميع صفات كمال است وسزاوارپرستش وعبوديّت است. «الرَّحْمَنِ»: برجميع مردم ازجهت افاضه‌ي وجود وحيات است و «الرَّحِيمِ»: رحمت دائمي خداوندازجهت كمال معنوي و روحي است».(معينيان،  1387: 24)، «{ با } دراوّل «بِسْمِ الله» باسم بوده است والف مي‌افتد و بسم مي‌شود و براي آن دو معنا گفته‌اند: يكي {ابتدا} يعني آغاز كردن و ديگري {استعانت} يعني ياري جستن. اسم: كلمه‌اي كه براي ناميدن هر چيزي به كار مي­رود تمام حقايقي كه ازدسترس حواس انسان بيرون باشد. و الله: اصل آن{اَلْا لِه} بوده كه به خاطراستعمال زياد (الله) شده است؛ يعني ذاتي كه كمال مطلق است و شايسته پرستش وجامع ترين اسم خداونداست.» (همان: 26)، انسان در ابتداي هركاري كه مي‌خواهد انجام دهد، با كلماتي زيبا وآرامش دهنده شروع مي‌كند، تا روحش لطافت يابد وآن كاربه ضَمَش زيبا جلوه كند.

«مردم عملي راكه مي‌خواهندآغازكنند، عمل خودرا با نام عزيزي ويابزرگي آغازمي‌كنند، تابه اين وسيله مبارك وپراثر شود و آبرويي و احترامي بخود بگيرد». (طباطبايي،1370: 26)، «مي‌توانيم بگوييم حرف (باء)كه در اوّل «بِسْمِ الله» است، ازميانه معناهايي كه براي آن آمده است، معناي ابتداءِ با اين معنايي كه ما ذكركرديم مناسب‌تر است.  درنتيجه معناي جمله اين مي‌شود: كه(به نام خدا آغازمي‌كنم».(همان، 1370: 27)،«امام رضا(ع) درمعناي «‌بسم الله »مي‌فرمايد: معنايش اين است كه من خود را به داغ وعلامتي ازعلامت‌هاي خدا داغ مي‌زنم، وآن داغ عبادت است تا همه بدانندمن بنده چه كسي هستم». (طباطبايي،1370:40)

گفت بسم الله بيا تا اوكجاست پيش درشوگرهمي گويي توراست

(مثنوي1/1207)

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) يك آيه‌ي كامل قرآن است غيرازسوره‌ي توبه تمام سوره‌هاي قرآن با اين آيه مبارك زينت يافته است، هيچ كلامي بدون آن زينت نخواهدداشت؛ زيرا نويسنده وگوينده آن را مايه‌ي بركت ورحمت حق مي‌داند. زيرا سخن ونوشته بدون نام خداوند و بدون اين آيه زيبا ناقص وبي‌سرانجام خواهدبود، دركلام وحي به شروع زندگي به نام خداوند سفارش فراوني شده است. من جمله آيات(8) سوره المزمل: (وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا﴾ و آيه(25) سوره الانسان: (وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلًا﴾  والاحزاب آيه(42)(وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا﴾ وحضرت امام رضا مي‌فرمايند: هربنده‌اي بسم الله گويد: داغ بندگي خداوندبرچهره دارد وكسي كه داغ عبوديت حق برچهره دارد ازكسان وعزيران وي خواهدبود. (ر.ك، فتح الهي وسپه وندي، 1389: 83 و84)

پَـريِشَـان نَـامـَه ذِكـْرَمَـكمَ لِلّه   نَه اَرايْ هَركَس، پِي فَنَايِ فِي اللّه
1) ترجمه بيت ملاپریشان : پريشان نامه را براي ذكرخداوند شروع مي­كنم نه براي هرشخصي، بلكه براي اشخاصي كه در راه خدا فنا شده اند.

2) نكات بلاغي و دستوري: الله با الله: رديف‌، واج آرايي الف، مَكَم: مي‌كنم فعل مضارع اخباري است، اَرايْ: براي، «فنافي الله: [فناء]1- مص ل. سپري شدن، نيست گرديدن. 2- اِمص نيستي، زوال، نابودي. فنا: به فتح اول، درلغت به معني نيستي ونابودي است.» (معين، 1383)

3) شرح مفاهيم عرفاني ملاپریشان : فنا:«فنا در اصطلاح عاشقان راه عشق راگويند وذاكران راه ذكرگويند. دراصطلاح صوفيان فناء: سقوط اوصاف مذمومه است، فناء ديدن بنده است خداي را درهمه چيز». (گوهرين، 1382: 350)، درمثنوي، فناء: آخرين مرحله است كه سالك درطي طريقت به آن مي‌رسد وغرض وهدف ازسلوك هم رسيدن به اين مرتبه است، كه با سيرالي الله خاتمه مي پذيرد، وسيرفي الله با رسيدن به مقام بقا واتصال به حق شروع مي‌شود. يعني طريقت را تمام مي‌كند و به حقيقت مي پيوندد، ودراين مرحله است كه به عين‌اليقين درمي‌يابدكه هرچه هست فاني است ودرواقع وحقيقت جزوجودحق درهستي وجود ديگري نيست. دراينجاست كه به توحيد وجودي كه هدف اساسي سلوك است مي‌رسد. (ر.ك، همان، 1382: 359-360)، al-fana)): «‌الفناء، استهلاك، محو، درتصوف به فناي غايت فردي درحالت وحدت الهي اطلاق مي‌شود. ضدالبقاء قرآن درسورة الرحمن آيات(26و27)مي‌فرمايد: (كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ،وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾». (بوركهارت تيتوس، 1389: 138)،

سلوك: يك لغت عربي است درمعني پيروي كردن ازراه ورسم عادت كسي، درمعني عرفاني طي مدارج خاص ازطرف سالك براي رسيدن به مقام وصل وفناء است. آن شامل: توبه، مجاهده، خلوت، عزلت، ورع، زهد، صمت، خوف، رجاء، حزن، جوع، ترك شهوت، خشوع وتواضع است. سلوك: يعني طي مراحل ظاهرويا باطن سلوك وهمان رفتني خاص است كه ازسير الي‌الله شروع مي‌گرددو به سيرفي الله مي‌رسد، امّا سيرالي الله نهايت دارد وسيرفي الله نهايت ندارد. همچنين رفتن ازحالت‌هاي بد به حالت‌هاي خوب، ترك افعال بد ورسيدن به افعال خوب يعني؛ عارف بايدچنان ديدي داشته باشدكه ازهستي خود بميرد وفناگردد، ودرهستي خداوندرا بيابد وبه كمال برسد.

سالك نبايد نيت او دررياضت ومجاهدت طلب خداوندباشد: زيرا مي‌داندكه تمام هستي به سوي او برمي‌گردد، بنابرسوره‌ي بقره آيه‌ي (156) مي‌فرمايد: (إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ﴾ وسالك نبايدطلب طهارت و اخلاق نيكوكند بلكه بايد طلب كشف و ظهورنمايد، كاريك سالك رياضت ومجاهدت است تا آدم شود و مراتب انساني را دريابد و مراتب انساني دروي ظاهرگردد. (ر.ك، سجادي، 1389: 475)،ازاين بيت ملاپريشان اين نتيجه گرفته مي‌شود: كه ايشان هدف خود را از سرودن اين منظومه بيان مراحل سيروسلوك عرفاني براي اهل معني درزمان خودش مي‌باشد.

مولوي نيز در ابتداي دفتر دوّم مثنوي شريف روح را صيقل ارواح خوانده است:

مثنوي كه صيقل ارواح بود بـازگـشتش روز اِستفتـاح بـد

(مثنوي2/6)

مولوي در دفترسوم كتاب شريف مثنوي را محسود حاسدان خوانده است و طاعنان به مثنوي را مورد ملامت قرارمي دهد ودفتر ششم مثنوي را دكان فقر خوانده است.

پيش ازآن كه كين قصّه تا مخلص رسد دود و گنـدي آمـداز اهـل حـسد

(مثنوي3/4230)

همـچنان مقصودمــن زيــن مثنوي اي ضياءُ الحق حسام الدين تويي
مثنـوي انـــدر فــروع و در اصول جمـله آنِ توست، كردستي قبول
(مثنوي4/755-756)
هـردكـانـــي راست ســودايـي دگـر مثــنوي دكّـانِ فقـراسـت اي پـسـر!
(مثنوي6/1530)

 

مثنــوي مــادكــانِ وحـــدت است غـير واحــدهرچه بيني آن بُت است

(مثنوي6/1534)

 

چــون بــه خويش آمـد زغرقاب فنا خــوش زبان بگـشاد در مـدح و دعـا

(مثنوي 1/57)

موجِ خاكي وهم وفهم وفـكرِمـاست موجِ آبي صَحو و سُكرست و فناست

(مثنوي1/582)

اوبِــه نسبت بـــاصِفاتِ حق فناست درحقيقــت درفنــا اورا بقــاست

(مثنوي4/406)

لَارَطَـب لَايَـابِـسْ اِلْا فِـــي كِتـــَاب   كِتاب دَرْجَن حَمدُ و فَصلِ الْخِطَاب
1) ترجمه بيت ملاپریشان : هيچ تروخشكي نيست جزاين كه درقرآن خدا بيان شده باشد، قرآن درجه‌اي از ستايش وجدايي حق ازباطل را بيان كرده است.

2) نكات بلاغي: كتاب با خطاب‌: كلمه قافيه‌، كتاب‌:«تكرار است» (شميسا:1381:82) ، تكرار واج(ب، ل، الف)، تلميح به سوره مباركه‌ي انعام  آيه 59كه مي‌فرمايد: (وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾ وكليدخزاين غيب نزد خداست، كسي جزخداوند برآن آگاه نيست ونيزآنچه درخشكي ودرياست همه را مي‌داند وهيچ برگي از درخت نيفتد مگرآن كه اوآگاه است. هيچ دانه درزيرتاريكي‌هاي زمين وهيچ تر و خشكي نيست، جزآن كه در كتاب مبين مسطوراست.

3) شرح مفاهيم عرفاني ملاپریشان : در اين بيت نشان مي‌دهدكه قرآن كريم، درمنظومه‌ي ملاپریشان ازجايگاه ويژه‌اي برخورداربوده است. وملا برآيات ومفاهيم قرآني احاطه داشته است و درهرجايي كه لازم دانسته است، به خوبي از آيات استفاده نموده تا با آگاهي خود ازدستورات شرع به توسط منبع وحي سالكان راهدايت نمايد. شيوه ملاپریشان متأثر از شيوه مولانا است كه طاعنان مثنوي را به طاعنان قرآن تشبيه مي‌كند. ملاپریشان نيز بلا‌فاصله پس از آن كه كتاب خود را ويژه‌ي خواص مي‌داند، به فصل خطاب بودن كلام وحي پرداخته است. (نظراستاد: فتح الهي). مولانا نيزدر اشاره به آيه‌ي شريفه‌ي 59 سوره انعام مي‌گويد:

بازگرد از رَطب و يابِس، حق نَوَرد روح را مِـنْ اَمْـرِرَبّـي مُهركرد
(مثنوي6/2887)
حَمْــدُ و بِسْـمِ الله مُنـدَرَج بيِـن   اُوْ ژَ بـاغ بـا هـزارگُـل چِين
1) ترجمه بيت: حمدوستايش خدايي راست كه پروردگارجهانيان است، اشاره به افتتاح آيات با سوره حمد داردكه خداوندپس از افتتاح كلام به نام خداوند، بلافاصله به حمدخويش مي‌پردازد. (معني دوم: سخن بانام خداشروع شده ودرباغ بلبلان هم به ستايش خداوند مشغولند).

2) شرح مفاهيم بلاغي و دستوري: تلميح به سورة الحمد شروع كلام وحي، باغ با گل‌: مراعات النظير، هزار: ايهام تناسب دارد به 1- هِزارعدد 2- هَزاربلبل، هزار عدد است براي كثرت و بين باغ،گل وهَزار رابطه هست.

3) شرح مفاهيم عرفاني: حمد: توصيف خداي سبحان است كه خود را از توصيف واصفان وخودرا ازبندگانش منزه دانسته، بنده چگونه مي‌تواندبدون حمدخداوندبه كمال برسد؛ زيرا بر جمال وكمال وافعال خداوند احاطه ندارد و خداوند عبادت را فقط محدود به انسان نكرده است، هرآنچه كه مخلوق است ازانس تاجن همگي حمدخدايي را مي‌كنند كه تنها و واحد است. سوره يونس آيه 10فرموده: (دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾.(ر. ك.طباطبايي،1371: 35-36)

«حمد: مدح و شكر، ستايش و سپاس. حمد اگر در مقابل عمل بي‌حقيقتي ظاهرشود، آن را (چاپلوسي) ولي اگردرمقابل نعمت باشد، آن را (شكر) گويند».(معنييان،31:1371)

حمدِعارف مرخدارا راست است كـه گـواه حمـدِاوشدپا و دسـت

(مثنوي4/1780)

مندرج بين حمد و بسم الله در قرآن كريم در سوره­هاي حمد، كهف، سبا، فاطر و تغابن به چشم مي‌خورد.بدين معني كه درسوره‌هاي مذكوربلافاصله در ابتداي آيات پس از: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) به حمد خداوند اشاره شده است. ميبدي نيز برآن است كه: (الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) در شش سوره‌ي حمد، انعام، يونس، زمر، مؤمن و صافات آمده است.

ازنبي مكرم اسلام نيزروايت شده است كه «كُلُّ اَمْرِذِي بَالٍ لَمْ يَبْدَأفِيهِ بِالحَمْدِ أَقطَع» ابوبكروراق گفت: دوحرف است معني آن بس است. يكي باء بسم الله است وديگري لام الحمدلله.(ر. ك. ميبدي،ج1ص11)، دراين بيت ملاپریشان بيان مي‌دارد كه لفظ بسم الله دربين تمام موجودات هستي سار و جاري است، اما حمدو ستايش ايزد متعال خواست بشراست وازبين بشرعارفان به اين امربيشتر واقفند، بايدازطريق طي مراحل سيروسلوك مزه‌ي آن را بهتروشيرين‌ترچشيد. قُمري با ترانه وبلبل باغزل خواني زيبايي خداوند را ستايش مي‌كنندوحمدخداي را به جاي مي‌آورند.مدح وستايش خداوند درابيات مولانا موج مي‌زند كه سرچشمه‌اي براي عارف وارسته‌ي قرن هشتم دلفان شده است.

حمد: بين حمد با مدح فرق هست، هردوبراي ستايش به كارمي‌روند اما مدح حسن ثنا است، درمقابل قُبح وزشتي قراردارد وحمد شكربه معني شناخت احسان است، شكركه به معني سپاس‌گذاري است وشناخت احسان نعمت است، مخصوص خداونداست. حمدستايش خاص خداوند است كه خداوند درسوره‌ي سبأ آيه‌ي(13) مي‌فرمايد:  (اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ) اين جامقام بزرگ شاكران رابيان مي‌دارد، كه شكرهمان حمدخداونداست. (ر.ك، رضانژاد، 1383: 640-641) «حَمد‌: به معني ستايش ودرمعني عرفاني اظهاركمال محبوب ازلي به صفات جمال ونعوت جلال برسبيل تعظيم وتجليل».(سجادي،329:1389)

بادُو، يَك خدا،  يَكِي رَسُولَنْ   نُقْطِه ي تَحْتِ بَازُوجِ بَتوُلَنْ
1) ترجمه بيت ملاپریشان : با مشتمل بردو چيزاست يكي احديت و واحديت خداوندو ديگري رسول خدا پيام‌آور وحي است و حضرت علي عليه السلام همسرحضرت زهرا بعد از خدا و رسولش خال و مركزهستي است و نقطه‌ي زيرحرف(ب) است.

2) نكات بلاغي: رَسُولَن با بَتُولن: كلمه قافيه است، (‌ل حرف اصلي يا روي و ن حرف وصل است، يك: تكراربراي تاكيد، تلميح: به حديث معروف حضرت علي كه مي‌فرمايد: «اَنَاالْنُقْطَة الّتي تَحتِ البَاءِ الْمَبسُوطيِ» و يا «اَنَا النُّقطة بَاء بِسمِ الله»، با: با حرف دوّم الفبا است ودرحروف ابجد برابرعدد 2 است.

3) شرح مفاهيم عرفاني ملاپریشان : دراين بيت ملاپریشان اشاره‌اي به جريان حروف تهجي دارد، كه انبياء الهي هركدام به ازاي مراتب موجودات آن را بيان كرده‌اند، حضرت عيسي تاحضرت علي بيان مي‌دارند، كه موجودات ازباي «‌بِسْمِ الله» وجوديافته‌اند (ب) به دنبال (الف) وجوديافته است. (الف) به ازاي ذات باري تعالي خود وجود يافته و (الف) اشاره به اوّلين چيزي كه خداوندخلق كرده؛ يعني عقل اشاره دارد، اصل چيزي كه خداوندخلق كرده است عقل مي‌باشد. (ر.ك، سليماني، 1390: 87)

 

نبوّت و ولايت از ديدگاه ملاپریشان

نبوّت

اَوّلِيــــن حَـــرفِ نَبـــُوّت نــُونـــَن                    مَلفُوظَش سِه حَرفَ، وَ اوّليش مَكنُونَن
1) ترجمه بيت: اولين حرف نبوّت حرف نون است ولفظ آن ازسه حرف تشكيل شده است، كه اولين آن با نون شروع مي شود ودومي با و سومي با ياست.

2) نكات بلاغي ملاپریشان: نُون با مَكْنُون: كلمه قافيه است،  دربيت آرايه تصدير وتكرار هست، واج آرايي(ن، و).

3) مفاهيم عرفاني ملاپریشان : نبوّت: «پيغامبري خبرآوردن ازنزد خداوند در معني عرفاني خبردادن از حق و بيان و احكام و دستورات خداوند براي خلق، مردم به معجزات لايتناهي حضرت رسول ايمان آورده اند و قرآن مي­فرمايد: با نص صريح دين مبين اسلام توسط پيامبردين ديگرانبياء منسوخ گرديده است. همچنين بعد از وجود مقدس پيامبر ديگر رسالتي از جانب حق نخواهد آمد و اگركسي از احكام ودستورات پيامبر روي برگرداند ملحد خواهد بود.

اگر كرامتي از پيامبر صادر شود آن نشانه اي براي تصديق دعوتش مي باشد». (سجادي، 1389: 759 – 760)، نون: از حقايق اعيان درجهان ملك وملكوت است، خداون در آيه (1) سوره قلم بيان مي فرمايد: (ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) كه اولين چيزي كه خداوند خلق نموده است (قلم) است وليكن نون مقدم شده است، برلفظ قلم درصورتي كه خداوند اوّل قلم را خلق نمود و بعد ازآن دوات را خلق كردكه آن منشأء وصل وپيوند صور اعيان است.

دوات منشأ حقايق درنتيجه دوات وحروف نقش جهان هستي است،  وحروف كونيه به كمك حق ايجاد مي گرد و قلم آلت ظهورآن است. پيامبراسلامي فرمايد: «اَوَّلُ شَئءِ خَلَقَه اللهُ الْقَلَم ثُمَّ خَلَق الْنُون وَهِي الْدّواة، ثُمَّ قال له: اُكْتُب ماهُوَكَائِنَ الييَمِ الْقَيامَه ثُمَّ عَلَمَ الْقَلَمْ فَلم يَنْطِق وَ لايَنْطِق اِلي يَوْمِ الْقيامة» اوّلين چيزي كه خداوند خلق نمود قلم بود وآن قلم خداوند است كه مناسب عظمت وجبروت خداونداست. وآن همان نورمحمّديه مي­باشد، كه خداوند روح را خلق و به جمال پيامبر نگاه و حيا را در وجودش خلق نمود و بعد ازآن عقل خلق كرد.

نون: مي تواند ايهام هم باشد به معني ماهي و اين جا هم اشاره به حضرت يونس است، كه مدتي درشكم ماهي پورش يافت و به ذوالنون معروف شد. (ر.ك،  سليماني مرضيه، 1390: 264 و269)، «نون: (ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ) از فواتح سور قرآن است. دراصطلاح اهل معني(ن) عبارت ازعلم خداي متعال درحضرت احديت، و قلم حضرت تفصيل است؛ يعني نون دوات وقلم خامه از نوراست ونويسند كه خداوند با قلم زبرجد درلوح نوشت. و با نور در دفتر ياقوت  قصه وكردار مخلوق نوشت ودردل عارف به قلم كرم نوشت». (سجادي: 1389: 757) مولوي گويد:

چنــدحرفي نقش كــردي از رُقُوم سنگها ازعشق آن شد همچون موم
نونِ ابروصادِ چشم وجيمِ گـــوش برنوشتي فتنه ي صد عقل و هوش
زآن حروفت شدِ خرد باريك ريس نَسخ مي كن اي اديب خوش نويس
درخـورِ هــرفــكــربستـه بـرعـد دم به دم نقش خيالي خوش رقـــم
حــرف هـاي طـرفه بـر لوح خيال برنوشته چشم و عـارض خدّ و خال
بــرعـدم بــاشم نه بروجود مست زآن كه معشوقِ عدم وافي تــرست
(مثنوي5/ 310–315)

يا: در مرتبه اعداد جزعقود وجامع جميع كثرات و زيادي شروع هر قسمي از عشرات است كه كه درعين كثرت به وحدت جمعي متصف است، و يا نمونه ومظهر انسان كامل است. درنتيجه هم شامل كثرت و هم وحدت وجود وقتي منتهي به كثرات مي­شود، سير صعودي پيدا مي­كند و هرگاه مبدأ كثرت باشد جمع
مي­گردد. و خود يا مي­تواند منشأ دوچيز باشد: يكي اگردرحالت خطاب باشد نداست وديگري گاهي اشاره به ذات خداوند است كه به سوره البقره آيه(196)اشاره دارد: (تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ). (ر.ك، سليمان،139: 205 و207)

وَاوْ خُـــــود كِــنــايَــه ژَ وِلَايَتـــن                           نَــه مِــن يَــه وِاتِــم، نَــص آيَتَـــن
1) ترجمه بيت ملاپریشان : حرف واو اشاره اي به ولايت وسرپرستي است اين را نه من گفته ام بلكه استناد سريع و آشكار قرآن است.

2) نكات بلاغي ملاپریشان : وِلَايَتِن با آيَتِن: كلمه قافيه است حرف(ت) روي  و (ن) وصل است، واج آرايي (و، الف، ن) است.

3) شرح مفاهيم عرفاني ملاپریشان : ولايت: اساس كار عارف و سالك بر ولايت استوار است. وَلايت: به معني امارت و فرمان روايي است، در معني عرفاني به معني محبت است و آن تولي كردن به خداوند متعال است و از پرستش ديگرمعبودان تبري ودوري جستن است. كه اشاره داربه آيه (44) سوره الكهف: (هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا). (ر.ك، كشف المحجوب، 1389: 317)، ولايت به دو قسم تقسيم مي­گردد: يكي ولايت خاصه: يعني فناء شدن درحق وكسي كه فناءفي الله گردد وسپس به مقام قايم بالله مي رسد. آن كسي كه به اين مقام نايل شود ولي ناميده مي شود. وديگري ولايت عامه: اين ولايت خاصه تمام انسان هايي است كه درست كارند و اين گروه به خداوند ايمان آورده اند وعهدي نجات ازآتش را بدان ها داده است. (ر. ك، يثربي يحيي،  عرفان نظري،1372: 389 -392)، «سيد حيدرآملي عارف قرن هشتم بنابر روايت هايي از پيامبر بيان مي كند كه تصوف را عين شريعت وطريقت وحقيقت دانسته است، وتفاوت آنها را براساس حديث پيامبر بيان مي كند شريعت گفته هاي من،  طريقت كرده هاي من وحقيقت احوال من است». (يثربي يحيي،  عرفان نظري،1372: 399)

يا نديدي كاهلِ اين بازارِ ما درچــه سـودنــد انبيـــاء و اولياء
(مثنوي3/3145)

 

آن خيالاتي كه دام اولياست عكـس مَـه رويـانِ بستان خداست
    (مثنوي1/72)
اَوّلِيــن حَرفِ وِلَايَت وَاوَن                      اََوْهَم مَلفُوظِش وَسه حَرف دَادَن
1) ترجمه بيت ملاپریشان : اولين حرف كلمة ولايت حرف (واو) است، ريشه ي لغوي ولفظ كلمه ولايت از سه حرف (و، ل، ي) تشكيل شده است.

2) نكات بلاغي و دستوري: وَا وَن با دَادَن: كلمه قافيه است، وَاوَن: جمله اسميه واوهستند، دَادَن: فعل ماضي نقلي داده است، واج آرايي حرف (واو)، كلمه حرف: تصديراست، تلميح دارد به آيه(44)سوره كهف: (هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا).

3) شرح مفاهيم عرفاني: ولايت: ازمصدر (وَلْي) گرفته شده است و اگر با كسره خوانده شود به معني إمارت است، و يا اگرچنانچه با فتحه خوانده شود به معني حب و محبت است. امّا دركل ولايت شأني از شئونات حق تعالي است و علت ظهور حق مي­باشد، سيدحيدرآملي بياني دارد كه مي­گويد: ولايت تصرف در خلق براي رسانيدن آنان به سوي حق و حقيقت آن غيراز باطن پيامبران چيزي نمي تواند باشد، وكار پيامبران حكومت بر دل بشر و تصريح احكام شريعت است. با اين بيان ولايت هرچه قوي و بهتر باشد معرفت به حق عميق خواهدبود. اساس ولايت در ديدگاه تصوف آگاهي ومعرفت به ولايت و اثبات آن مي باشد عرفا هم در اين باب با هم توافق ندارند.

امّا هركسي بنابرضم خود آن را بيان داشته است، و ريشه بحث ولايت به نيمه دوم قرن سوم با انديشه هاي فكري ترمذي تشكيل گرديد. دراين باب بيشترشيعيان موثر بوده اند، به نظرشيعه ولايت جانشيني خدا بر روي زمين لازم وضروري بوده وهست، وآن كسي جز پيامبران و اوليا نمي توانند آن را برعهده بگيرند، كه بناي اصلي سيروسلوك عارفان درمرتب طريقت مي باشد. (ر.ك. فتح الهي و سپه وندي، 1387: 91 – 93)،

صوفيه معتقدهستند: كه پيامبراحكام ولايت خود را به گروهي ازصحابه آموزش داده است وبرهرسالك طريقتي واجب است، براي دوري ازسقوط به افرادي كه مشخص شده اند مراجعه نمايند، تا درگمراهي و ورطه ي سقوط نيفتند. ودستورات اينان همان دستورات شريعت وطريقت وحقيقت است، كه ازمنبع وحي توسط حضرت پيامبرگرفته شده است. درنتيجه وجود امام واقطاب لازم است كه همانا پيروي از پير و مرشد است. ودراين مورد روايتي ازحضرت امام صادق بيان شده است كه مي فرمايد: «لَوْ لَمْ يَبْقَ فِي الْأرضِ إلاّ اثنانِ لَكانَ أحَدُهُما الْحُجَّةَ». (ر.ك، فتح الهي،1380: 192– 193)، مولوي در بيان لزوم ولايت بر واژه هاي، پير، پيرعقل، پير راه،… تأكيد دارد.

اي ضيـاء الـحق حُســــامُ الدّين بگير يك دو كاغذ، برفزا در وصف پير
گرچه جســم نـــازكت را زور نيست ليك بي خورشيد ما را نور نيست
گرچه مِصباح و زُجاجــه گشتـــه اي ليك سرخيلِ دلي، سر رشتــه اي
چون سرِ رشته به دست و كام توست دُرّه هايِ عِقـدِ دل ز انعام توست
بر نـــويس احــــوال پيــــر راه دان پير را بگزيـــن و عيـــن راه دان
پير تابستـــان و خلقــــان تيرمــــاه خلــق مانند شب اند و پيـــر ماه
كرده ام بخت جوان را نــــام پيــــر كو ز حق پير است، نز ايّام پيـــر
اوچنـان پـير است كِـش آغاز نيست بــاچنـــان دُرِّ يتيم، انباز نيسـت
(مثنوي1/2947-2954)
آنچــه تــودرآينــه بينـي عــيان پيـــرانـدرخشـت بينــدبيـش از آن
پيــر ايشـــاننــد كيــن عالَم نبود جـانِ ايشـان بـود درِ دريـاي جـود
(مثنوي2/169-170)
اوليــا اطفــال حقنـد اي پســر! غــايبـي وحـاضـري بـس باخبر
غايبي، منديش از نقصان شـان كو،كَشَد كين از براي جانشان
گـفت: اطفالِ من اند اين اوليا درغـــريبي فـرد از كار و كيا
(مثنوي3/ 79- 81)
اَوْسَــــط الْفــــَش ژَ اُلُــوهيَّت                         مــِنْكِر اِنكـار كِرد ژَ بـــــلوهيت

1) ترجمه بيت ملاپریشان : الف: درميانه ي واژه ي (ولايت) از الوهيت گرفته شده است، ومنكراني كه اين را قبول ندارند از سر بلاهت و ناداني است. (ب): اين حد و ميانه اي كه مطرح شده در مورد ولايت آن را از ولايت حق بدان وكسي كه ولايت را منكرشود و يا شكافي درآن روا بداند كافر و خدا نشناس است.

2) نكات بلاغي: «الوهيت با بلوهيت: كلمه قافيه است، وهي: شكاف، واج آرايي(الف، ل).

3) شرح مفاهيم عرفاني: الوهيت: خدايي الهيت درمعني عرفاني اسم مرتبه الهي است و آن حضرت مرتبه اسماء و ذات و صفات و افعال است و ربوبيت يعني حضرت اسماء و صفات و افعال به تفصيل ومرتبه ربوبيت فرو تر از مرتبه الوهيت است».(سجادي، 1389: 124).

منــــكروعــــددمـــَزاني كيَــن                               غاصب…(ابوبكر) جاي…(عليّن)

1) ترجمه بيت ملاپریشان : انكاركنندگان ولايت را به تعداد مي­داني چه كساني هستند غاصب ولايت حضرت علي، ابوبكر است.

2) نكات بلاغي: شايد اشاره به خلفاي راشدين باشد كه گرد آورنده ازاسم آنها به خاطر پاره اي مسايل اسم نبرده است.

بُگــْذَر ژَ اِدْراكِ مُتــــَصَوِفَـــلْ   وَ اِفـــراط كــــِردِن پِي تَصــَرفـــُلْ
1) ترجمه بيت ملاپریشان : از ادرك صوفي نمايان درمورد ولايت، اجتناب كن و از آنها به خاطر تمايلات و تفسير به رأي نيزدرگذريد.

2) نكات بلاغي: مَتَصَوِفَل با تَصَرفُل: كلمه قافيه وشبه اشتقاق

3) شرح مفاهيم عرفاني صوفي: ازخود فاني و به حق باقي است و از طبايع رسته و به حقيقت پيوسته است و صاحب وصول مي­باشد و به حقيقت دست يافته است، متصوف: آن كه با مجاهدت درجه صوفي را مي خواهد و آن را مي طلبد و صاحب اصول عرفان است. مستصوف: سالكي است كه براي بهره بردن ازدنيا خود را به شكل صوفي درآورده است، درنتيجه مستصوف وصوفي ازعرفان وحقيقت آن اطلاع ندارند، و صوفي نماست و صاحب فصول است. صوفي نما درميان صوفيان چون مگسي درميان گرگ مي­باشد. (ر. ك، كشف المحجوب، 1389: 49)، تصوف: همان عرفان اسلامي و اصيل­ترين جرياني است كه درطي وحي الهي دركنار دين اسلام گسترش يافت، ويك نحله و طريقه ي سير و سلوك عملي است كه از منبع عرفان سرچشمه گرفته است. تصوف با عرفان از نظر اهل منطق رابطه ي عموم وخصوص من وجه دارند، به نظر ابوسعيد ابوالخير تصوف جنبه عملي عرفان است. (ر. ك. گوهرين،1382،ج 8: 95)

از هـــزاران انـدكي زين صوفي اند بـاقيــان در دولــتِ او مــي زينــد
(مثنوي2/537)

 

ابیات ملاپریشان دربيان مقام انسان

سِه نُوع بَشَرخَلق كِرد خُدَايِ عَاَلم                   نَاسُ وشِبْهِ نَاسُ ونَسْنَاسِي اَفْهَم
1) ترجمه بيت ملاپریشان : خداوند جهان آفرین سه گروه ازانسان­ها راخلق کرد، گروه اوّل انسان کامل (چهارده معصوم)، گروه دوّم شبیه انسان هستند، و گروه سوم انسان­های میمون صفت که ادراک و فهم آنها را
نمی­شناسد.

2) نكات بلاغي: عَالَم با اَفْهَم کلمه قافیه و حرف روی (م) است، بین بشر، خلق و ناس ترادف وجود دارد. نَسْنَاسی: نشناسی تلمیح: به سوره الناس: (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ، مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ).

اتّصـالـی بـی تَـکَیُّـف بــی قیــاس هست رَبُّ الْنــاس را بـاجان ِنـاس
لیک گفتــم نـاس مـن نسناس نـی نـاسْ غیـرِ جـانِ جـانِ اِشناس نــی
نـاس مــردم باشـد و کو مــردمـی تــوسَــرِ مَــرد نــدیــدستــی دُمی
(مثنوي4/768 – 770)

3) شرح مفاهيم عرفاني: در این بیت ملا انسان ها را مورد قیاس قرار می­دهد که خداوند سبحان انواع بشر را خلق نموده است: گروه اوّل که انسان های کامل و به کمال رسیده می­باشند و آنها چهارده معصومند، گروه دوّم آنهایی هستند که به کمک ناس انسان­های کامل به سیر و سلوک و معرفت می رسند، دسته سوّم انسان های دو پایی هستند که همانند نسناس میمون رفتار می کنند، امّا به آنها انسان گفته نمی شود. در این بیت به مانند مولانا افراد را دسته بندی کرده است. مولانا آواز حسام الدين را آواز خدا  مي شمارد، وخود مولانا نگران است كه در بين حاضران انكاري پيش آيد، در اين ابيات مولانا اتصال مردان كامل را به حق بيان مي دارد.

اتصال مردان حق اتصالي بي ريا است، و اين رابطه پروردگار با جان مردم است، همان مراتب كمال است، ومنظور از ناس هر موجودي نيست كه روي پا راه مي رود؛ زيرا نسناس ميمون هم همين كار او را انجام مي دهد امّا ناس نيست. منظور از ناس جاني است كه عوالم معنوي را با عوالم روحاني مي­شناساند، مردمي دارا بودن كمال روحاني ومعنوي هستند كه همان سَرِ مردم است، كه همان وجود آدمي مي­باشد. سَرِ مردم بودن يعني؛ آن قسمتي از آدمي كه مراتب اتصال به حق را درك كرده باشد، ودُم هم جنبه خاكي ومادي انسان است. (ر. ك، استعلامي شرح دفتر، 4/234:1387)، «مرحوم شهيدي در مورد ابيات فوق برآن است كه (نسناس) بيشترافسانه است، امّا نظامي عروضي نسناس را حد فاصل ميان جانور وانسان شناسانده است.

وي سپس به نقل روايتي از رسول‌الله مي‌پردازد كه فرموده: «ذَهَبَ الناسُ وَبَقِيَ النَّسناسُ» ودر حديثي از امام علي بن الحسين (ع) است كه مردي نزداميرمؤمنان (ع) آمدو او راگفت‌: اگرعالمي مرا از ناس و شبه ناس و نسناس خبرده. امام پاسخ او را به امام حسين (ع) واگذارنمود. امام حسين (ع) فرمود: ناس ماييم واشباه ناس شيعيان ما و دوستان مايند، امّانسناس بيشترمردمانندكه فرمود: (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا).» (شهيدي،8/117)، (نظريه استاد فتح الهي)

نَاس چُارْدَه مَعْصُوم،  شِبهِ نَاس بِزَان                 مِــقْدَادُ و بُــوذَر، عَمَّــارُ و سَلْمَــان

1) ترجمه بيت ملاپریشان : ناس شامل چهارده معصوم علیه السلام می­باشد، این را بدان که شبه ناس هم شامل مقداد و ابوذر، عمّار و سلمان فارسی است.

2) نكات بلاغي: بِزَان با سلمان: کلمه قافیه، کلمه ناس: تکراراست، تلمیح: به صحابه رسول الله و در بیت قبل توضیح داده شده است.

مَابَقِي مَخْلــُوقِ مُطْلَــق نَسْنَــاسِن      ژَوَحْـــدَانِيَتِ خُـــدا نَشنَـــاسِن
1) ترجمه بيت ملاپریشان : بقیه آفریده های خداوند بطورکامل میمونند؛ زیرا به یگانگی خداوند نمی توانند پی ببرند و خدا را بشناسند.

2) نكات بلاغي: بین نَسناسِن ونشناسِن کلمه قافیه وجناس اختلافی وجود دارد.

3) شرح مفاهيم عرفاني: وحدانیت: یکی، یکتایی در اصطلاح عرفانی اعتبار ذات است از آن رو که نشآت اسماء از خداوند است، واحدیت از ذات است وکثرت اسماء از صفات خداوند است. (ر. ک،  سجادی، 1389: 158)، واحدیت خداوند: وحدت غیر عددیه است و به عقل و وهم و ذات وعِرض هیچ گاه تقسیم نمی شود، بر خلاف واحد که وحدت عددیه دارد، به علت این که متضمن نسبت و اعتبار است درنتیجه کثیر در مقابل آن قرار گرفته، ولی در مقابل احد کثیری اعتباری ندارد. (ر. ک، زرین کوب، 1390: 189)

هركس كه تحصيل معرفت كِرْدِن                     بِــوَقـــد ژَجَنْبِــه نَسْنــَاسِــي فَردِن
1) ترجمه بيت ملاپریشان : هرکسی که علم معرفت وشناخت خداوند را آموخته باشد، آنگاه از جنبه­ي نسناسي رهايي يافته است.

2) نكات بلاغي و دستوري: هرکس ضمیرمبهم، کِردِن و فَردِن جناس اختلافی حرف اوّل وکلمه ی  قافیه است.

3) شرح مفاهيم عرفاني: معرفت: شناخت، شناسایی اما در اصطلاح عرفان معرفت وشناخت دل از حق تعالی دوری از اسرار غیر خداوند و ارزش هر کسی به میزان شناخت وی از حق است، علما وفقها صحت علم را به خداوند معرفت دانند، و مشایخ این صحت حال را به خداوند معرفت می­گویند. به همین دلیل معرفت بهتر وعالي­تر از علم است، در نتیجه صحت حال جز به صحت علم نیست و اما صحت علم صحت حال نیست یعنی عارفی وجود ندارد، که از حق علم و آگاهی نداشته باشد در صورتی که عالم و اندیشمندی وجود دارد که عارف نیست. معرفت حق؛ علمی که خوبی­های دنیوی و اوخروی را در بر
می گیرد و معرفت حالی شناخت خداوند سبحان است. (ر. ک، كشف المحجوب، 1389: 391 – 392)

«حقیقت معرفت: دانستن ملک است مر حقّ را ـ تعالی وتقدس ـ و چون کسی کلّ ممالک را متصرَّف وی داند، وي را با خلق چه کار ماند تا به خود یا به خلق محجوب شود؟ و حجاب از جهل بود، چون جهل فانی شد حجاب متلاشی گشت. دنیایی، به معرفت، عقبایی شود». (همان، 1389: 400)

مَـاخَلَقْتُ الْجِــنَّ وَ الْاِنْستَ وِاْتِ بِيــچُون              اِلْاّ لــــِيَعْبُدُونِ اَيّ لِــــيَعْـرِفُـــــون
1) ترجمه بيت ملاپریشان : خداوند سبحان بدون چون وچرا فرمودند: خلق نکردم بشر و جن را مگر برای این که مرا به یکتایی پرستش کنند کدام می شناسند.

2) نكات بلاغي و دستوري: بیچون با لِیعرفون: کلمه قافیه است، وات: گفت، تلمیح به آیه(56)سوره مبارکه الذاریات: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)، وسوره مبارکه البقره آیه(146): ( الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ)، گروهی که ما برآنها کتاب فرستادیم(یهودونصاری) محمّد(ص) وحقانیت او را به خوبی می شناسند بدان گونه که فرزندان خود را، ولیکن گروهی ازآنان از راه عناد حق را کتمان می کنند در صورتی که علم به آن دارند.

آدمی را هست در هر کـــار دست لیک از او مقصود این خدمت بُده ست
مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ این بخوان جــزعبـادت نیست مقصود از جهـــان
(مثنوي 3/3031-3032)

3) شرح مفاهيم عرفاني: عرفا مي­گويند: مي­توان با نگاه در آفاق وانفاس به شناخت و معرفت دست يافت، و آن حيات دل است به اسرار خداوند. درنتيجه حقيقت معرفت، دانستن اين كه خداوند حق است و تمام جهان در يد قدرت او است، وآگاهي حق بر اسرار دروني تا لطايف انوار معرفت خداوند بدان افزوده شود تا خداوند با نورخود آفت ها را از دل بنده اش پاك كند. آنگاه كه خود را بشناسد به فناء راهي پيدا كرده و بقاء يابد، و بداني كه معرفت حركات خلق است و سكونش در حق است وهيچ چيزي بدون تصرّف حق امكان ندارد. آنگاه برابر حديث معروف نبوي خواهد شد: « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدعَرَفَ رَبَّهَ». (ر.ك، كشف المحجوب، 400:1389-402)

خَر زَادُ وخَــر زِيــدُ وخَــر مــِردِن آمان               دِيــدِه بُگــْشَا قَــدْر ِمَعْـرِفَتْ بِــزَان
1) ترجمه بيت ملاپریشان : نادان به دنيا آمد و نادان زيست و نادان درگذشت، چشم بگشا و قدر معرفت خدا و چهارده معصوم را بدان.

2) نكات بلاغي: آمان بابِزَان کلمه قافیه، کلمه خرتکراراست، خَرزَادُ و خَرزِيدُ و خَرمِردِن تنسیق الصفات،  واج آرایی: (ر، الف، د).

3) شرح مفاهيم عرفاني: اشاره به انسان­هایی است که شناختی در مورد خدا و انبیاء و اولیاء ندارند، به دنیا می­آیند و در نادانی زندگی را می­گذرانند و سپس می­میرند. مولانا هم نفس انسان را به خر تشبيه
مي­كند، كه نفس او همان خر است كه او را با رياضت و مهاركردن از بيراهه رفتن باز مي دارد. مولانا عقيده دارد كه بايد اين نفس را كنترل و در اختيار گرفت، تا او مهاري براي بار كشي روح شود.(ر.ك، استعلامي شرح دفتر،4/220:1387)

شـد خـر نفس تـو،  بـر میخــی ش بنــد چنـد بـگـریـزد ز کــار و بــار؟ چنــد؟
بــارِ صبــر و شـكر،  او را بُـردنـــي است خـواه در صد سال و خواهي سي و بيست
  (مثنوي2/731 -732)

 

ملاپریشان

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید.

 

 نمونه ای از منابع و مآخذ ملاپریشان

الف) كتاب ها

قـرآن كريم

  • 1- ابراهيمي راد، ع.، 1389، سيرتاريخي طريقة بكتاش، نشرثالث، چاپ اوّل.
  • 2- ابن عربي، بي تا، الفتوحات المكيه، جلد2، دارصادر.
  • 3- استعلامي، م.، 1387، متن وشرح كامل مثنوي، شركت قلم، چاپ نهم.
  • 4- امان اللهي بهاروند، س.، 1385، قوم لـر، انتشارات آگاه تهران، چاپ سوم.
  • 5- اميد، م.، 1389، فرهنگ اصطلاحات فلسفي، انتشارات شفيعي، چاپ اوّل.
  • 6- اميري، ا.،1390، تاريخ دينور، انتشارات طاق بستان، چاپ اوّل.
  • 7- انصاري، ق.، 1386، مباني عرفان وتصوف، انتشارات طهوري، چاپ اوّل.
  • 8- انوري، ح.، احمدي گيوي، 1380، دستور زبان فارسي2، ويرايش دوّم، انتشارات فاطمي، چاپ بيست و يكم.
  • 9- ايزدپناه، ح.، 1376، آثارباستاني وتاريخي لرستان جلدهاي سوّم، انتشارات انجمن آثارومفاخرفرهنگي، چاپ سوم.
  • 10- بقلي شيرازي، ر.، 1382، شرح شطحيات، تصحيح هنري كوربن، ترجمه محمدعلي اميرمعزّي، انتشارات طهوري، چاپ چهارم.
  • 11- تيتوس، ب.، 1389، درآمدي برآيين تصوف، ترجمه آژنديعقوب، انتشارات مولي، چاپ دوّم.
  • 12- ثروتيان، ب.، 1379، گزيدة مخزن الاسرار، انتشارات توس، چاپ دوّم.
  • 13- حرّعاملي، م. ا. ح.، 1384، كليّات حديث قدسي، انتشارات دهقان، چاپ چهارم.
  • 14- خطيب رهبر، خ.، 1381، شرح ديوان غزليات حافظ، انتشارات صفي عليشاه، چاپ سي ودوّم.
  • 15- خودگو، س.، 1378، اتابنكان لركوچك (تاريخ سياسي اجتماعي لرستان وايلام درعهداتابكان لركوچك)، انتشارات افلاك، چاپ دوّم.
  • 16-…
  • 17-…

 

 ابيات ملاپریشان

مشخصات اصلی
رشته زبان و ادبیات فارسی
گرایش زبان و ادبیات فارسی
تعداد صفحات 173 صفحه
منبع فارسی دارد
منبع لاتین دارد
حجم 500 kb
فرمت فایل ورد (Word)
موارد استفاده پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تجزیه و تحلیل ابيات ملاپریشان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید