قیمت 19,000 تومان
زندگینامه، آثار استاد میرجلال الدّین محدّث اُرمَوی
میرجلال الدین محدث ارموی
فصل دوم: زندگینامه، ویژگیهای اخلاقی، و علائق استاد میرجلالالدّین محدّث اُرمَوی……………
گفتار اوّل………………………………………………………………………………………………………………..
2-1- زندگی و شرح احوال میرجلالالدّین محدّث ارموی …………………………………………
گفتار دوم………………………………………………………………………………………………………………..
2-2- اخلاق و علائق استاد محدّث ارموی……………………………………………………………….
2-2-1- صفات اخلاقی استاد محدّث……………………………………………………………..
2-2-1-1- تقیّد به شریعت و دلبستگی شدید به اهل بیت ………………………….
2-2-1-2- صداقت و درستکاری………………………………………………………………
2-2-1-3- قدرشناسی………………………………………………………………………………
2-2-1-4- مناعت طبع و سادهزیستی…………………………………………………………..
2-2-1-5- وقتشناسی…………………………………………………………………………….
2-2-1-6- تقوا و اخلاص در عمل…………………………………………………………….
2-2-2- علائق استاد محدّث ارموی …………………………………………………………………
فصل سوم: آثار و خدمات استاد محدّث ارموی……………………………………………….
آثار و خدمات استاد محدّث محدّث ارموی……………………………………………………………..
گفتار اوّل………………………………………………………………………………………………………………..
3-1- شیوة مقدّمهنویسی، تصحیح و تعلیقهنویسی استاد محدّث ارموی بر متون……………….
3-1-1- شیوة مقدّمهنویسی…………………………………………………………………………………..
3-1-1-1- مقدّمههای کتب…………………………………………………………………………………
3-1-1-1-1- شیوة مقدّمهنویسی استاد محدّث………………………………………………….
3-1-1-1-1-1- معرّفی مؤلِّف از منابع اصیل………………………………………..
3-1-1-1-1-2- معرّفی مؤلَّف از منابع اصیل………………………………………..
3 -1-1-1-1-3- سبب طبع کتاب……………………………………………………..
3-1-1-1-1-4- بیان اهمّیّت کتاب…………………………………………………..
3-1-1-1-1-5- معرّفی نسخههای خطّی کتاب……………………………………
3-1-1-1-1-6- بیان خصوصیّات نسخههای منحصر به فرد……………………
3-1-1-1-1-7- کلمة اعتذار…………………………………………………………….
3-1-1-1-1-8- اهدای کتاب……………………………………………………………
3-1-1-1-1-9- کلمة تقدیر و تشکّر………………………………………………….
3-1-1-1-1-10- تاریخ اتمام مقدّمه…………………………………………………..
3 -1-2- تصحیح متون……………………………………………………………………………………….
3-1-2-1- شیوة استاد محدّث در تصحیح متون……………………………………………………..
3-1-2-1-1- توضیحات لغوی……………………………………………………………….
3-1-2-1-2- توضیحات اصطلاحی و کنایی……………………………………………..
3-1-2-1-3- درج نسخه بدلها………………………………………………………………..
3-1-2-1-4- ارجاع دادن به منابع و مآخذ دیگر برای تکمیل متن………………….
3-1-2-1-5- نقد متن………………………………………………………………………….
3-1-2-1-6- تکمیل و تقویت مطالب متن……………………………………………….
3-1-2-1-7- برشمردن اشتباه مؤلّف یا شارح…………………………………………….
3-1-3- تعلیقهنویسی…………………………………………………………………………………………
3-1-3-1- شیوة تعلیقهنویسی استاد محدّث……………………………………………………….
3-1-3-1-1- ویژگیهای سبکی………………………………………………………………
3-1-3-1-2- توضیحات لغوی……………………………………………………………….
3-1-3-1-3- ذکر قصّهها و حکایتها………………………………………………………..
3-1-3-1-4- اطّلاعات جغرافیایی…………………………………………………………..
3-1-3-1-5- وقایع تاریخی…………………………………………………………………..
گفتار دوم……………………………………………………………………………………………………………….
3-2- معرّفی اجمالی آثار استاد محدّث ارموی………………………………………………………….
گفتار سوم……………………………………………………………………………………………………………..
3-3- شخصیّت علمی استاد محدّث ارموی و جایگاه علمی ایشان……………………………….
3-3-1- شخصیّت علمی استاد محدّث ارموی………………………………………………….
3-3-1-1- دقّت و وسواس عالمانه در تحقیق……………………………………………….
3-3-1-2- علم دوستی…………………………………………………………………………….
3-3-1-3- روحیّة انتقادی………………………………………………………………………..
3-3-1-4- رعایت انصاف علمی……………………………………………………………….
3-3-1-5- فروتنی و تواضع علمی……………………………………………………………..
3-3-1-6- آزادمنشی و اهل مباحثه بودن…………………………………………………….
3-3-1-7- سخاوت علمی و نیک محضری…………………………………………………
3-3-2- جایگاه علمی استاد محدّث ارموی……………………………………………………..
زندگی و شرح احوال میرجلالالدّین محدّث ارموی
أبومحمّد سیّد جلالالدّین بن قاسم بن عبدالله حسینی اُرمَوی، معروف به «محدّث»، در ماه مبارک رمضان سال 1323 هـ . ق(2 قوس1283 هـ . ش) در شهر ارومیّه (رضائیّة سابق)، در محلة شتربان، دیده به جهان گشود. جدّش «میرعبدالله»، خرده مالک بود و پدرش «میرقاسم» نیز، همین سمت را داشت.
«میرقاسم» هفت فرزند داشت؛ چهار پسر و سه دختر. میرجلالالدّین، پسر بزرگ و فرزند اوّل خانواده بود. اوضاع زندگی آن روزها که خان و رعیّت بود و به مردم ظلم و ستم میکردند و اغلب زندگی تجمّلاتی داشتند، با روحیّة میرجلالالدّین سازگار نبود. از طرفی او از همان سنین کودکی، عشقی فراوان به خواندن و نوشتن داشت؛ برخلاف پدرش «میرقاسم» که اهل علم نبود؛ امّا پدر بزرگش «میرعبدالله»، او را در این زمینه بسیار تشویق میکرد. و بیتردید تشویقهای فراوان «میرعبدالله»، بارقههای علم و دانش را در وجود او روشن کرده بود. این بود که از همان ابتدا، راهش را جدا کرد و از این زندگی تجمّلاتی کنار کشید و به دنبال کسب علم و دانش رفت. عشقی عجیب، به آموختن و نوشتن داشت و از هوش و حافظة سرشاری در این زمینه برخوردار بود؛ ابتدا تحصیل را با خواندن «گلستان سعدی»، «صد کلمه» رشید وطواط، «کلیله و دمنه»، «درّة نادره»، و «تاریخ معجم»، آغاز کرد. او در همان زمان، بسیاری از این دروس را حفظ بود.
پس از اتمام تحصیلات مقدّماتی و فراگرفتن ادبیّات فارسی، به خواندن ادبیّات عربی و علوم اسلامی روی آورد. و سالهای سال در محضر استادان دانشورآن شهر؛ چون شیخ علی وَلدیانی و سیّد حسین عربباغی تلمّذ کرد و دانشها آموخت. در همان سنین، بسیاری از فنون ادب عرب را از جمله: صرف، نحو، معانی، بیان، و عروض و همچنین بسیاری از شاخههای علوم اسلامی از جمله: فقه، اصول، منطق، فلسفه، حدیث، و رجال را فرا گرفت. و روزبهروز عطش و شوق او به علم آموزی زیادتر میشد و استادانش که به هوش و حافظة سرشار او پی برده بودند، او را بیشتر مورد عنایت خود قرار میدادند.
در واقع، این دو استاد بودند که نخستین بادههای علم و دانایی را در جام وجود او ریختند و آتش محبّت علوم الهی و حدیث را در دل او مشتعل گردانیدند. این دو بزرگوار، در شالودة شخصیّت علمی او، نقش بهسزایی داشتند.
اوّلین استادش، شیخ علی ولدیانی که میرجلالالدّین تحقیق و دقّت در امور علمی را مرهون ایشان است و وی را، به کثرت علم و دقّت نظر میستاید؛ «در سال 1292 هـ . ق در قریة خاکمردان (بخش وَلدیان) از توابع خوی، چشم به جهان گشود. تحصیل علوم را در زادگاهش خوی شروع و علوم مقدّماتی را در این شهر، تحصیل نمود. او برای ادامة تحصیل، راهی عتبات عالیات عراق، گردیده و در محضر عالمان عصر در نجف اشرف، شرفاندوز علوم گردید. مهمترین استادان وی در نجف اشرف، آخوند ملّا محمّد کاظم خراسانی، صاحب «کفایهالاصول» و ملّا هادی تهرانی، صاحب «محجّهالعلما»، هستند.
خاکمردانی بعد از مدّت مدیدی توقّف در نجف اشرف، به ایران بازگشت. و در ایران به شهرهای مختلف سفرکرد؛ از جمله: ارومیّه، شبستر، تهران، خراسان، تبریز، ساوجبلاغ (مهاباد)، شرفخانه، و عاقبت در شهر ارومیّه، ساکن گردیده و به تبلیغ و ترویج علم و مذهب پرداخت.
خاکمردانی پس از مدّتی سکونت در ارومیّه، به علّت برخورد با اخباری مسلکان ارومیّه، آن شهر را ترک گفته، در بندر شرفخانه، اقامت گزید. این استاد فرزانه، با بهرة وافری که در علوم داشته، در موضوعات گوناگون فقهی، حدیثی، اعتقادی، تاریخی، پزشکی، و ادبی قلمفرسایی کرده و در هر یک آثاری از خود برجای نهاده است.» (عقیقیبخشایشی، 1375: ج1، 269) «مجموعهای از آثار خاکمردانی، حاوی چند رساله، در کتابخانة حضرت آیتالله مرعشی در قم، نگهداری میشود. فهرست آثار او عبارتند از:
- تَشریحالصُّدور فی وَقایعالایّام والدُّهور
- حلُّالإعضال فی جواب و سؤال
- وسیلهالقُربه فی شرح دُعاءِالنّدبه
- شرح قصیدة عینیّة حمیری
- دو رساله در ردّ وهّابیّت: یکی به عربی و دیگری به فارسی
- تذکرهالعارفین
- عِقدُالفَرائِد فی شرحالقصاید
- التّعادل والتّراجیح
- شرح دعای صباح حضرت علی
- عَدیلُالاوج والحَضیض فی نَفیالجَبر والتَّفویض
- عَقدُالنّکاح
- حاشیه مُختصرالمَعانی تفتازانی
- شرح الدّرّهالنّجفیّه
- رسالهای در جواهر و اعراض به فارسی
- رسالهای در تناقض بین دو قضیّه در علم منطق
- شرح قواعد شهید اوّل
- مثنوی
- تخمیس قصیدة طوسیّة صاحب بن عباد
- غایهالمقصود فی حکم الزّواجالمفقود
- دیوان اشعار
* * *
شیخ علی خاکمردانی، طبعی روان و دلکش در سرودن اشعار عربی و فارسی دارد. او در اشعارش «ملتجی» تخلّص میکند. متأسّفانه دیوان اشعار وی تاکنون به دست نیامده و فقط بخشی از اشعارش در کتابهای شرح حال ذکر شده است. آنچه از اشعار وی به دست آمده، عبارتند از:
□ اشعار فارسی: مثنویای به فارسی در شرح احوال، زندگی، و مسافرتهای خود
□ اشعار عربی: از اشعار عربی مرحوم ملتجی خاکمردانی، دو قصیده در دست است:
1) تخمیس قصاید میرزا محمّد حسن ارومی: ارومی پنج قصیدة بینقطه در مدح امامان سروده که ملتجی به همان سبک بینقطه آنها را تخمیس و در کتاب «عقدالفرائد فی شرحالقصاید» آنها را شرح کرده است.
2) تخمیس قصیده أبوالفتح بُستی
این عالم بزرگوار، در سال 1350 هـ . ق از دار دنیا به عالم بقا رحلت کرد و در ده شرفخانه به خاک سپرده شد.» (صدراییخویی، 1386: 288-283)
میرجلالالدّین، بیش از نیمی از دانستههای خود را در محضر این استاد بزرگوار آموخته بود و همیشه خود را مدیون او میدانست، در تحقیق و پژوهشهای علمی، او را الگوی خود قرار داده بود و به شیوة او عمل میکرد و از شاگردان خاصّة خاکمردانی بود. استادش نیز به او عنایت ویژهای داشت تا جاییکه تقاضایش را مبنی بر شرح دعای ندبه، پاسخ داده است. و به شرح مفصّلی بر دعای ندبه با عنوان «وَسیلهُالقُربَه فی شَرحِ دُعاءِالنُّدبَه» پرداخته است. بعدها میرجلالالدّین به خاطر عشق و علاقة فراوانی که به این دعا داشته، آن را به فارسی ترجمه کرده است و اثر خود را «کَشفُ الکُربَه فی شرح دُعاءِالنُّدبَه» نامیده است. علّامة بزرگ، شیخ آقا بزرگ تهرانی، صاحب «الذّریعَه إلی تَصانِیفالشّیعَه»، بیان داشته که مُسودّه و مُبیضّة (پاکنویس) این اثر را به خطّ مؤلّف، در تهران نزد محدّث ارموی رؤیت نموده است:
«…وَ قَد رَأَیتُ أنَّا المسوَدَّةَ وَ المبیَضَّةَ کِلتاهُما بِخَطِّ المؤلّفِ عِندَ تِلمیذِهِ جَلالَالدّین مُحمّد بن قاسِم المَعروف بالمحَدِّثِ الاُرمَوی أُستاذٌ کُلِیّةِ الإلهیّات بطهران…» (تهرانی، 1357: ج25، 82)
دیگر استادش، سیّد حسین عربباغی که میرجلالالدّین زهد و پارسایی و توجّه به امور اجتماعی و ارادت خالصانه به ائمّة اطهار و امام زمان(عج) را مدیون ایشان است. «آیتالله سیّد حسین عربباغی، فرزند سیّد نصرالله، فرزند سیّد صادق موسوی است و نسب سیادتش به امام موسی کاظم میرسد. اجداد وی از سادات گلپایگان بودهاند که به ارومیّه کوچ کرده و در این شهر ساکن شدهاند. علّت اشتهار وی به عربباغی، سکونت در محلّة عربباغی شهر ارومیّه بوده است.
عربباغی، در سال 1294 هـ . ق در قریّة «سعیدلو»، واقع در یک فرسخی ارومیّه متولّد و پس از طیّ دوران کودکی و از دستدادن پدرش به ارومیّه منتقل و در کفالت عموی خود سیّد حسن-که فرزندی نداشت- درآمد. پس از آن به شهر خوی که مرکز علمی آن سامان بود، کوچ کرد. و از محضر آیتالله شهید میرزا ابراهیم دُنبلی خویی- نویسندة «الدّرّهالنّجفیّه فی شرح نهجالبلاغهالحیدریّه»- بهرهمند گردید. در سال 1314 هـ . ق عازم مشهد مقدّس گردید و از خدمت استادانی چون آیتالله ترشیزی کسب علم نمود.
او در سال 1322 هـ . ق عازم عتبات عالیات نجف اشرف گردید و بعد از طیّ تحصیلات عالی در محضر استادان بنام آن دوره، موفّق به دریافت اجازة اجتهاد گردید. استادان و مشایخ اجازة عربباغی در نجف اشرف عبارتند از: آیتالله محمّد کاظم طباطبایی یزدی، آیتالله آخوند محمّد کاظم خراسانی، آیتالله سیّد حسین کوهکمری، آیتالله شیخالشّریعة اصفهانی، آیتالله آقا میرزا محمّد علی نخجوانی، آیتالله سیّد علی آقا داماد تبریزی.
عربباغی در سال 1326 هـ . ق، از نجف اشرف، به زادگاه خود- ارومیّه- بازگشت و در منزل عمویش، سیّد حسن، واقع در محلّة عربباغی، ساکن گردید. و در سال 1336 هـ . ق به علّت اوضاع آشفتة ارومیّه بر اثر جنایات ارامنه و آشوریها، ناچار به مراغه مهاجرت کرد و در آن شهر به نشر احکام دینی مشغول گشت. در سال 1343 هـ . ق بنا به دعوت و اصرار مردم ارومیّه، مجدّداً به زادگاهش بازگشت.» (صدرائیخوئی، 1386: 295-293) «آیتالله عربباغی در رضائیّه، به اقامة جماعت و ترجمة احادیث، اهتمام میورزیده است. در 14 رمضان 1369 هـ . ق، در رضائیّه، وفات یافت. فهرست آثار او عبارتند از:
- مسائل نجفیّه (عربی)
- الدّرّهالغریّه فی مسائلالارثیّه
- الدّرّهالبیضاءِ
- اثنا عشریّه فی مسائلالخلافیّه
- ارکان اسلام: ترجمة وصایای پیغمبر9به امیرالمؤمنین
- رساله در طریق معاش اهل اسلام
- اصلالاسلام
- دعائمالاسلام
- شرایعالاسلام
- احکام سهله در اعمال حجّ و عمره
- سیاست فرقانی در ذبح قربانی
- اساسالاسلام
- اساسالایمان در وجوب حجاب زنان
- الاتیان در اوامر و نواهی قرآن
- عقاید اسلام در اعتقادات انام
- رسالة سیاسهالاسلام
- زبدهالبیان فی جوابالاخوان
- سیف فاضل فی ردّ القاصرالجاهل
- برهان در بیان پیغمبران
- تبصرهالمؤمنین، اربعین در اریعین
- عروهالوثقی
- تحفهالمهدیّه فی احوالالحجّه
- تحفهالشّیعه فی رجعهالأئمّه
- مسالکالشّریعه
- هدیهالانام فیمن لقیالحجّه فیالمنام
- ترجمهالموسوی؛ ترجمة رسالة ذهبیّه
- ترجمة رسالة طبّالنّبی مستغفری
- طریقهالبیضاء
- الدُّرّهالغریّه فیالمسائلالارثیّه
- دلائل قرآنی در ردّ مقالة همدانی
- دلیل واقعی در جواب وهّابی
- رساله در حقوق اسلام
- آدابالاسلام
- نواهیالاسلام
- احکامالاسلام، ترجمة وصایای امام جعفر صادق در جلد 17 بحارالانوار
- محضالاسلام، ترجمة حدیثین مروی از امام صادق و امام رضا در جلد 4 بحارالانوار
- رساله در فتوا و احکام
- رساله در وجوب نظام وظیفه
- رسالة منتخبه از نهجالبلاغه
- زبدهالبیان فی جوابالاخوان
- صراطالسّوی فی آدابالقاضی والمفتی
- صراطالمستقیم فی اصولالفقه (عربی)
- طریق حقّ و صدق مطلق
- طریق صواب در اثبات نجاست اهل کتاب
- طریق یقین در لزوم دین بر متدیّنین
- ترجمهالموسوی در طبّ رضوی
- طریقة غرّاء در معجزة انبیاء و اوصیاء
- علمالیقین فی فضائل امیرالمؤمنین
- فصلالخطاب در بیان حرمت شراب
- کشفالاستار در مذمّت خمار
- کشفالغطاء در حرمت غنا
- نهجالبیضاء در حکم و موضوع ربا
- تحفه در مذمّت حلق لحیّه
– وسیلهالسّعاده در فضیلت زراعت
- ائتلاف فی رفعالاختلاف
- طریق مستقیم در وجوب تسلیم بر أئمّه
- ادراک در قباحت تریاک
– زبده در قباحت رشوه
- رساله فی اثبات ارث ابن العمّ منالابوین مع وجودالعمّ منالاب (عربی)
- قانونالاسلام فی بیانالاحکام
- قواعدالاسلام
- رساله در بیان حقیقت رفتار با صحابه
- ایضاح در طهارت بدن میّت مؤمن
- قواعدالدّین فی احکام سیّدالمرسلین
- کشفالحجاب فی نجاسه اهلالکتاب
- کشفالیقین در فضائل امیرالمؤمنین
- مناهجالصّلحاء در مناقب علی
- مناهجالکرام در مناقب علی
- مناهجالعارفین فی تعیینالرّاسخین
- مناهجالمؤمنین
- مواعظ اهلالاسلام (عربی)
- تحفهالاخوان در بطلان جبر و تفویض و اثباتالامر بینالامرین
- تحفهالأخبار.» (مشار، 1340: ج2، 909-905)
شیخ آقا بزرگ تهرانی از همة آثار ایشان در کتاب «الذّریعه إلی تصانیفالشّیعه» نام برده است.
میرجلالالدّین، از گنجینة علم و ادب این دو استاد در ارومیّه، بهرة وافر برد. سیّد حسین عربباغی، مشوّق میرجلالالدّین، به حوزة علمیّة مشهد شده و میرجلالالدّین که شاگردی او میکرد، در علم حدیث تا حدّی پیشرفت کرد که همین استادش، با آنکه او در کسوت روحانیّت نبود، لقب «محدّث» را به او اعطا کرد. محدّث، همیشه تا آخر عمر، از او ذکر خیر میفرمود و میگفت: «روحانی روشنی بود.» (مصاحبة مؤلّف پایاننامه با دکتر میرهاشم محدّث)
محدّث، در ارومیّه، مدّتی نیز به موازات تحصیل به کار پرداخت؛ در داروخانة قزوینی کار میکرد که با هوش و حافظة سرشاری که داشت، در همان مدّت اندک، چند بار به اشتباهات نسخهای پزشکان پیبرد و آنها را اصلاح کرد. رئیس بیمارستان شهر، به او پیشنهاد کرد که تصدّی داروخانهای را به عهده بگیرد. پذیرفتن این کار برای محدّث که علاقهای وافر به آموختن داشت، سخت بود. لذا نپذیرفت و آن کار را رها کرد. عطش علمآموزی و عشق و محبّت بیشائبه به اهل بیت، او را روانة حوزة علمیّة مشهد و بارگاه رضوی کرد. و جوشش و عشق درونش را در کنار حرم أمن رضوی و عنایات ویژة حضرتش فرو نشاند. عزم خود را جزم کرد تا عطش سیریناپذیر خود را در دانستن، به جرعهای، تسکین دهد.
قبل از ورود به مشهد، در بین راه به شبستر وارد شد، فضلای آن شهر، بسیار اصرار کردند که حوزة علمیّة آن شهر را سرپرستی کند و همهگونه امکانات زندگی در اختیار او گذاشتند، امّا نپذیرفت و به مشهد رفت. در آن ایّام، حوزة علمیّة مشهد، غنی و پررونق بود و محدّث در آنجا، همنواگشتن با بزرگان فلسفه الهی و معارف دینی را سازگار با احوال درونی خود یافت.
در مدرسة «میرزا جعفر»، حجرهای گرفت و در کسوت طلّاب درآمد و با همّت و پشتکار عالی و قوّة حافظة قویای که داشت، به تحصیل پرداخت. چهار سال، از محضر فضلای بزرگ چون حاج آقا بزرگ شهیدی، حاجی فاضل، و حاج شیخ محمّد آقازاده، کسب فیض نمود و به نحو أحسن از این مخازن علم و ادب، بهره برد و گنجها اندوخت. طبق گفتة شیخ آقا بزرگ تهرانی، «در مشهد به تکمیل معلومات خود پرداخت و در فقه و اصول و فراگرفتن علوم ادبیّه و تاریخ و حدیث و رجال سعی بلیغ داشته است.» (تهرانی، 1404: ج1، 306)
محدّث در مدرسة «دودر» نیز در محضر استاد حاج شیخ کاظم دامغانی، پدر استاد احمد مهدوی دامغانی- استاد دانشگاه هاروارد آمریکا- در مباحثاتی شرکت مستمر میکرد، از جملة مباحثات، یکی مباحثة کتاب «قوانینالاصول» تألیف مرحوم میرزای قمی را که در عصرها تدریس میشد، در محضر این استاد فقید آموخت.
با تلاش و کوشش بیوقفهای که در آموختن داشت، توانسته بود که تحسین بسیاری از استادانش را برانگیزد و اجازات علمی فراوانی از آنها کسب کند. او اجازات علمیاش را به دقّت در صندوقچهای نگهداری میکرد؛ امّا متأسّفانه آن صندوقچه به سرقت رفت و به گفتة فرزندش دکتر علی محدّث: «کسی که آن را برده بود، پنداشته بود که پر از جواهر است.» (محدّث ارموی، 1358: ج1، 10) پس از آن نیز، اجازات چندی از مشایخ دیگر گرفت، از جمله: اجازهای است از شیخ آقا بزرگ تهرانی و اجازهای از شیخ محمّد علی معزّی دزفولی.
ادیب جوان مشتاقانه، همچون تشنهای که در بیابان آب بجوید، در پی کشف مجهولات خود بود و روز به روز بر دانستههای علمی او افزوده میشد که ناگهان در سال 1313 قیام مسجد گوهر شاد پیش آمد، در نتیجة این قیام، حرم رضوی را گلوله باران کردند و مردم را در صحن قتل عام نمودند و حوزة علمیّه را تقریباً از هم پاشیدند. گروه زیادی از طلّاب و مردم را گرفتند. محدّث در این حادثه، یکی دو شب را با یکی از دوستان طلبة خود، به نام «حاج شیخ محمّد رضا ترابی»، در زندان لشکر مشهد، بهسر برد. «او در خاطرات خود از کشتن و مصدومکردن بیرحمانة طلّاب، توسّط حکومت فاسد رضاخان یاد میکرد.» (همان: 8)
به دنبال این حادثه، بیشتر طلّاب فاضل غیر خراسانی آن حوزة علمیّه، به شهر اصلی خود و یا به تهران رفتند. میرجلالالدّین نیز که دلخوشیای از اوضاع آن روزگار شهر خود نداشت، به تهران عزیمت کرد. مصمّم بود که به حوزة علمیّة نجف اشرف برود و تحصیلات حوزوی خود را پی گیرد؛ چون حوزة علمیّة مشهد، دورة پرباری برای او بود و به مرحلهای رسیده بود که آمادة رفتن به نجف اشرف شده بود؛ تقدیر برخلاف میل او رقم خورد؛ لذا ادیب جوان از رفتن، منصرف شد. و در سال 1318 در تهران، به استخدام وزارت فرهنگ درآمد.
مدّتی پس از آن، برای تدریس به تبریز رفت و در دبیرستان نظام، مدرّس شد و ادبیّات فارسی را تدریس میکرد. دو سال بعد (در سال1320) با ورود عفریت جنگ جهانی دوم به آذربایجان، مجبور به ترک تبریز شد و به تهران آمد. در آن ایّام، دانشگاه تهران در اوج شکوفایی علمی خود بهسر میبرد و علما و فضلای بزرگی چون علّامه محمّد قزوینی، عبّاس اقبال آشتیانی، و بدیعالزّمان فروزانفر، در آن به ظهور رسیده بودند.
«این عصر حضور سیّد جلالالدّین ارموی در تهران، همان روزگار افسونخیز افسانهآمیزی است که «عمالقة» دانشگاه تهران، در آن به ظهور رسیدند و تحقیقات ادبی و تاریخی و نشر متون روزگاری یادخیز و یادگارآمیز را در آن پشت سر نهاد، روزگاری که بهحقّ و انصاف، از جهت گرمپویی و تکاپوی پژوهشی در یکصد سالة اخیر تحقیقات ادبی و تاریخی، «عصرزرّین» بهحساب میآید.
در همین عصر است که محمّد قزوینی، در ایران حضور مییابد و عبّاس اقبال آشتیانی، در اوج شکوفایی تحقیقیاش بهسر میبرد. سعید نفیسی، به گرمی قلم میزند، جلالالدّین همایی، در مقام یک محقّق و مدقّق جامعة اهل تحقیق، شناخته میشود، بدیعالزّمان فروزانفر، به عنوان استاد دانشگاه تهران جلوه میکند و محمّد تقی بهار، در قالب سرایش و نگارش، جانی دیگر مییابد.» (جهانبخش، 1391: 62)
محدّث، در مدرسة «حیاط شاهی مروی»، حجرهای گرفت و در کتابخانة ملّی، مشغول به کار شد. در همان اوایل ورود به تهران، با مجالس روضة علما و فضلا آشنا شد؛ این مجالس، ویژة اهل علم بود و بازار علم و دانش در این مجالس، بسیار گرم بود؛ در گعدههای روزهای جمعة استاد مجتبی مینوی، حاج سیّد رضا زنجانی، آیتالله آملی، و حاج سیّد احمد نخجوانی، شرکت مستمر میکرد. اوّلین مجلس روضهای که در آن راه پیدا کرد، مجلس روضة روزهای جمعه در منزل سیّد نصرالله تقوی بود. در این مجلس، دانشمندان بزرگی چون علّامه محمّد قزوینی، و عبّاس اقبال آشتیانی، حضور داشتند.
محدّث از طریق سیّد نصرالله تقوی، با این فضلا آشنا میشود و در حلقة ارادتمندان و مستفیدان آنها قرار میگیرد. دوستی با حاج سیّد نصرالله تقوی، به تصحیح «دیوان اشعار» حاج میرزا أبوالفضل تهرانی منجر میشود. سیّد نصرالله تقوی، آثار حاج میرزا أبوالفضل تهرانی را جمعآوری کرده بود؛ وقتیکه ذوق و علاقة محدّث را به تصحیح نسخ خطّی دید و از طرفی، محدّث نیز اشعار عربی این دیوان را با شور و شوقی وافر در آن مجلس میخواند، سیّد نصرالله تقوی، پیشنهاد تصحیح این دیوان را به ایشان میدهند. و استاد محدّث این دیوان را در سال 1328تصحیح میکنند. دوستی با علّامة محمّد قزوینی و عبّاس اقبال آشتیانی نیز به تصحیح بزرگترین شاهکار او (کتاب النّقض)، میانجامد.
حکایت این دوستی از این قرار است: محدّث در دوران نوجوانی بیشتر اوقات فراغت خود را به مطالعة کتاب سرگرم بود. او با مطالعة کتاب «مجالسالمؤمنین» تألیف قاضی نورالله شوشتری، با کتاب «النّقض» آشنا میشود و آرزوی دیدن این کتاب را در سر داشته تا اینکه، شنیده بود که علّامه محمّد قزوینی نسخهای از این کتاب را در اختیار دارند، به سراغ او میرود و حکایت آرزومندی خود را از دیدن کتاب «النّقض» برای او بازگو میکند، علّامه قزوینی وقتیکه شور و اشتیاق محدّث را به کتاب «النّقض» میبینند، تصحیح آن کتاب را که خود و آقای عبّاس اقبال آشتیانی انجام میدادند، به او واگذار میکنند. عبّاس اقبال آشتیانی نیز همة دستنوشتههای خود را به محدّث میدهد. محدّث از نجابت و صداقت علمی این دانشمندان بسیار خرسند میشود و تا پایان عمر از این دوستی یاد میکند.
«تا آخر عمر همیشه این دوستی را یادآور میشد و اشک از چشمانش سرازیر میگشت؛ میگفت: «عبّاس اقبال تمام نسخههای خطّی و یادداشتهای خود را آورد و بیهیچ چشمداشتی در برابر من گذاشت.» (مصاحبه)
از طرفی محدّث، به کتابفروشیهای دارالکتب، شمس، جعفری، و اسدی، نیز زیاد رفت و آمد میکرد و از مشتریهای دائم آن کتابفروشیها بود. دانشمندان و بزرگانی دیگر از جمله: قاسم غنی، و مجتبی مینوی، نیز به این کتابخانهها زیاد رفت و آمد داشتند. نشست و برخاست با این فضلا، او را در کار بیشتر دلگرم میکرد و او که اقیانوسی از معارف الهی و تحصیلات قدیمة اسلامی را در خود جمع کرده بود، در برخورد با این دانشمندان، مورد توجّه قرار گرفت و بهطور اساسی، پا در میدان پژوهش گذاشت. و مبنای اصلی کار خود را نسخههای خطّی قرار داد؛ از گنجینة نسخههای خطّی کتابخانه ملّی به نحو أحسن استفاده کرد. و سالهای نسبتاً درازی را در گوشة آن کتابخانه گذرانید. او تمام تلاش و توان خود را در احیای آثار مکتوب اسلامی و بویژه شیعی به کار برد.
پس از آن، پیگیر تحصیلات خود شد و کلاسهای دبیرستان و دانشگاه را با هم در دانشکدة معقول و منقول (الهیّات کنونی) به پایان برد. او با تلاش و پشتکار وافری که داشت، در اکثر آنها رتبة اوّل را حائز شد. محدّث به زبان عربی نیز علاقهای وافر داشت و رشتة تحصیلی او در دوران دکتری، ادبیّات عربی بود که در سال 1342 در این رشته از رسالة دکتری خود با عنوان تصحیح «فهرست منتجبالدّین»، تألیف علیّ بن بابویه رازی با درجة عالی دفاع کرد.
* * *
در سال 1335 به دعوت مکرّر استاد بدیعالزّمان فروزانفر که در آن زمان، رئیس دانشکدة معقول و منقول (الهیّات کنونی) بود، وارد دانشگاه میشود و به تدریس دروس کلامی و عربی میپردازد. در دانشکدهای تحت عنوان «مدرسة عالی ادبیّات و زبان خارجه» نیز ساعاتی تدریس میکرد. شاگردان بزرگواری در دامن او تربیت شدند؛ از جملة این بزرگان: دکتر علی اشرف صادقی، (استاد دانشکدة ادبیّات دانشگاه تهران و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی)، دکتر یدالله نصیریان، (معاون دانشکدة الهیّات) که یکی از شاگردان خاصّة استاد بود، دکتر ناطق نوری، دکتر احمد مجاهد(مصحّح کتب فلسفی)، استاد حسین درگاهی، و استاد علی اکبر غفّاری که خود دریایی موّاج از متون حدیث شیعه را در خود داشت. ایشان در زمینة اصلی کارش که تصحیح و تنقیح متون حدیثی و روایی است، استاد محدّث را الگو قرار داده و تا پایان عمر، با استاد همکاری نزدیک داشته و میگوید:
«روش من با روش استادم مرحوم محدّث ارموی، فرق دارد؛ ایشان زیاد و طولانی حاشیة کتاب مینوشتند، ولی بنده از روش استاد شعرانی که مطالب را به صورت خلاصه مینوشتند، پیروی میکنم.» (غفّاری، 1369: 27-26)
از همکاران استاد نیز فضلائی چون سیّد هادی سینا، عبدالحمید بدیعالزّمانی کردستانی، آقای راشد یزدی، الهیقمشهای، آقای مفتّح، آقای مصلح، جلالالدّین همایی، جمالالدّین اخوی فرزند سیّد نصرالله اخوی، جعفر سلطانالقرّائی و عبدالعظیم خان قریب و اواخر سالهای 1347-1346 آقای مرتضی مطهّری، را میتوان نام برد. استاد بزرگواری که محدّث بسیار از او تأثیر پذیرفته؛ هم در زمینة علمی، و هم در بُعد معرفت دینی، استاد ادیب نیشابوری دوم بود که به گفتة فرزندش میرهاشم: «استاد همیشه از او نام میبرد و خیلی به او علاقه داشت.» (مصاحبه)
محدّث با علّامة قزوینی و عبّاس اقبال آشتیانی و سیّد نصرالله تقوی در منزل و در مجالس روضه همانگونه که ذکر شد، حشر و نشر داشتند و به بحثهای علمی میپرداختند.
او در کلاس درس بسیار خشن برخورد میکرد؛ ولی هیچگاه در نمرهدادن بخل نداشت؛ به دانشجویان خود میگفت: «شما مثل بچّههای من هستید؛ اکنون که دارید وقتتان را میگذرانید، باید چیزی هم یاد بگیرید.» (همان)
محدّث تا سال 1347 که بازنشسته شد؛ در این دانشکده به تدریس پرداخت. و پس از آن تا پایان عمر، به تصحیح و تألیف متون مشغول بود. تخصّص اصلی ایشان در تصحیح متون بود بر مبنای نسخههای خطّی معتبر. او توانست احیاگر بسیاری از متون حدیثی، ادبی، رجالی، کلامی، و تاریخی شیعه شود و عمر شریف خود را در این راه به سر برد.
بُعد دیگر شخصیّت این انسان وارسته، عشق و محبّت بیشائبة او به اهل بیت و خصوصاً امام زمان(عج) است. این عشق از همان اوان جوانی چنان او را شیفته و مفتون کرده بود که ترک وطن و مسکن مألوف بگفت و در جوار حرم مطهّر رضوی مأوا گرفت و از خوان بیدریغ آن امام بزرگوار بهرهمند شد. خود همیشه میفرمودند: «من در زندگی هر چه دارم از برکت آن امام همام است.» (محدّث، 1391: 25)
از طرفی منتسببودن این عالم وارسته به خاندان عصمت و طهارت او را به مطالعة بیشتر و تحقیق و تفحّص در احوال و زندگانی آن بزرگواران کشاند و هر چه از حقایق زندگی و احوال آن بزرگواران بر این دانشمند متعهّد بیشتر آشکار میشد، ارادت خالصانة او به آن بزرگواران افزونتر میگشت و اعتقاد به اینکه، حقیقت را جز در آستان آن خاندان نمیتوان یافت. همین امر باعث شد تا با جدیّت بیشتر به آموزش کلام آن بزرگواران بپردازد و تا آخرین لحظة عمر، بر این عقیدة خود پایدار ماند و از عقیدة خود به شدّت دفاع مینمود.
«از خصوصیّات بارز او، عشق و علاقة فراوان، به اهل بیت عصمت و طهارت بود و معتقد بود حقّ و حقیقت را جز در احادیث مأثوره از آن بزرگواران در جای دیگری نمیتوان سراغ گرفت.» (عقیقی بخشایشی، 1375: ج1، 378-377)
تعلّق خاطری جدّی به ساحت مقدّس امام زمان(عج) داشت و از همان اوان جوانی دعای ندبة آن امام بزرگوار را مورد توجّه و تحقیق قرار داده بود و میگفت: «من از جوانی (حدود20 سالگی) تاکنون با دعای ندبه زندگی کردهام.» (درگاهی، 1391: 101)
او عشق عجیبی به این دعا داشت و این عشق و علاقه او را بر آن داشته بود که چندین بار از استادان خود خواسته بود که شرحی بر آن بنویسند تا اینکه استادش، شیخ علی ولدیانی، تقاضای او را پاسخ میدهد و شرحی با عنوان «وَسیلهالقُربَه فِی شَرحِ دُعاءِالنُّدبَه» منتشر میکند. امّا از آنجائی که محدّث در متون تحقیقی خود بسیار وسواس داشت و نیز عشق و علاقهای که خود به این دعا داشت، آن شرح زیاد مورد قبولش واقع نشد و خود به شرح جامع و کاملی بر این دعا پرداخت که تألیفی باارزش به نام «کَشفالکُربَه فِی شَرحِ دُعاءِالنُّدبَه» را به وجودآورد. عمر استاد کفایت نکرد که خود تألیف آن را به پایان برساند و هنوز به صورت نسخة خطّی باقی مانده است. محدّث به پاس همین عشق و ارادت بیشائبه به آن حضرت، سه عنوان از بزرگترین آثارش (النّقض، الغارات، و تفسیر گازر) را به پیشگاه آن حضرت اهدا کرده است.
در وصیّتنامهای که برای فرزندان خود به یادگار گذاشته است، به زیبایی این عشق را به تصویر میکشد:
«فرزندان عزیز! نخستین پند من شما را، آن است که هرگز خدای خود – آفرینندة زمین و زمان و پدیدآورندة جهان و جهانیان- را فراموش نکنید. و این نعمت عُظمی و موهبت کبری که شما را موفّق فرموده است تا دین مبین اسلام و شریعت غرّای خیرالأنام محمّد مصطفی9را که خاتم انبیا و سرور همة اولیا و اصفیا است، اختیار نمودهاید، چنانچه شاید و باید، قدرش را بدانید که سعادت جاودانی و عزّت دو جهانی در عمل به احکام آن و معتقدبودن به عقاید حقّة ثابته در کتاب و سنّت است، مطابق آنچه فرقة حقّة ناجیة اثناعشریّه بر آن اتّفاق نموده و در آثار موجودة خود- چنانکه لازم و واجب بوده- تحقیق فرمودهاند. و من به چند نکته شما را رهبری میکنم. شاید تا زنده هستید، از عمل به آنها برخوردار شوید و بعد از مردن نیز مثوبات آن تا ابد عائد شما گردد:
✽ تا میتوانید چنگ به ذیل شفاعت امام زمان(عج) بزنید؛ زیرا آن بزرگوار واسطة فیوضات الهی و رابطة نعم نامتناهی است. پیوسته ربطی بسیار محکم، گسستنیناپذیر با او داشته باشید و در شدائد و سختیهای روزگار به او پناه برید و او را شفیع خود به درگاه خدا گردانید. توضیح آنکه، دنیا محفوف به بلایا و آفات و حوادث ناگوار و پیشامدهای برخلاف انتظار است. اگر با صدق دل، دست توسّل به ذیل عنایت آن بزرگوار بزنید، بهطورقطع، به مراد خود میرسید.
و نه تنها در موقع شدّت، بلکه در شدّت و رخا و فقر و غنا، از آن خاتم اوصیا و سرور اصفیا آنی غفلت ننمایید؛ زیرا آن حضرت، «بَقِیَّهُاللهِ فِی بِلادِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلی عِبادِهِ» است. چنانکه اسلاف بزرگوارش امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و صادقین و کاظم و رضا و تقیّ و نقیّ و عسکری هر یک در زمان خود، مرجع شیعیان عصر خود بوده و گاه و بیگاه شیعیان به حضورشان میرسیدند و مستفیض میشدند، این بزرگوار نیز همانطوراست.
و اگر پردة غیبت مانع این تشرّف است، عرض نیاز و اظهار خضوع و سلام بعد از نمازها؛ مخصوصاً نماز صبح، جانشین تشرّف حضوری است. و کسانی که طوق غلامی وگوشوارة رعیّتی او را به گردن و گوش آویزان کردهاند، گوی سعادت دارین را حیازت نمودهاند. خلاصه آنکه، شما در تحت پرچم آن حضرت هستید. و طبق مضمون آیة مبارکة «یَومَ نَدعُو کُلُّ اُناسٍ بِامامِهِم» در حشر نیز تحت لوای آن بزرگوار محشور خواهید شد. پس سعی کنید که رضای او را در زندگی خود فراهم آورید.
و بدیهی است رضای او در عمل به احکام دین و عدم تسامح و تساهل در دستورات آن است. و خودتان را طوری آماده کنید که اگر آن بزرگوار را در پیش خود حاضر ببینید، از او خجلتی نکشید و باکی نداشته باشید. حتّی اگر ظهور فرماید، بتوانید از جاننثاران و مجاهدان و فداییان در عداد لشکر او باشید، إن شاءالله. و این را بدانید که اگر با صدق دل به در خانة شفاعت آن حضرت بروید و او را واسطة حاجت بین خود و خدا قرار دهید، حاجتتان برآورده و در مشتتان خواهد بود…» (محدّثارموی، 1391: 31-30)
* * *
محدّث در سال 1322 با خانوادهای سرشناس از تبار علم و دانش و علما و فضلای دینی آشنا میشود؛ خاندان نویسندة بزرگ، جلال آل احمد. جلال، «در 11 آذر 1302 در خانوادهای مذهبی- روحانی به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی او در نوعی رفاه اشرافی روحانیّت گذشت. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سیّد احمد طالقانی، به او اجازة درس خواندن در دبیرستان را نداد؛ امّا او که همواره خواهان و جویای حقیقت بود، به این سادگی تسلیم خواست پدر نشد.
«دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعتسازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل…و شبها درس. با درآمد یکسال کار مرتّب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگُداری سیمکشیهای متفرّقه، بر دستِ «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگة وجودم…» (آل احمد، 1376: 70)
در سالهای آخر دبیرستان است که جلال با کلام کسروی و شریعت سنگلجی، آشنا میشود و همین مقدّمهای میشود، برای پیوستن وی به حزب توده. در سال 1322 وارد دانشسرای عالی تهران میشود و در رشتة زبان و ادبیّات فارسی به تحصیل میپردازد. و در سال 1323 به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی، از آن کناره گرفت. نخستین مجموعة داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. جلال به جز نوشتن داستان، به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهشهای مردمشناسی، سفرنامهها، و ترجمههای متعدّدی نیز پرداخت.
در سال 1327 با سیمین دانشور، داستان نویس و مترجم معروف، آشنا میشود و در سال 1329 با او ازدواج میکند.
با قضیّة ملّیشدن صنعت نفت و ظهور جبهة ملّی و دکتر مصدّق است که جلال دوباره به سیاست روی میآورد. وی عضو کمیته و گردانندة تبلیغات «نیروی سوم» (یکی از ارکان جبهة ملّی) میشود. و در اردیبهشت 1332 به علّت اختلاف با رهبران نیروی سومیها از آنها هم کناره میگیرد. و سرانجام در 18 شهریور 1348 در سنّ چهل و شش سالگی در اسالم گیلان درگذشت. و پیکر او در مسجد فیروزآبادی، جنب بیمارستان فیروزآبادی شهر ری به خاک سپرده شد.
او صاحب آثار زیادی است، از جمله: «مدیر مدرسه»، «ارزیابی شتابزده»، «اورازان»، «سهتار»، «نون والقلم»، «دید و بازدید»، «سرگذشت کندوها»، «از رنجیکه میبریم»، «پنج داستان»، «در خدمت و خیانت روشنفکران»، «زن زیادی»، «غربزدگی»، «نفرین زمین»، «سفر روس»، «خسی در میقات»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، و…» (ر.ک. همان: 80-69)
آشنایی محدّث با این خاندان حکایتی شنیدنی دارد: «ابتدا از طریق جلال با این خاندان آشنا میشود؛ درآن ایّام، محدّث در تهران، کتابدار کتابخانة ملّی بود و جلال یک جوان 18 ساله که از مشتریهای دائم آن کتابخانه بود. و دائم برای گرفتن کتاب به آنجا میآمد. با شناختی که از جلال داشتند، به او کتاب نمیدادند، او محدّث را واسطه قرار میداد و محدّث نیز، ضمانت او را میکرد، سپس کتاب به امانت میگرفت. جلال یک جوان خوش قول بود و به وقت معیّن، کتابها را تحویل میداد، محدّث، از خوش قولی و امانتداری او بسیار خوشش آمده بود. نام و نسب او را میپرسد، جلال میگوید: «پسر سیّد احمد طالقانی، پیشنماز مسجد پاچنار هستم.» (مصاحبه)
از طریق جلال، با شمس آل احمد هم آشنا میشود؛ شمس نیز به آن کتابخانه زیاد رفت و آمد داشت و در مورد آشنایی خود با محدّث میگوید: «مرحوم محدّث، در ابتدای آشنایی، احتمال میدهم از من خوشش نیامده بوده باشد. من که اینطور بودم. انگار فکر کرده بود من دنبال «جامعالمقدّمات» هستم و یا کتبی در حواشی آن. وقتی دید به چند کتاب توصیه کردهاش اعتنایی نکردم، مرا سپرد دست یکی از همکاران خود. که احتمال میداد حوصلة یک الف بچّه را داشته باشد. محدّث برای من آشنای جلال بود. با وجودی که از او خوشم نیامده بود، همواره احترامش میکردم. تا اینکه دیدم، در برابر پدرم به تمام قامت برخاست و به پدرم احترام گذاشت. از آن به بعد، دیگر از او بدم نمیآمد.» (آل احمد، 1386: 80-79)
محدّث با پدر جلال در مسجد پاچنار آشنا شده بود؛ پدر جلال- سیّد احمد طالقانی- در مسجد پاچنار به اقامة نماز جماعت میپرداخت. سیّد احمد حسینی طالقانی، فرزند بزرگ سیّد محمّد تقی طالقانی و پدر جلال آل احمد بود که از پیشنمازان خوش بیان و متعبّد بود، تعبّدش خشک و آدمی اهل دعا بود، به قامت رشید و به اندام استوار و به بنیه سلامت، خطوط چهرهاش نرم و ابروانش مصمّم و نگاهش نافذ و کلامش پرطنین.
بعد از مرگ پدرش، ادارة دو مسجد پاچنار و مسجد لباسچی را برعهده میگیرد و همینطور، ادارة محضر شرعی پدرش. این انسان بزرگ آنقدر مورد وثوق اهل محلّ بوده که انواع عقود و معاملات و مرافعات آنان را حلّ و فصل میکرده و در اواخر، دیگر سلطة جور پهلوی را نمیتواند طاقت بیاورد، به همین جهت، محضر شرعی را به دایی خویش، سیّد محمّد آل احمد واگذار میکند و خود تنها بسنده میکند به اقامة نماز جماعت در مسجدهای پاچنار و لباسچی. (ر.ک. همان، 1369: 164-163)
محدّث با سیّد احمد طالقانی در جلسات روضههای هفتگی حضرت حاج آقا کرمانشاهی (آل آقا) که از حجج اسلام نامدار آن زمان و متولّی کتابخانة مدرسة عالی سپهسالار بود، از قبل نیز آشنا شده بود؛ شمس آل احمد خاطرة دیگری از محدّث تعریف میکند:
«من به شوق شرکت در آن مجلس (که به مستمعین نان قندی و چای شیرین میدادند) همراه پدرم نخست میرفتیم نماز جماعت صبح مسجد محلّ. سپس میرفتیم روضة هفتگی حضرت کرمانشاهی که منزلشان در مروی بود و روضه هم، آفتاب که پهن میشد؛ برچیده شده بود. مرحوم محدّث، مشتری داﺋم آن روضه بود. (خیال میکنم آن ایّام در مدرسه حیاط شاهی مروی حجره داشت) و بارها دