قیمت 19,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 735 بازدید

  شعر وحشی بافقی

تحلیل موضوعی شعر وحشی بافقی

 

در این بخش قصد داریم که به بررسی تحلیل موضوعی شعر وحشی بافقی که توسط سرکار خانم فاطمه ملکی جمع آوری شده است بپردازیم . این فایل 155 صفحه با قیمت 9.900 تومان خدمت شما عزیزان ارائه میگردد.  در پایین نمونه هایی از فصول این پایان نامه را مشاهده می کنید .

دانشکده ادبيات و علوم انساني

پايان نامه‌ي کارشناسي ارشد در رشته‌ي زبان و ادبيات فارسي

تحليل موضوعي شعر وحشی بافقی

توسط:

فاطمه ملكي

استاد راهنما:

دکتر علي گراوند

استاد مشاور:

دکتر حسن سلطاني كوهبناني

 

چکیده پایان نامه تحلیل شعر وحشی بافقی

تنوع موضوعی از ابتدای شکل گیری ادب فارسی به اشکال گوناگون وجود داشته است و هر چه از آغاز شعر فارسی مي‌گذرد بر وسعت و عمق آن افزوده مي‌شود و باید گفت که در قرن دهم  نیز مانند قرن‌هاي پیش از آن شاعران از موضوعات دینی چون توحید و نعت پیامبر(ص) گرفته تا عشق و عرفان طبع آزمایی کرده‌اند وحشی بافقی یکی از شاعران بزرگ مکتب وقوع و مبدع طرز واسوخت در این قرن است و به دلیل اینکه ویژگی شعر مکتب وقوع تغییر در معانی شعری است ما نیز، ابتدا ضمن مطالعه‌ی دقیق دیوان وحشی بافقی تمامی ابیاتی که در حوزه‌ی موضوعات شعری مطرح بود را استخراج و یادداشت برداری کردیم و بعد موضوعات شعری به پنج دسته شامل موضوعات دینی، فردی، اجتماعی، ادبی، اخلاقی تحلیل وطبقه بندی شد. وحشی بافقی در اشعارش مضامین اخلاقی و حکمت آمیزی مانند گذرا بودن عمر، غنیمت شمردن فرصت، بی وفایی دنیا و… را بازگو می‌کند، و یکی از مهمترین ویژگی‌هاي شعر وحشی این است که عشق در اشعار  او جلوه خاصی دارد. در جهان عشق و عاشقي، سخنش سوز و گدازي دارد و در درونش عشقي آتشين مي‌جوشدوبه همین دلیل تمام جهان را طُفيلِ وجود عشق مي‌داند.

 

واژه‌های کلیدی: وحشی بافقی ، تحلیل موضوعی، مکتب وقوع، مکتب واسوخت.

 

فهرست مطالب

 

عنوان                                                                                                         صفحه

 

فصل اول: کلیات و تعاریف

1-1. بیان مسأله 2

1-2. ضرورت و اهمیت موضوع تحقیق. 2

1-3. اهداف تحقيق. 2

1-4. سؤال‌های تحقيق. 3

1-4-1. سوال اصلی. 3

1-4-2. سوال‌های فرعی. 3

1-5. پيشينه تحقیق. 3

1-6. شرح روش تحقیق. 4

1-7. جامعه آماری.. 4

1-8. تعاریف… 5

1-8-1. انواع ادبی. 5

1-8- 2. موضوع. 6

1-8-3. مکتب وقوع و واسوخت.. 6

1-8-3-1. خاستگاه مکتب وقوع. 8

1-8-3-2. ویژگی‌های شعر وقوعی. 8

1-9. زندگی، آثار و ویژگیهای شعر وحشی بافقی . 9

1-10. اوضاع ادبی و اجتماعی عصر شاعر. 14

 

فصل دوم: موضوعات دینی در شعر وحشی بافقی

2-1. توحید. 17

2-1-1.آغاز منظومه‌های وحشی با نام خداوند. 19

2-1-2. بر شمردن اوصاف الهی. 20

2-1-3. نیایش پروردگار. 21

2-1-4. لطف پروردگار. 23

2-1-5. ولایت مطلق پروردگار. 24

2-1-6. بی نیازی خداوند. 25

2-2. نبوت.. 26

2-2-1. نعت رسول اکرم (ص) 26

2-2-2.شرع رسول اکرم (ص) 27

2-2-3. عزت و شکوه پیامبر (ص) 28

2-2-4. معجزات پیامبر. 29

2-2-4-1. معراج پیامبر. 29

2-2-4-2. شقالقمر. 32

2-2-4-3. سایه نداشتن پیامبر. 32

2-3. امامت.. 32

2-3-1. منقبت.. 33

2-3-2. منقبت امام علی (ع) 34

2-3-3. منقبت امام زمان (عج) 38

2-3-4. منقبت امام هشتم (ع) 40

 

فصل سوم: موضوعات فردی در شعر وحشی بافقی

3-1. عشق. 43

3-1-1. عشق حقیقی. 45

3-1-2. عشق مجازی (عشق زمینی) 52

3-1-2-1. عشق درد بی درمان است.. 53

3-1-2-2. عشق و دیوانگی. 54

3-1-2-3. عشق و بی عزتی. 55

3-1-2-4. بی پایانی عشق. 55

3-1-2-5. عقل و عشق. 56

3-1-2-6. عشق و رسوایی. 56

3-2. عاشق. 57

3-2-1. پستی و بلندی مقام عاشق. 57

3-2-2.عاشق اندوهگین و فراغ زده است.. 58

3-2-3. عاشق بیاختیار و مطیع است.. 59

3-2-4. عاشق وفادار است.. 60

3-2-5. عاشق به وصال رسیده است.. 61

3-2-6. عاشق در حال التماس است.. 62

3-2-7.  عاشق در حال تهدید به ترک معشوق است.. 62

3-2-8. عاشق دلزده و پشیمان از عشق ورزی به معشوق  است.. 64

3-2-9. عاشق مغرور است.. 65

3-2-10. عاشق خوار و بی اهمیت است.. 66

3-3. معشوق. 67

3-3-1. ویژگی‌های جسمی و ظاهری معشوق. 70

3-3-1-1. غمزه 70

3-3-1-2. ابرو. 71

3-3-1-3. چشم. 71

3-3-1-4. قد. 72

3-3-1-5. رخسار. 73

3-3-2. جنسیت معشوق. 74

3-3-2-1. معشوق زن. 74

3-2-2-2. معشوق مرد. 74

3-3-2-3. معشوق کم سن و سال. 75

3-3-2-4. ویژگی‌های رفتاری معشوق. 76

3-3-3-1. بی وفا 76

3-3-3-2. بی توجه 77

3-3-3-3. پاکدامن. 79

3-3-3-4. تند خو. 80

3-3-3-5.  بی رحم و جفاکار. 81

3-3-3-6. معشوق متوجه به غیر. 82

3-3-4. بی اهمیت و بی اعتبارشدن معشوق. 83

3-4. عرفان. 84

3-5.  مرثیه 87

3-6. شکواییه 91

3-6-1. شکایت از روزگار. 92

3-6-2. شکایت از زندگی پر درد و رنج. 93

3-6-3. شکایت از بیتوجهی ممدوحان. 94

 

فصل چهارم: موضوعات اجتماعی در شعر وحشی بافقی

4-1. مدح. 97

4-1-1. مدح غياث‌الدين محمد ميرميران. 98

4-1-2.در مدح شاه تهماسب صفوی.. 103

4-1-3. در مدح عبدالله خان اعتمادالدوله 105

4-1-4. در مدح شاهزادهی آزاده شاه خلیل اللّه 106

4-1-5. مدح خان احمد. 107

4-1-6. مدح ولی سلطان. 108

4-1-7. مدح عباس بیگ گردون قدر. 109

4-1-8. مدح بکتاش بیگ حکمران کرمان. 110

4-2. انتقاد. 113

4-2-1. انتقاد از زاهدان ریایی. 113

4-2-2. انتقاد از ریاکاران. 114

4-2-3. انتقاد از یاران ریایی. 114

فصل پنجم: موضوعات ادبی

5-1.  طنزو هجو در دیوان وحشی. 117

5-1-1. هجو ده بافق. 119

5-1-2. هجو خر گدا 119

5-1-3. هجو خواجه 119

5-1-4.هجو مطبخ خواجه 120

5-1-5. هجو غضنفر گله جاری.. 120

5-1-6. هجو کیدی.. 120

5-1-7. هجو ملا فهمی. 121

5-1-8. حروف شراب.. 121

5-1-9.  استر گرسنه 121

5-1-10.  مانده‌ي بابا 122

5-1-11.ستور فقیر. 122

5-2. مفاخره و خودستایی. 122

5-2-1. تفاخر به معروف بودن شعر وحشی بافقی .. 123

5-2-2.  تفاخر به قانع بودن. 124

5-2-3. تفاخر به قدرت شاعری.. 124

5-2-4.  تفاخر به یگانه بودنش… 126

5-3.  وصف… 126

5-3-1. وصف مرغزار. 127

5-3-2. وصف غار. 127

5-3-3. وصف کاخ میرمیران. 127

5-3-4. وصف اسب امام علی. 128

5-3-5. وصف فصل بهار. 128

5-3-6. وصف شب.. 129

5-3-7. وصف جمال. 129

5-3-7-1. وصف جمال امام علی (ع) 129

5-3-7-2. وصف جمال میر میران. 130

5-3-7-3. وصف جمال شاهزادهی آزاد شاه خلیل الله. 130

5-3-7-4. وصف معشوق. 131

5-3-7-5.  وصف شاهزاده منظور. 131

 

فصل ششم: موضوع اخلاقی در شعر وحشی بافقی

6-1.پند و موعظه 134

6-1-1. توصیه به تواضع و فروتنی. 135

6-1-2. نکوهش کبر و غرور. 135

6-1-3. نکوهش حرص و طمع. 136

6-1-4. نکوهش گفتن راز. 137

6-1-5. نکوهش حسد ورزی.. 138

6-1-6. توصیه به قانع بودن و دوری از زیاده خواهی. 138

6-1-7. ستایش علم و دانش… 139

6-1-8. توصیه به خاموشی و سکوت و نکوهش زیاده‌گویی. 139

6-1-9. اغتنام فرصت.. 139

6-1-10. نکوهش تنهایی و توصیه به یار وفادار گُزیدن. 140

6-1-11. جهان سرای جهان سرای مکافات است.. 140

6-1-12. نکوهش مال اندوزی.. 141

نتیجه‌گیری.. 142

منابع و مآخذ. 145

 

شعر وحشی بافقی

نمونه ای از فصل اول : زندگی، آثار و ویژگی­های شعر وحشی بافقی

در مورد نام وحشی بافقی اطلاعات دقیقی موجود نیست برخی از تذکره‌ها مانند تذکره‌ی شعرای یزد او را کمال الدین و از شاگردان شرف الدین علی بافقی دانسته‌اند (یزدی، 1382: 37) و بعضی دیگر مانند نویسنده‌ی تذکره‌ی میخانه نام وحشی را شمس‌الدین محمد ذکر کرده‌اند و علت تخلص او به وحشی را آن دانسته‌اند که ابتدا این تخلص از آن برادر مرحوم او بوده است و پس از فوت او وحشی این تخلص را برگزیده است (قزوینی، 1367: 182) مخفی نماند که وحشی از اهل بافق یزد بوده و در ذریعه، قاموس الاعلام، تذکره‌ی نصرآبادی، تاریخ مفصل ایران تألیف عبدالله رازی، ریحانه الادب، عالم آرای عباسی، جامع مفیدی مخصوصاً مؤلف آتشکده‌ی یزدان بنابر تحقیقی که درباره‌ی وحشی نموده می‌نویسد که وحشی یزدی بوده و کرمانی بودن او غلط مشهور، بلکه بافقی بودن او که مسلم است، منافی کرمانی بودن اوست و اینکه برخی او را به اشتباه کرمانی گفته‌اند، همانا منشاء اشتباه نام وطن وحشی است، زیرا وحشی از اهل بافق است و بافق از توابع یزد است اما کرمان هم قریه‌ای دارد به نام بافت، بافت کرمان، قریه‌ی کوچکی است و جمعی بافت و بافق را از همدیگر تشخیص نداده، بافق یزد را که وطن وحشی است همان بافت کرمان پنداشته‌اند و این اشتباه بزرگی است که آذر، در آتشکده نموده و او را به کرمانش منسوب داشته (یزدی، 1382: 8-37) دوران حیاتش مصادف بود با پادشاهی طهماسب صفوی (930-984) و شاه اسماعیل ثانی (985-984) و شاه محمد خدابنده (996-985) و او در شعر خود شاه طهماسب را ستوده و درباره‌ی جلوس شاه اسماعیل ثانی ماده تاریخ ساخته است ولادتش ظاهراً در میانه نیمه‌ی اول دهم در بافق اتفاق افتاده است (صفا، ج 5 بخش دوم: 1378، 2-761)

مؤلف ریاض الشعرا مولانا وحشی بافقی را متتبع روش بابافغانی می‌داند و با افزایش شوخی کلام بر شیرینی و نمکین بودن کلام خود افزوده است و اینکه او بر روش روزمره عوام گفتگو کرده است و در این راه استادی تمام داشته است (داغستانی، 1384: 2380).

وحشی بافقی پس از آموختن مقدمات ادب از بافق به یزد و از آنجا به کاشان رفت و چندی در آن شهر سرگرم مکتب داری بود و پس از روزگاری به یزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعری و ستایش فرمانروایان آن شهر سرگرم بود تا به سال 991 ه بدرو حیات گفت. درباره‌ی علت وفاتش سخنانی هست که اگر راست باشد می‌تواند مایه‌ی شگفتی خواننده گردد مثلاً بعضی نوشته (اوحدی بلیانی و آذر) که از افراط در مي‌خوارگی مرد «عرق تندی نوشید و خلعت بقا پوشید»، و برخی دیگر (مؤلفان خلاصه الافکار و ریاض الشعرا) مدعی شده‌اند وی به دست معشوق بی مروت خود کشته شده، در حالی که مؤلف روز روشن می‌گوید «وفاتش به مرض حمی محرقه اتفاق افتاده … » به هر حال وحشی بافقی در یزد در گذشت و در کوی «سر برج» به خاک سپرده شد (صفا، ج 5 بخش دوم: 1378، 3-762)

کلیات وحشی بافقی متجاوز از نه هزار بیت و شامل قصیده، ترکیب و ترجیع، غزل، قطعه، رباعی و مثنویست.

قصیده‌های وحشی بافقی در ستایش شاه تهماسب، غیاث الدین محمد میر میران، شاه خلیل الله، بکتاش بیک افشار، اعتمادالدوله عبدالله خان پسر میرزا سلیمان وزیر، و بزرگان دین است. ترکیب‌ها و ترجیع‌هایش، خاصه مربع و مسدس آن‌ها همه از نظم‌های بسیار دل‌پذیر عهد صفوی است. ساقی نامه‌ی طولانی او که به صورت ترجیع بند سروده در نوع خود کم نظیر و بعد از وحشی بافقی بر همان وزن و با همان مفهوم‌ها و نحوه‌ی بیان موضوع بارها مورد استقبال و جوابگویی شاعران عهد صفوی قرار گرفت؛ [1]همین ارزش را مسدس ترکیب‌ها و مربع ترکیب‌های وحشی در شعر غنایی فارسی دارد و از دل انگیزی و خوبی به درجه‌ی است که کمتر پارسی زبان شعر دانی است که همه یا بخشی از آن را بر لوح ضمیر ننگاشته و در خاطر نگاه نداشته باشد.

با همه استادی‌ها که وحشی بافقی در مسدس ترکیب‌ها و مربع ترکیب‌های خود از باب بیان احساس‌ها و عاطفه‌ی رقیق شاعرانه‌اش نشان داده، باید غزل‌های او را سرآمد شعرهای او در این راه دانست چندان که بیش‌تر آن‌ها در صف اول از اثرهای غنایی پارسی است. در غالب آن‌ها احساس‌های تند شاعر و عاطفه‌ی حاد و تأثر و درد درونی او با زبانی شیوا و در همان حال ساده و روان، به روشنی هر چه تمام‌تر دیده می‌شود.

وحشی بافقی دو مثنوی با استقبال از خسرو و شیرین نظامی دارد یکی به نام «ناظر و منظور[2]» و دیگری به نام فرهاد و شیرین. مثنوی نخستین به سال 966 به پایان رسید و 1569 بیت است و اما مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک پاریس است، هم از عهد شاعر شهرت بسیار یافت لیکن وحشی بافقی بیش از 1070 بیت از آن را نساخت و باقی آن را وصال شیرازی شاعر مشهور سده‌ی سیزدهم هجری (م 1262 ) سروده و با افزودن 1251 بیت آن را به پایان رسانیده است و این منظومه‌ی کامل شده به چاپ سنگی طبع شده و رایج است. شاعری دیگر به نام صابر بعد از وصال 304 بیت بر این منظومه افزود. مثنوی معروف دیگری که وحشی به پیروی از نظامی سروده «خلد برین» است بر وزن مخزن‌الاسرار، و مرتب بهشت روضه که آن هم جداگانه به طبع رسیده است. مثنوی‌های کوتاهی از وحشی در مدح و هجو و نظایر آن‌ها بازمانده که اهمیت منظومه‌های یاد شده را ندارد (صفا، ج 5 بخش دوم، 1378: 7-765).

وحشی بافقی بی تردید یکی از شاعران مبرز دوران صفویست که به ویژه به سبب سبک خاص خود در  سخنوری اهمیت دارد .ارزش او در آن است که مضمون‌ها و نکته‌هاي  شاعرانه‌ي دقیق و همچنین  احساس‌ها و عاطفه‌هاي رقیق  ونازک خیالی‌هاي خودر را که بدان‌ها شهرت یافته،با زبانی بسیار ساده، نزدیک به زبان تخاطب بیان مي‌کندو گاه چنان است که گویی سخن روزانه‌ي خود را مي‌گوید وبه جای زیاده روی در استفاده از اختیار‌هاي شاعری، سعی دارد اندیشه‌هاي لطیف خود را همراه باعواطف گرم با زبان ساده و پر از صدق باز گویدتابتواند به واقع بیان کننده‌ي سوزها وسازها و حال‌ها و راز‌هاي خود باشدو به همین سبب است  که هم در طرز وقوع  یکی از تواناترین  شاعران عهد خود شد وهم بی آن که عمدی داشته باشد مثنوی‌ها وغزل‌هاي او پر از نکته‌هاي دلپذیر  و مضمون‌ها وفکرهای تازه گردید و مخصوصا غزل هایش چنان با احساس‌هاي حاد و سوزنده همراه شده که گاه به اخگرهای سوزان شباهت یافته است.در شعر وحشی تا آن جا که ممکن است از واژ‌هاي دشوار وترکیب‌هاي عربی ناهموار خبری نیست وبه جای آن از واژه‌ها وترکیب‌هاي متداول زمان،چنان که رسم اغلب شاعران عهد بوده بسیار استفاده شده است.توجه به صنعت‌ها و آرایش‌هاي لفظی در آیین سخنوری وحشی بافقی ستوده نمی بود مگر آنکه نسج کلام اقتضا کرده باشد. (همان: 8-767).

پس از بابا فغاني، آخرين شاعري كه در غزليات او با رنگ و بوي شيو‌ه‌ي عراقي روبرو مي‌شويم وحشي است زيرا پس از وي غزل تا پايان قرن دوازدهم به راه ديگري افتاد كه كليم و صائب نمونه‌هاي برتر آن را نشان داده‌اند. اگرچه وحشی بافقی بيشتر از نظر منظوم‌هاي غنايي عاشقانه و مثنوي‌هاي شيرين و لطيفش مشهور است ولي بايد انصاف داد كه غزل‌هاي دلنشين وي نيز از سوز و حال و كيفيت خاطرانگيزي كه در مثنوي‌هايش هست بي‌نصيب نمانده است و مي‌تواند نموداري از دل سوخته، روح عاشق، وارستگي، بلندنظري و فروتني وي باشد تا جايي كه به نظر اهل نقد و شعر شناسان «غزل‌هاي او از حيث اشتمال بر عواطف حاد و احساسات تند و انعكاس شديد شاعر در برابر تأثرات باطني، قابل توجه و شايسته كمال اعتناست»[3] (صبور، 1384:  6-445).

«

بررسي 397 غزل 2366 بيت از وحشی بافقی و همچنين تركيب بندهاي زيباي وي نشان مي‌دهد كه او در غزل صرف نظر از پيروي فغاني، بي‌آنكه از واژه‌هاي عاميانه استفاده كند و زبان غزل را از شكوهي كه شايسته‌ي آن است بيندازد، برخلاف ديگر معاصرانش با زباني ساده و دل‌نشين و بدون استعمال مفرط واژه‌هاي عربي و خشن و تركيب‌هاي ناهنجار، سفرنامه‌يي از روح عاشق و دل حساس و عواطف لطيف خويش در غزل پرداخته است» (همان).

از نظر ادبي، شعر واسوخت ساده است و چندان از بديع و بيان استفاده نمی‌کند. مگر از صنايع عادي و مستعمل بديعي. تشبيهات و استعاره‌های تكراري زياد دارد. شعر واسوخت از اين جهت از رده­ی اشعار ساده و روان و قابل فهم شعر فارسي است و درست نقطه مقابل شعر دشوار و مبهم است در شعر وحشی بافقی انواع استعاره‌ها چون مصرحه و مكنيه يا كنايي به كار رفته‌اند. همچنين انواع تشبيهات و كنايات و مجازها شعر او را تصويري ساخته‌اند ولي اين تصاوير بسيار ساده و روشن هستند و عموماً قابل فهم. به عبارت ديگر تصاوير او آشنا هستند و چون تصاوير نظامي بديع و گاه غريب نيستند. اغلب تصاوير شعري وحشي در توصيفات او نمایان است و داراي بسامد بالايي هست. از تصاوير پر بسامد فرهاد و شيرين وحشي استعاره و تشبيه است. اما استعاره‌ها و تشبيهات او ساده و قابل فهم و معمولي هستند (فرجی­فر، 1391: 7).

دکتر شمیسا در کتاب سیر غزل در شعر فارسی می­گوید:مشخصه­ی سبک وحشی بافقی سادگی و روانی و سخن گفتن به زبان مردم عامیانه است وحشی بافقی در میان قدما در مثنوی به نظامی و در غزل به سعدی نظر داشت (شمیسا، 1370: 163).

وحشی بافقی در سرودن اشعار واسوختی وقوعی مقلّد طرز بابافغانی شیرازی است. «طرز فغانی برزخی است میان سبک هندی و شعر دوره تیموری و سبک عراقی … و همین سبک بود که زمینه را جهت بروز و ظهور سبک هندی توسط صائب آماده کرد (ذوالفقاری، 1369: 179).

 

در زیر نمونه‌هایی از اشعار سوختی وقوعی را ذکر می‌کنیم :

 

نوید آشنایی می‌دهد چشم سخنگویت
بمیرم پیش آن لب، این چنین گاهی تبسّم کن
به رویت مردمان دیده راهست آن چنان میلی
شرابی خورده‌ام از شوق و زور آورده می‌ترسم
ز آتش آب می‌جویم ببین فکر محال من
فریب غمزه امروز آنقدر خوردم که می‌یابد
چه بودی گر به قدر آرزو جان داشتی وحشی
گرفته اُنس گویا نرمی‌ای با تندی خویت
بحمدالله که دیدم بی گره یک بار ابرویت
که ناگه می‌دوند از خانه بیرون تا سرِ کویت
که بردارد مرا ناگاه و بی خود آورد سویت
وفاداری طمع دارم از طبع وفا جویت
مجرّب بود هر افسون که بر من خواند جادویت
که کردی صد هزاران جان فدای یک سر مویت
(دیوان: 8-207)

ا

ظهار تواضع، عجز و بیتابی‌های عاشقانه از موضوعات تکراری این‌گونه اشعار وقوعی است و شاید عمده وجه تشابه شعر سوختی وقوعی با غزلیّات سبک عراقی در این خصیصه نهفته باشد. برای مثال:

سنایی عارف و شاعر قرن ششم می‌سراید :

از شیر فلک چه باک داریم
ما را سگ خویش خوان که تا ما
چون با سگ کویت آشناییم
گوییم که شیر چرخ ماییم …
(سنایی، 1385 :947)

 

وحشی بافقی نیز به تبعیّت از شاعران سبک عراقی می‌سراید:

در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
گمان دارند خلقی کز تو خواری‌ها کشم آخر
بود هر آستانی را سگی، ای من سگ کویت
به من کم می‌کنی لطفی که داری این زمان یا نه
عزیز من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه …
تو می‌خواهی که من باشم سگ آن آستان یا نه …
(دیوان: 365)

 

 

در بررسی پیوند سوخت و واسوخت باید گفت: در اصل هرکدام از این دو، نوعی جریان قلمداد می‌شوند که در برخورد با معشوق شکل گرفته‌اند. امّا در اصل سوخت سرایی، نسبت به جریان واسوخت، اصیل‌تر و ریشه دار تر است و می‌توان قبول کرد که واسوخت از دل وقوع گرایی بیرون آمده و سوخت محتملاً در پیدایش نسبت به واسوخت از تقدّم زمانی برخوردار بوده است (فرجی‌فر،1391: 9).

 

اوضاع ادبی و اجتماعی عصر شاعر

با رانده شدن شاعران از دربار صفوی شاعري از شمار يك حرفه­ی درآمدزا خارج گشت و به يك مشغوليت حاشيه‌اي بدل گرديد كه فقط گاهي و آن هم به تصادف مي‌توانست در صورت برخورداري از بخت و اقبال و رو به رو شدن با يك صاحب قدرت اهليت‌دار، دارنده­ی آن را به نان و نوايي برساند. بر اين اساس بود كه اغلب شاعران در دورة صفويه حتّي اغلب آن‌هايي كه به هندوستان مهاجرت مي‌كردند از صاحبان حرفه‌ها و پيشه‌هاي مختلف بودند (فتوحي، 1379: 7- 66) شاعران از ميان طبقات متوسط و پايين دست جامعه برخاسته بودند و از آن جا كه نه دربار وجود شاعران را برمي‌تابيد و نه شاعران حاضر به تن دادن به تنگناها و تحقيرهاي دربار داشتند، محفل‌هاي ادبي در خانه‌هاي شاعران و محل تجمّع مردم در قهوه‌خانه‌ها، مكان‌هاي هميشگي براي حضور شاعران و شعرخواني‌هاي آنان گرديد (همان: 82 ـ 78) .قهوه‌خانه در دوره­ی صفوي به يك مركز ادبي مهم تبديل شد.

« قهوه‌خانه‌ها در دورة صفويه، «مأمن و مأوايي براي انديشه و هنر» بودند كه از يك سو خلأ تاريخي ناشي از بي مهري دربار صفوي نسبت به شعر و ادبيات و از سوي ديگر نياز مردم به استراحت و تفريح و رهايي را پر مي‌كردند. روي آوردن شماري از شاعران به ميخواري و شاهدبازي در قهوه‌خانه‌ها، حكايت غم انگيزي است از حاكميت روحية نااميد و اندوه زده در گروهي از انديشمندان جامعه كه گويي چنان به مرز خستگي و خفقان رسيده بودند كه مي‌خواستند با اين گونه حركت‌ها عقده‌هاي دروني خود را خالي كنند. آيا مي‌توان چنين جوّي را بازتاب روزگار حاكميت شاهان متعصّبي دانست كه كوچك‌ترين روزنه‌هاي ابراز عقيدة مخالف را نيز بسته بودند و مي‌كوشيدند آرمان يك‌دست سازي جامعه را با اتّكا به نوعي ايدئولوژي مذهبي نهادينه سازند»؟ (خليلي، 1387: 9 ـ 198).

در اين دوره، گاهي تنوّع گروه‌ها و تفاوت سليقه‌ها در داخل قهوه‌خانه‌ها دقيقاً وضعيتي شبيه به جامعه دارد. بدين گونه كه در گوشه‌اي از قهوه‌خانه، شاعران و طرف‌داران آن‌ها خود را با خواندن شعر و داستان مشغول مي‌كنند و گاه عدّه‌اي در گوشه­ی ديگر، «به بازي‌هاي رايج و سرگرم كننده مثل نرد و شطرنج » مشغول مي‌شوند؛ و «در گوشه­ی ديگر به قول شاردن، ملاّيان درس اخلاق مي‌دهند و موعظه مي‌كنند. برخي هم موقع وعظ گوش به حرف‌هاي اين‌ها نمي‌دهند و به بازي و سرگرمي مطلوب خود» مي‌پردازند. ظاهراً آن چنان كه «تاورنيه» جهانگرد فرانسوي در سفرنامه­ی خود (ص 602) نوشته است، حضور ملاّيان در قهوه‌خانه از زمان شاه عبّاس متداول می‌گردد.

چرا كه وقتي شاه عبّاس در می‌یابد كه «در قهوه‌خانه به گفتگوهاي سياسي پرداخته مي‌شود و ممكن است منجر به دردسرهايي بشود، تدبيري به كار برد كه از ماندن در قهوه‌خانه‌ها جلوگيري شود. به اين ترتيب كه به دستور او صبح زود ملاّيي به قهوه‌خانه مي‌رفت و براي مشتريان مسائل ديني و نقل تاريخ و شعر مي‌گفت و بعد از مدّتي كه چايي مي‌خوردند به حاضران مي‌گفت كه ديگر وقت كار است برخيزيد و به دنبال كسب و كار خود برويد (ياحقّي، 1370: 7-426). قهوه‌خانه در دورة صفوي به يك مركز ادبي مهم تبديل شد، «محفلي … براي حضور ادبا و شعرا و دراويش و احياناً قصّه خوانان و شاهنامه خوانان» (جعفريان، 1379: 768) ..

[1] . درباره‌ی این دسته از ساقی نامه ها بنگرید به همین جلد ، ص 621-615.

[2] . ناظر و منظور دیگری به نام جمال الدین محمد اردستانی ( م 879) ثبت شده ( ایضاح المکنون ج 2 ستون 615). وی منظومه ی دیگری به نام استقامت نامه دارد ( ایضا ج 1، ص 72 ) .

[3] . ذبیح الله صفا، گنج سخن ، ج 3، ص 27…..

 

 

نمونه ای از فصل دوم :موضوعات دینی در شعر وحشی بافقی

مضمون شعرها همیشه آینه­ی نمایش احساسات و باورهای شاعران است. تفکر یک شاعر خوب، یا – درست‌تر بنویسیم- شعر یک متفکر شاعر، مانند خونی است که در رگ جریان دارد؛ در واژه واژه­ی شعر می‌چرخد و شور و نشاط و سرزندگی می‌آفریند. بر این پایه، پرداختن به مضامین شعری در شناسایی جایگاه شاعران اهمیت دیگری دارد. در این فصل و فصل‌های بعدی قصد داریم به موضوعات شعر وحشی بافقی بپردازیم.

شاعر معاصر، محمد کاظم كاظمي، در مورد  شعر با موضع دين می­گوید: «شرط اصلي اين نيست كه يك اثر ادبي درباره يكي از فرايض يا مراسم يا شخصیت‌های ديني ايجاد شده و احياناً مملو از اصطلاحات و نمادهاي ديني باشند، بلكه مهم اين است كه آن اثر، از روح و جوهر ديني برخوردار بوده و منتقل كننده اين مفاهيم باشد» (کاظمی، 1380: 20).

همو در مقاله‌ای ديگر، به زيبايي، درباره شعر با موضع ديني می‌نویسد: «اگر با اين تلقي از ادبيات ديني با آثار ادبي خويش مواجه شويم، ادبيات كهن فارسي، يعني از روزگار سنايي و ناصرخسرو تا دوره پاياني مكتب عراقي، يعني روزگار جامي را دینی‌تر می‌یابیم؛ هرچند آثاري مشخصاً با موضوعات ديني در آن دوره‌ها بسيار نداشته باشيم. سنايي، مولانا، سعدي، حافظ، عطار و ديگران، شاعراني مذهبي سرا به مفهوم متداول امروزي آن نيستند، ولي شعرشان، پشتوانه‌ای محكم از معارف ديني دارد، و لاجرم اثر هدايتي چنين شعرهايي، بسيار بيشتر است از شعرهاي ستايشي صرف كه دیوان‌ها را در عصر صفوي و بعد از آن فربه کرده‌اند و بس (همان، 1379: 25).

وحشی بافقی ضمن بيان حالات عاشقي و شيدايي، بر مذهب و دين نيز پايبند بوده است، شعر وحشی بافقی از روح بلند او سرچشمه گرفته، روحي كه در كوير زاده شده، رشد كرده و به اوج و شكوفايي رسيده است.

در این فصل به بررسی اشعار دینی و مذهبی وحشی بافقی شامل توحید، نبوت، امامت، منقبت و نعت خواهیم پرداخت.

یکی از موضوعات دینی در شعر وحشی بافقی توحید است و توحید در دیوان وحشی موضوعاتی چون آغاز منظومه با نام خداوند، برشمردن اوصاف الهی، نیایش و … را شامل می­شود که به ذکر آن­ها می­پردازیم :

 

توحید

از دیرباز شاعران، نویسندگان و حکیمان ایرانی سعی کردند که نوشته‌ها و اشعار خود را با حمد و ستايش الهي آغاز کنند و در آن با بر شمردن صفات جمال و جلال الهي و همچنین پاك و منزه دانستن خدای یکتا، اظهار عجز و نياز خود را در پیش گاه حق بیان کنند که بعدها این نوع نوشتار نام «تحمیدیه» به خود گرفت. پس، تحمیدیه به معنای حمد و ستایش خداوند و در اصطلاح عبارت است از مقدمه‌ای که در آغاز کتاب‌ها در ستایش خدا و برشمردن نعمات و صفات او آورده می‌شود.

«از امتیازات بر جسته‌ی ادب فارسی سرودن منظومه‌ها بر اساس همین سنّت اسلامی است که شاعر منظومه‌ی خود را با حمد و سپاس الهی و مدح و منقبت پیامبر اکرم (ص) و بیان شمه‌ای از عقاید مذهبی خود آغاز کند» (مهدوی دامغانی، 1370: 458) .

همه­ی مدح‌ها، کرنش‌ها، تعظیم‌ها، کوچکی کردن‌ها، ستایش‌ها و … به خدا مخصوص و منحصر است. نتیجه آفریدگاری پروردگار و این که او بی شرکت دیگری به انسان نعمت جان بخشید و مایه‌های ادامه‌ی حیات و تعالی را برای وی آفریده است، این است که انسان فقط او را بستاید، تمجید کند، تعظیم نماید، بزرگ بشمارد، با عظمت یاد کند، عظیم‌الشأن داند و سپاس گوید (آشوری، 1370: 142) .

ستایش پروردگار در آثار مختلف معمولاً به شکل‌های مختلفی نمود داشته است که شاعر خداوند را با صفاتی می‌ستاید که یا از طریق حکمت و فلسفه است یا به شکل مناجات، (واردی، 1384: 102). باید گفت که دو نوع بینش درباره­ی جهان هستی و انسان وجود دارد :« 1- بینش الهی: برای جهان هستی، صاحب، حساب و هدف را می­پذیرد و این جهان بینی با برهان و استدلال عقلی توام است . 2- بینش مادی: که جهان را بی­صاحب، بی­طرح و نقشه و بدون هدف و روبه نیستی می­داند ».

توحید اصل اول در جهان بینی الهی است و در این جهان بینی عقل به ما می­گوید هر اثری، موثری دارد و باید گفت بینش ونگاه وحشی بافقی به جهان هستی بینش الهی است و در بحث توحید خداوند را خالق و سازنده جهان می­داند و معتقد است که جهان از عدم و نیستی پدید آمده است (قرائتی، بی­تا: 5-14).

 

نمونه ای از فصل سوم : موضوعات فردی در شعر وحشی بافقی

 

عاطفه و نگرش هر شاعری در تعامل با هم قرار  دارند و روی هم تأثیر می‌گذارند . « بعضی تمام عواطف و احساس‌های ادبی را به یک اصل برگردانده‌اند که عبارت است از  زیبایی و احساس آن که منظور از آن شعور و احساسی است که در برابر طبیعت زیبا یا یک شعر زیبا و هر چیزی زیبای دیگر حاصل می‌شود» ( کدکنی، 1366: 25).

درمورد تعریف عواطف مي‌توان گفت:عواطف فردی آن عواطفی‌اند که در ساعت خاصّی برای شخص واحدی پیش می‌آید مثل این که شاعری بیاید از عشقش نسبت به شخصی یا منطقه و دیارش یاد کند یا شعری را برای شخص خاصی بسراید

این فصل به موضوع­های فردی در شعر  وحشی  بافقی اختصاص دارد  که شامل  موضوع‌هایی چون عشق، عرفان،مفاخره و خودستایی، مرثیه وشکواییه می­شود که به ذکر وبیان هر کدام در جای خود  می‌پردازیم.

عشق  احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف و یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیر قابل تصور ظهور کند در شعر شاعران فارسی به وفور از عشق صحبت شده است،اما در شعر وحشی بافقی عشق نمود بیشتری دارد که به آن می‌پردازیم.

 

 عشق

عشق پدیده‌ای لطیف و حساس و برآمده از عاطفه و احساس و خیال است. «عشق در لغت به معنای از حد گذشتن دوستی، مهربانی، دلشدگی، هوا، کام، شعف، شیدایی، خاطرخواهی است» (دهخدا، 1377: ذیل عشق). در تعریف آن گفته‌اند: « عشق مجهولی است که هرگز به تعریف در نیاید؛ آشکاری است که از فرط پیدایی نهان مانده است» (سجادی، 1380: 1).

موضوع عشق که بیشتر در غزل مطرح و زیر بنای آن محسوب می‌شود در شعر اغلب شاعران متجلی شده است؛ اما چنان که در موضوع عشق مجازی بحث از آن می‌رود، عشق به معشوق و نحوه‌ی بیان آن قبل از سنایی و پس از او متفاوت است. « غزل در قرن ششم که در ارکان قصیده خللی وارد شده بود پا گرفت … و در قرن هفتم قصیده را به عقب راند و خود قالب رایج و مسلط شعر فارسی گردید. ممدوح رفته بود و معشوق آمده بود … اما مانند معشوق تغزل پست نیست» (شمیسا، 1370: 245).

عشق پیوسته در جهان هستی سریان دارد « خداوند با حکمت بالغه­ی خود این شوق فطری و عشق غریزی را در نهاد موجودات قرار داد تا از این راه امکان وصول به کمال میسّر باشد، و چون آن خیّر محض و وجود مطلق، خودش معشوق اصلی تمام موجودات است، همه‌ی حرکت‌ها در ذات و سرشت خویش، شایق و طالب او هستند، راه کمال و تکامل هستی همین است » ( افراسیاب پور، 1380: 76).عشق از اساسی­ترین موضوعات شعر فارسی است و انواع زمینی و آسمانی آن در اشعار شاعران عامی و عالم و عابد و عارف مضامین عالی و تعابیر زیبایی را به وجود آورده است.

هر کدام از شعرا بر حسب روحیات و دیدی که به فلسفه­ی هستی و خلقت و ظواهر آن دارند عشق را وسیله­ای برای بیان معرفت و احساسات خود قرار داده­اند و همین دیدگاه­های متفاوت موجب تقسیم عشق به حقیقی، الهی و مجازی، زمینی شده است چنان که سنایی، مولوی، عطار از جمله شاعرانی هستند که نگاهشان به موضوع عشق الهی و حقیقی است و در کنارآن­ها شاعرانی چون سعدی، خواجوی کرمانی و وحشی از جمله شاعرانی هستند که با پرداختن به عشق مجازی و گاه حقیقی اشعار زیبایی را خلق کرده­اند همان­طور که گفته شد وحشی بافقی در هر دو وادی  عشق یعنی هم مجازی و هم حقیقی گام نهاده است اگرچه عشقی که خمیر مایه­ی غزلیات اوست عشق مجازی است اما او عشق مجازی را سایه­ای از عشق حقیقی می­داند و در قسمتی از غزل­هایش هر چند کم نمونه­هایی از عشق حقیقی دیده می­شود و اما ترکیب بندهای مربع ومسدس او پیرامون عشق مجازی سروده شده است و در مورد مثنوی­هایش باید گفت عشق در مثنوی ناظر و منظور او عشق الهی و غیر زمینی است و قهرمانان آن هر دو مرد هستند مانند رابطه­­ی مرید و مراد، مولانا و شمس و دیگر پیران و سالکان حقیقت و نیز در مثنوی عرفانی دیگر او به نام فرهاد و شیرین عشق عشقی پاک  ودر جاهایی به بیان صفات و ویژگی‌هاي عشق­های حقیقی پرداخته است و باید گفت  بیشترین عقیده براین است که وحشی بافقی شاعری عشق گراست و هنگامی که از عشق  سخن می‌گوید انگار که از تجربیات خود سخن می‌گوید و گویی مسائل مربوط به عشق را به زیبایی درک کرده است.

 

عشق حقیقی

عشق نهایت و کمال محبت به مطلوب و معشوق  است،و با تمام شیفتگی‌ها و شور و شر و شوق و اشتیاقش نهایت  مهر ورزیدن  و دوست داشتن است، دوست داشتنی که غیر قابل مهار است  و ممکن است خطراتی را برای معشوق  به همراه داشته باشد ولی به هر حال دوست داشتنی است.

عشق حقیقی یا عشق الهی، فیض و جذبه‌ای است که از طرف معشوق مطلق، بر دل عاشق صادق فرود می‌آید» (نور بخش، 1384: 33). باید گفت شالوده­ی اصلی عشق در شعر وحشی  همان عشق حقیقی است او مثنوی ناظر و منظور را در مورد عشق حقیقی سروده و در مثنوی فرهاد و شیرین هم نمونه­هایی از عشق حقیقی دیده می­شود و در غزلهایش هر جا از عشق مجازی سخن رانده ،عشق مجازی را مسیری برای رسیدن به عشق حقیقی دانسته است.

عشق حقیقی در مثنوی­های وحشی

وحشی بافقی در قسمتی از مثنوی عارفانه­ی فرهاد و شیرین در مورد چگونگی عشق سخن می­راند و آفرینش را بهره­مند از عشق حقیقی می­داند.هر ذرّه ای از هستی را دارای میل و کششی مي‌داند که او را به مقصد و منبع اصل عشق که همان ذات باری تعالی است مي‌کشاند و هیچ کدام از ذرّات از پایین درجه تا بالاترین  حد آن‌ها خالی از این میل نیست. چهر عنصر اصلی( عناصر اربعه) خاک- آب- باد و آتش نیز همین میل را دارند چه موجودات آسمانی و چه موجودات زمینی همه همین میل را دارا هستند و شاید هم همین میل باشد که آهنربا را به آهن مي‌کشاند و یا خاصیت کهربایی در کاه پیدا مي‌شود.

یکی میل است با هر ذرّه رقاص
اگر پویی ز اَسفل تا به عالی
ز آتش تا به باد از آب تا خاک
همین‌میل‌است ‌اگر دانی، همین میل
از این میل است هر جنبش‌که بینی
سر اين رشته‌هاي پيچ در پيچ
از اين ميل است هر جنبش كه بيني
همين ميل است كآهن را در آموخت
همين ميل آمد و با كاه پيوست
به هر تبعي نهاده آرزويي
کشان هر ذرّه را تا مقصد خاص…
نبینی ذرّه‌ای زین میل خالی
ز زیر ماه، تا بالای افلاک
جنیبت در جنیبت، خیل در خیل…
به جسم آسمانی تا زمینی…
همين ميل است و باقي هيچ بر هيچ
به جسم آسماني يا زميني
كه خود را برد و بر آهن‌ربا دوخت
كه محكم كار را بر كهربا بست
تك و پو داده هر يك را به سويي
(دیوان: 9-368)

 

از ابیات ذکر شده مشخّص می‌شود که وحشی بافقی نیز  همچون بسیاری از شاعران پیش از خود، عشق را نیرویی بالقوه دانسته و همة آفرینش را از بهره‌مند از عشق و نیازمند وجود آن می‌داند. وی معتقد است اساس هر جنبش و حرکتی همین میل است و این میلِ بالقوه بر اثر برخی عوامل که همان عواملِ محیطی‌ است، در انسان به حالت بالفعل در‌می‌آید و می­گوید عشق گوهري است بي‌بديل که حق تعالي در وجود همة پديده‌ها قرار داده است. جوهر اصلي آفرينش و بنيادي‌ترين عامل محرک زنجيرة حيات عشق است.

سوالی که در اینجا رخ می‌دهد این است: به راستی عشقی که وحشی بافقی در اشعارش به آن اشاره می‌کند، چه کیفیّتی دارد؟ آیا او همچون عارفان به عشق نگرشی عرفانی داشته و معشوق را آسمانی قلمداد ‌می‌کند؟ یا این که عشق را در نهاد معشوق این دنیایی می‌یابد؟ و یا همچون حافظ به جمع و تلفیق این دو قطب پرداخته و عاشقانه-عارفانه سرایی می‌کند؟

وحشی بافقی در بسیاری از اشعارش به معشوق  زمینی پرداخته است. ولی کیفیّت عشق در وجود این شاعر به گونه‌ای ست که او حقیقتِ عشق زمینیِ خود را دروغین و مجازی نمی‌داند و معتقد است که عشق حقیقی ولو از  نوع انسانی نباید مجازی خوانده شود.

او  هدف خود را از نظم مثنوی فرهاد و شیرین بیان عشق و چند و چون آن مي‌داند .

مرا زین گفتگوی عشق بنیاد
غرض عشق است و شرح نسبت عشق
که دارد نسبت از شرین فرهاد
بیان رنج عشق و محنت عشق
(دیوان :4-373)

درونمایه‌ي منظومه ‌ي فرهاد و شیرین عشقی پاک است وحشی عشقی را که به پاکی پرهای صداقت بین فرهاد و شیرین چالش دارد به وصف مي‌کشاند و قصد و غرض او چیزی جز بیان عشق و سختی‌هاي راه عشق نیست . او در ابتدای مثنوی فرهاد و شیرین توصیفاتی را مربوط به عشق حقیقی و عشقی پاک که به دور از هرگونه شهوت باشد نشان مي‌دهد . به نظر مي‌رسد که شیرین به دنبال محبوبی است که ارزش واقعی او را درک کرده باشد و  در جایی عشقبازی را از ارضای لذت شهوانی و حیوانی آدمی جدا مي‌داند.

بگفت از عشقبازی چیست مقصود
بگفتش مي‌توان با دوست پیوست
بگفتا رستگی از بود و نابود
بگفت آری اگر از خود توان رست
( دیوان:390)

 

وحشی بافقی معتقد است که عشق در وجود هر ذره‌ای به طور خدادادی وجود دارد و کسی را که عشق در وجودش نباشد مرده می‌پندارد.

وجود عشق کش عالم طفیل است
نبینی هیچ جز میلی در آغاز
اگر یک شعله در خود صد هزارست
شراری باشد از اول آتش انگیز
تف اين شعله ما را در جگر باد
از اين آتش دل آن را كه داغيست
كسي كش نيست اين آتش فسرده ست
اگر صد آب حیوان خورده باشی
هزار زندگی بر چیست بر عشق
ز خود بگسل ولی زنهار زنهار
به عین عشق آنکو دیده ور شد
هنر سنجی کند سنجیده‌ي عشق
ز استیلای قبض و بسط میل است
ز اصل عشق اگر جویی نشان باز
به اصلش بازگردی یک شرارست
کز استیلاست آخر آتش تیز
از اين آتش دل ما پر شرر باد
اگر توفان شود او را فراغيست
سرپا گر همه جانست مردست
چو عشقی در تو نبود مرده باشی
رخ پایندگی در کیست در عشق
به عشق آویز عشق از دست مگذار
همه عیب جهان پیشش هنر شد
نبیند عیب هرگز دیده‌ی عشق
(دیوان: 369)

 

وحشی بافقی عشق را در اصل یک چیز واحد می‌داند که تکثیر پیدا کرده است درست مانند شعله‌هایی که از آتش زبانه می‌زنند ولی در اصل از یک آتش سر چشمه می‌گیرند . عشق را زنده کننده و جاودان کننده می‌داند که حتی صدها آب حیوان هم نمی‌تواند به انسان بقا بدهد مگر آنکه در نهادش عشق باشد.

 

او در قسمتی از مثنوی فرهاد و شیرین می­گوید که عشق واقعی کیمیاست که به واسطه آن بی ارزش‌ترین چیزها با ارزش می‌شود .

مراد از کیمیا تأثیر عشق است
بر این اکسیر اگر خود را زند خاک
اگر زین کیمیا بویی برد سنگ
که اکسیر وجود اکسیر عشق است
طلایی گردد از هر تیرگی پاک
عیار سنگ را باشد ز زر  ننگ
(دیوان: 371 )

 

وحشی بافقی معتقد است که صفات عشق بسیار است و عشق را موجب بزرگی و سرافرازی می‌داند و معتقد است که عشق هر دشواری را آسان می‌کند و همواره به عشق ورزی توصیه می‌کند ؛چون صفات عشق موجب به کمال رسیدن است و کار جهان بر اساس عشق است.

صفات عشق را انداز ه‌ي نیست
خواص عشق بسیار است، بسیار
ز جام عشق اگر مدخل خورد
نهیب عشق اگر باشد ز دنبال
گدا را سر فرو ناید به شاهی
زکوی عشق اگر آید نسیمی
همه دشوارها آسان کند عشق
مدد از عشق جو و ز عشق یاری
منادی می‌کند عشق از چپ و راست
کجا کز عشق حرف تازه‌ای نیست
جهان را عشق در کار است، در کار
می‌کند منسوخ جود حاتم طی
زند زالی به سد چون رستم زال
اگر عشق دهد صاحب کلاهی
شود هر شوره زاری مرغزاری …
غم و شادی همه یکسان کند عشق …
ببین وارستگی و رستگاری
که حد هر کمال اینجاست اینجاست …
(دیوان:371)

باید گفت:در مثنوی فرهاد وشیرین گویی عشق وعرفان باهم درآمیخته است و از نظر وحشی یکی ازنشانه‌هاي  عشق راستین ترک تعلق   است واینکه  که در عشق باید تمنا و آرزو را کنار بگذاری و در همه حال فقط به فکر معشوق باشی.

نشان آنکه عشقش کارفرماست
دلیل آنکه عشقش در نهاد است
بهر فکر و بهر حال و بهر کار
بهر صورت که نبود ناگزیرت
ثبات سعی در قطع تمناست
وفای عهد بر ترک مراد است …
چه در فخر و چه در ننگ و چه در عار
بجز معشوق نبود در ضمیرت
(دیوان: 370 )

وحشی بافقی معتقد است برای سخن راندن از عشق حقیقی نیاز به زبانی آتشین است که بتوان سوز و گداز حاصل از عشق را با آن بیان کرد.

حدیث عشق آتش بار باید زبان آتشین در کار باید
( دیوان :368)

وحشی بافقی در منظومه‌ي فرهاد وشیرین عشق فرهاد به شیرین را فراتر از عشق ظاهری و دنیایی مي‌داند و عشق  حقیقی را از هرگونه شهوت به دور می­داند و شهوت را لازمه­ی عشق مجازی و قرب جسمانی می­داند .

به شهوت قرب تن با تن ضرور است
به شهوت قرب جسمانی است ناچار
میان عشق و شهوت راه دور است
ندارد عشق با این کارها کار
(دیوان:372)

 

 

عاشق حقیقی کسی است که در راه معشوق از جان خود بگذرد .

ز ما تا عشق بس راه درازیست
نشیبش چیست خاک راه گشتن
بهر گامی نشیبی و فرازی است
فراز او کدام از خود گذشتن
( دیوان : 370)

 

نمونه ای از فصل چهارم : موضوعات اجتماعی در شعر وحشی بافقی

 

از آنجایی که انسان‌ها در مسائل مهم اشتراک دارند، اعتقاد شاعر بر این است که شعر باید همه‌ی وجوه ژرف زندگانی را در بر گیرد و به مشترکات اندیشه‌ی بشری برگردد و اینجاست که نقش مخاطب و گروهی که خواهان شعر و شاعرند تعیین کننده‌ی نوع بیان او می‌شوند، زیرا از دیدگاه جامعه شناسی ادبیات هنرمند (و از جمله شاعر) نیز یکی از همین انسان‌های جامعه زاد و جامعه زی و برخوردار از همه‌ی فرآورده‌های فکری و فرهنگی جامعه و مرهون کار و فعالیّت نسل‌های انسان‌های فعّال بوده و هست و به همین خاطر، هستی اجتماعی و حیات فکری و فرهنگی و شخصیّت اجتماعی و هنری خود را به جامعه مدیون است و «اثرش نیز عصاره‌ای از فرهنگ جامعه است که هنرمند در آن پرورش فکری و ذوقی و فرهنگی یافته و به اثر خود شکل و محتوا بخشیده است. شعر کنش خلاّق شاعر است که در میان شبکه‌ای از کنش‌های متقابل اجتماعی، صورت «بیانی عاطفی و تکامل یافته از واقعیّت» پیدا می‌کند. بیانی که طیّ آن انسان آگاه اجتماعی با تکیه بر شناخت عاطفی، اندیشه‌ی خود را در قالب تصاویر ذهنی ریخته، ارائه می‌دهد (ترابی، 1379: 17). این بازتاب استعاری از واقعیّت و یا بازآفرینی آن در پرتو تصویرهای هنری در واقع شکلی از فرهنگ معنوی جامعه است که به بیان رابطه‌ی انسان با محیط طبیعی و اجتماعی، با دنیای ذهنی و به عبارتی، با واقعیّت درون و بیرون می‌پردازد.

موضوعات اجتماعی در اشعار وحشی بافقی مدح شاهان و درباریان و انتقاد را شامل  می‌شود که به ذکر و بیان هرکدام در جای خود می‌پردازیم.

 

مدح

مدیحه در لغت به معنی ستایش و در اصطلاح شعری ستایش آمیز باشد که آن می‌تواند شخص، گروه، بانیان حکومت و یا حتی یکی از حالات و خلقیات نفسانی انسان باشد. مدیحه سرایی در ادب فارسی یکی از قدیمی‌ترین انواع شعر است که از دیرباز مورد توجه سخن سرایان بوده است. شاید هنگامی که گویندگان فارسی زبان پس از ظهور شعر و شاعری در ایران سخنوری را آغاز کردند و نخستین موضوع رسمی مدح و ستایش سلاطین و امرا بود (مدح) در اصطلاح شعر آن است که نویسنده یا گوینده کسی را به صفات نیک و پسندیده متصف سازد و بستاید. «این‌گونه ادبی از رایج‌ترین مضامین و موضوعات نخستین شعر فارسی در 12 قرن پیش می‌باشد موضوع این نوع ادبی می‌تواند حتی یک از حالات و خلقیات نفسانیِ انسان نیز باشد» (داد، 1378: 266).

در تاریخ ادبیات فارسی مدح یکی از موضوعات شعری شاعران بوده است که اغلب شامل ستایش پادشاهان و درباریان بوده است . « مداحی و ستودن سلاطین و بزرگان و اربابان زر و زور که ظاهراً از سال 251 هجری آغاز شد، اندک اندک یکی از موضوعات اصلی و مهم و گستره‌ی کلام منظوم فارسی گردید و در برخی زمان‌ها به اوج خود رسید . گاه در طول تاریخ از رونق آن کاسته شد، امّا این بلا، هیچ گاه از گریبان شعر و ادب فارسی دست برنداشت و قرن‌ها ادامه یافت و حتّی تا روزگار ما رسید » ( وزین پور، 1374: 34) .

دکتر ذبیح­الله صفا در مورد مدیحه­سرایی در عهد صفوی  می­گوید« در عهد صفوی مدح شاهان، سرداران و امیران و وزیران در قصیده‌های مدحی  که در سراسر این عهد نیز رواج داشت سنتی بود دیرین در شعر پارسی و وسیله  ای ثمر بخش برای انتجاع و اعاشه شاعران و دنباله‌ی کار در این راه به ترکیب‌ها و ترجیع‌ها و قطعه‌ها و حتی رباعی‌ها و غزل‌ها نیز می‌کشید و مطلبی بود که تازگی نداشت» ( صفا، 1371، ج 5، بخش اول: 607 ).

اگر چه مدح به نوعی از ارزش سخن می‌کاهد و در راستای اهداف ارزشمند سخنوری پیش نمی‌رود ؛اما عرصه را برای خود نمایی و تاخت و تاز اندیشه گسترش داده تا شاعر با ساختن اشعاری زنده و پویا مضامینی فریبا بیافریند و در شعر جریانی سیّال برای ادبیات ما رقم زند و در هر صورت این نوع شعر به نفع ادبیات و در مسیر رشد آن حرکت کند و باید گفت مدح شاهان و درباریان موضوعی است که بعد از عشق بیش ترین بسامد را در میان موضوعات شعری وحشی   دارد او در دیوانش حدود هشت ممدوح پ را مدح کرده که ضمن ستایش ممدوحان به ذکر اوصاف نیک و پسندیده‌ي آن‌ها مي‌پردازد مانند نمونه‌هاي زیر:

مدح غياث‌الدين محمد ميرميران

غیاث الدین محمد میر میران پسر شاه نعمت الله باقی پسر امیر نظام الدین  از نوادگان دختری شاه نعمت الله ولی بود.امیر نظام الدین  چندی  وزارت  شاه اسماعیل اول را برعهده داشت  و در جنگ چالدران کشته شد.پسرش نعمت الله باقی  شوهر خانش بیگم  دختر شاه اسماعیل بود که به فرمان  شاه تهماسب  در عقد  ازدواج او درآمد وحکومت یزد یافت ،غیاث الدین محمد میر میران  پسر او از دختر شاه  اسماعیل است  وپسر او شاه خلیل الله نیز صفیه سلطان، دختر شاه  اسماعیل  دوم  را به زنی داشت .میر میران و شاه خلیل الله هر دو ممدوح  وخشی بوده اند(صفا،ج5بخش دوم:1378،5-764)به نظر می‌رسد که میر میران ممدوح اصلی وحشی بوده که حدود 15 قصیده  را به ستایش او اختصاص داده است، وحشی بافقی در یکی از قصیده‌هایش شاعران را مشتی گدا می‌داند که برای دریافت صله و انعام پادشاهان را مدح می‌کند و خودش را هم گدا می‌داند ولی دلیل مدح‌های  بی شمارش از میرمیران را بزرگی و عظمت او می‌داند و نه مسائل مادی و خودش را سگ درگاه ممدوح می‌خواند :

در میان عقیده من و عقیده غیر
من نمی‌خواهم از تو غیر از تو
همت هر کس از تو چیزی خواست
من سگ این درم اگر دگران
به خدا کز پی گدایی نیست
از در مدح و زیور نامت
چون بگویم گدا نیم، هستم
هست شاها تفاوت بسیار
او نمی‌خواهد از تو جز دینار
غیر دینار جست و ما دیدار
خادم این درند و خدمتکار
اینکه مدح تو می‌کنم تکرار
می‌دهم زیب و زینت اشعار
شاعران را گدایی است شعار
( دیوان: 145)

ذکر اوصاف ممدوح

وحشی بافقی ضمن ستایش میرمیران به اوصاف پسندیده­ی  او چون بخشندگی، عدالت، قهر، عزت و همت اشاره می‌کند او را شاهی والا مرتبه و نژاده  می‌داند که هیچ گوهر با ارزشی مانند او در عالم امکان نیامده است . مهم‌ترین اوصافی را که به ممدوح منتسب می‌داند عبارتند از :

 

جود

وحشی بافقی در وصف جود ممدوحش ميرميران او را درياي كرم و بي‌همتا خطاب مي‌كند و دست او را در بخشندگي به معدني از كرم تشبيه مي‌كند:

شه والا گهر بحر کرم شهزاده اعظم که مثلش گوهری پیدا نشد دریای امکان را
( دیوان: 121)
غیاث الدین محمد آنکه جود باد دست او به ذلت خانه موری نهد تخت سلیمان را
( دیوان: 122)
با کف او که معدن کرم است با دل او که بحر احسان است
( دیوان: 126)
بحر از رشک دست او گه جود غیرت ابر گوهر افشان است
(دیوان :127)

مهمان نوازی

وحشی بافقی درباره‌ي مهمان نوازي ميرميران به گستردگي خوان او اشاره مي‌كند كه براي هركسي، چه مهمان و چه غیر مهمان گسترده است.شاعر در اینجا نیز گستردگی و پر نعمت بودن خوان او را بیان مي‌کند که سفره ای است به اندازه‌ي ده مرد. خوانی که از فراوانی نعمت به خود مي‌بالد.

بهر مهمان و غیر مهمانت
خادم مطبخ تو آورده
کرده خوانت ز فرط نعمت ناز
هست گسترده دایمی خوانت
بهر یک کس طعام ده مرده
سیر چشم نیاز و دیده‌ی ناز
(دیوان :257)

برای نمونه‌های بیشتر رجوع کنید به (7/139، 17/132، 1/140، 11/141، 1/143، 2/158، 8 و 10/ 168، 23 و 34/172، 9/174، 17 و 18/132، 17 و 18 و 19 و 139، 18 و 19/ 140، 23/138) .

 

عدالت

وحشی بافقی براي نشان دادن عدالت بي‌نظير ميرميران به آرايه‌ي اغراق متوسل شده است و مي‌گويد كه اگر باران هم عدلي چون عدل ممدوح داشته باشد هيچ‌گاه سيل بدون اجازه وارد خانه‌ي مور نمي‌شود كه باعث خراب شدن خانه‌ي او شود و يا اين كه معتقد است كه در جايي كه عدالت ممدوح حكم فرما باشد، دشمنان ديرينه‌اي چون شيرآهو، و آب و آتش با هم صلح مي‌كنند.

 

 

نکردی بی اجازت سیل سر در خانه موری خواص عدل او همراه اگر می‌بود باران را
( دیوان :122)
عدل تو قاضیی است که پیوسته بهر عقد در مجلس عروسی باز و کبوتر است
( دیوان: 132)

 

 

با آب کرد آتش سوزان به عدل او
گر شیر در زمان بهار عدالتش
صلحی چنان که بط همه جا با سمندر است
بیند رخ غزاله که از لاله احمد است
(دیوان :132)

 

ز عدلت در زوایای زمانه
شب از آسایش ایام عدلت
عقاب و صعوده در یک آشیان باد …
ز دوش گرگ بالین شبان باد
(دیوان :139)

از عدالت او حتی عقاب و صعوده در یک آشیان هستند و چنان مي‌شود که حتی شبان در شب برای آرامش و خواب خود از کتف گرگ بالین و بالش مي‌سازد.

 

امیر باذل و عادل که رشک بذل و عدل او جحیم افروز روح حاتم و نوشیروان باد
(دیوان :141)

برای نمونه‌های رجوع کنید به ( 22/138، 9/140، 13/141، 5 و 3/ 177، 22/186، 11 و 12 و 24 / 132، 22 و 18 / 138، 21 و 25 / 139، 33/155، 1/156، 20 و 19 و 18/149، 5/168، 16/167، 16/172) .

 

 

نمونه ای از فصل پنجم: موضوعات ادبی در شعر وحشی بافقی

شعر فارسي در ادوار مختلف انواع قالبهاي شعري را تجربه کرده اما در هر دوره اي قالب خاصي از شعر رونق بيشتري داشته است. در سرآغاز شعر فارسي که سبک خراساني نام دارد قصيده در اوج خويش قرار داشت. موضوعات شعر  شامل مضامین مختلفي مانند  وصف، مفاخره، توصيف جنگها و لشکرکشيها، توصيف طبيعت، ذکر مصائب و رنجها و مسائل اخلاقي بوده است. باید گفت در گذشته چنان بوده است که شعر فارسی را یا برحسب قالب‌هاي شعری که در آن‌ها طول مساوی وزنی مصراع‌ها و شیوه‌ي کاربرد قافیه قالب را تعیین مي‌کرد یا بر حسب زمینه معنایی شعر قسمت مي‌کردند  و این فصل باتوجه به موضوعاتی را که شامل مي‌شود  فصل ادبی نام دارد . در این فصل به مواردی از موضوعات ادبی شامل؛ طنز، هجو،  وصف  و مفاخره و خودستایی که وحشی بافقی در اشعارش به آن‌ها پرداخته است، می­پردازیم.

طنزو هجو در دیوان وحشی

هجو در لغت به معنای نکوهیدن، بد گفتن، شمردن معایب کسی و … در شعر مذمت­آمیز و سخن پوچ و یاوه است و حمله­ی انتقادآمیز به خصلت‌های زشت آدمی است ( رضایی، 1382: ذیل هجو) و در اصطلاح ادبی «هجو به نوعی شعر اطلاق می‌شود که بر پایه­ی نقد گزنده و درد انگیز بنا می‌شود و گاهی به سر حد دشنام یا ریشخند مسخره­آمیز و درد آور مي‌انجامد» ( نیکو بخت، 1380: 28) همچنین «هر گونه تکیه و تأکیدی بر زشتی‌های وجودی یک چیز، خواه به ادعا و خواه به حقیقت هجو است» ( شفیعی کدکنی، 1372: 52) هجوگویی شاعران به چهار انگیزه می­تواند باشد:

  • آزردگی‌های شخصی مانند هجو سلطان محمود غزنوی توسط فردوسی
  • مشاجرات نوشتاری مانند هجو سنایی توسط نوری سمرقندی
  • نا امیدی از دریافت صله، شاعری که ممدوحی را مدح می‌کند؛ اما صله دریافت نمی‌کند

4- طبیعت شاعر متمایل به هجو گویی است ( داد، 1378: 28-327) .

بررسی پیشینه‌ی ادبیات فارسی بیانگر این است که متأسفانه« در دوره‌هایی از تاریخ ادبی ایران هجو گویی خود٬ هنری به شمار می‌رفته است. چنانکه شاعران و سخنوران گه گاه با قصد نمایش دادن توانایی خود به هجا گویی روی آورده‌اند و نیش قلم و زخم زبان ٬ با وضوح و صراحت بیشتر…» (تنکابنی ٬ 1375: 42).طنز در لغت به معنی فسوس کردن، طعنه زدن و عیب جویی است که به صورت خنده آوری اظهار گردد . هجو و طنز با هم تفاوت هایی دارند هجو غالباً با رکاکت لفظ و دشنام و عدم رعایت عفت کلام توام است و قصد شاعر در بیان آن برانگیختن و مسخره کردن است اما هدف در طنز گویی خنداندن نیست بلکه نیشخند است و نیشخند طنز غالبا کنایه آمیز و توام با خشم و قهری است که باخودداری حکیمانه ای آمیخته باشد. طنز با نوعی شرم و تملک نفس همراه است ولی هجو دریده است و خودداری نمی شناسد . هجو صریح است و طنز در پرده است هجو وقیح است و طنز متین، طنز در پی خنده اش عبرت است ناروایی مي‌ستیزد طنز به ناهنجاری موجود کینه مي‌ورزد و مي‌خواهد آن را از میان بردارد و از این رو است که یک اثر طنزآلود مي‌تواند در تغییر وضع موجود موثر باشد (اسدی پور، 1356: 8-7).

«در عهد صفوی مانند همه دوره‌های شعر فارسی هجو و هزل و طنز رواج داشته است. هجو که در قانون ادب مکروه است به یقین در عهد صفوی همچنان مطرود و ناخوشایند بود که روزگار ما، و به همین سبب بعضی از شاعران که چندی لب بدین گونه سخن می‌گشودند و ژاژخایی می‌کردند در میان اهل زمان نیک پذیرفته نمی‌شدند و خواه و ناخواه از ارتکاب این مکروه توبه می‌نمودند مثلاً درباره شریف تبریزی شاگرد لسانی شیرازی نوشته‌اند که هم نسبت به استاد خود بی ادبی‌ها کرد و هم با یکی از مستوفیان شاه تهماسب به سبب آنکه صله نداد در افتاد و او را هجوها کرد . از شاعران استاد عهد صفوی وحشی بافقی در هجو زبانی تند داشت و میان او و چند تن از همعصرانش مانند موحد الدین فهمی کاشانی و شجاع الدین غضنفر کاشانی کره جاری و محتشم کاشانی مهاجات بسیار رخ داد» ( صفا، 1371، ج 5، بخش اول:  9-628).  در زیر نمونه‌هایی از هجو شاعران می­آوریم:

خاقانی در هجو یکی از وزرای شروانشاه  با آرایه‌ی ذم شبیه به مدح می‌گوید که ظلم و ستم‌های تو سلطنت افرادی ظالم چون یزید را از بین می‌برد پس تو از علی (ع) دم نزن زیرا که تو همان یزید دوم هستی.

 

ای ظلم تو مخرب ملک یزیدیان
تو منکری که از لب عیسی نفس منم
لاف از هنر میار که بر مرکب هنر
اف از علی مزن که یزید دوم تویی
من آگهم که از خر دجال دم تویی
جای عنان منم محل پار دم تویی
( خاقانی، 1385: 931)

 

میان خاقانی و رشید الدین وطواط هجوهای زیادی بوده که از جمله‌ی آن‌ها :

خواجه موشی است زیر بر به کمین
گربه موش گون بسی دیدی
گربه چشم و پلنگ خشم از کین
این یکی موش گربه چشم ببین
( خاقانی، 1385 :913)

 

سخن وحشی بافقی در هجو گاهی متعادل و گاهی توأم با کنایه‌های درشت و خشن است و همچنین موضوعات هجو شعر وحشی متعدد است وحشی به هجو ده بافق، خواجه، خرگدا، مطبخ خواجه، غضنفر گله جاری و … پرداخته که تا حدی متعادل است و از الفاظ رکیک و مستهجن به دور است و هیچ کدام به پایه زشتی و ناپسندی هجو شاعر هم عصرش کیدی نمی‌رسد که از نوع خود یکی از زشت‌ترین هجوهای شعر فارسی است. وحشی بافقی در جایی به صراحت  بیان می‌کند که اگر زشتی و ناخوشی در افتد هجو خوب می‌تواند بگوید:

 

ای صبا خواجه را ز بنده بگو
و ر به زشتی و ناخوشی افتد
که در مدح می‌توانم سفت
هجو هم خوب می‌توانم گفت
( دیوان: 195)

 

 هجو ده بافق

وحشی بافقی به دلیل اینکه در بافق کسی جویای احوالش نشده و مورد بی محلی قرار گرفته به هجو ده بافق و حکام آن پرداخته است :

 

ایا آفتاب معلا جناب
در اظها انعام حکام بافق
در آن ده مجاور شدم هفت ماه
جواب سلامم ندادند باز
که از سایه‌ات آسمان سایه جوست
سخن بر لب وگریه ام در گلوست
نپرسید حالم، نه دشمن نه دوست
از آن رو که اطلاق دادن پر اوست
( دیوان: 195)

 

 هجو خر گدا

وحشی بافقی در هجو یکی از گدایان هم دوره اش او را خرِ گدا مي‌خواند و  اصل و نسب خودش را به اصل و نسب  او  برتری می‌دهد و به نوعی در حال افشای ضعف او که همان اصل و نسب اوست می‌پردازد:

چند ای خر گدا توان گفتن
پسر آرق وزیرم من
چه کنم زن جلب که یک باری
که مرا بخت هم عنان بوده است
پدر من وزیر خان بوده است
پدرت گر ز دین فلان بوده است
(دیوان: 195)

هجو خواجه

وحشی بافقی در هجو خواجه به او هشدار می‌دهد که  هجو چه عواقب خطرناکی دارد و وعده‌های دروغین او را به رخش می‌کشاند:

ای خواجه هجو ریشه فرو می‌برد، بترس
حاکم تو باش و جانب خود گیر و حکم کن
شاعر اگر تو باشی و از من طمع کنی
هم خود بگو که از پی تحریر هجو من
شاخی ست این که مي‌ندهد میوه بسی
کردم در این معامله من با تو کو تهی
این وعده‌ها دهم که تو دادی و می‌دهی
یک لحظه کاغذ و قلم از دست مي‌ندهی ؟
( دیوان: 203)

 

وحشی بافقی

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید.

 نمونه ای از منابع و مآخذ وحشی بافقی

  1. اسدی پور،بیژن وصلاحی،عمران؛طنزآوران امروز ایران،تهران:مروارید،چاپ دوم،1356.
  2. آشوری، بی­نا، توحید،   تهران: چاپ مشعل آزادی، غدیر، 1378.
  3. اژدرفایقی، سعیده؛ دعبل و محتشم؛ سرآمد مرثیه سرایان، شماره 288، 1389،  پایگاه مجلات تخصصی نور.
  4. افراسیاب پور، علی اکبر؛ زیبایی پرستی در عرفان اسلامی، تهران: طهوری، 1380.
  5. امین، سید حسن؛خود ستایی و مفاخره در شعر فارسی،  مجموعه‌ی مقالات، نشریه‌ی داخلی، شماره‌ی 64، 1388.
  6. انوشه، حسن؛ فرهنگنامه ادب فارسی(گزیده اصطلاحات و موضوعات ادب فارسی)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج 7، 1381.
  7. امامی، نصرا…؛ مرثیه‌سرایی در ادبیات فارسی. بی‌جا: دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی، 1369.
  8. ايزي، ليلا ؛مقايسه‌ي خلد برین  وحشي بافقي با مجمع الابكار عرفي شيرازي از ديدگاه صورخيال، پايان‌نامه فوق ليسانس، دانشگاه الزهراء، تهران: ايران،1390.
  9. باباصفری، دکتر علی اصغر؛ نقش اصفهان در پیدایش و تکوین سبک‌های شعری، مجلة گوهر گویا، شمارة 2، 1386.
  10.  بابافغانی شیرازی، لطفعلی بیک؛ دیوان اشعار، به کوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران: اقبال، 1385.
  11. براون، ادوارد؛ تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا عصر حاضر، ترجمه بهرام مقدادی، چاپ دوم، تهران: مروارید، 1375.
  12. ترابی، علی اکبر؛جامعه شناسی هنر و ادبیّات، (مثلّث هنر)، انتشارات فروغ آزادی، 1379.
  13. تمیمی،  عبد الواحد؛ غرر الحكم و درر الكلم ،ترجمه: سيّد هاشم رسولى محلاّتى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۸ش .
  14. تنکابنی، فریدون؛ اندیشه و کلیشه،   جهان کتاب، 1375.
  15. جعفري قريه‌علي، حميد؛ وقوع‌سرايي وحشي بافقي در غزل، نشريه زبان و ادبيات فارسي دانشكده علوم انساني، دانشگاه سمنان، 22، 45، 1387.
  16. جعفريان، رسول؛   صفويه در عرصة دين، فرهنگ و سياست  ، قم: پژوهشكدة حوزه و دانشگاه، 1379.
  17. جلوداري، يونس؛ تحليل موضوعي ديوان ابن‌حسام خوسفي،   استاد راهنما دکتر رحمان ذبیحی، پايان‌نامه فوق ليسانس، دانشگاه ايلام، ايران. 1390.
  18. چمن آرا، فاطمه؛ تحليل موضوعي ديوان سيف فرغاني، استاد راهنما دکتر رحمان ذبیحی،  پايان نامه‌ي فوق ليسانس، دانشگاه ايلام، ایران. 1391.
  19. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، چاپ اول، قم:مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، 1409ق.
  20. حلبی، علی اصغر؛ مبانی عرفان و احوال عارفان،   تهران: انتشارات اساطیر،1364.

 

 

وحشی بافقی

مشخصات اصلی
رشته زبان و ادبیات فارسی
گرایش زبان و ادبیات فارسی
تعداد صفحات 155 صفحه
منبع فارسی دارد
منبع لاتین دارد
حجم 550 KB
فرمت فایل ورد (Word)
موارد استفاده پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تحلیل موضوعی شعر وحشی بافقی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید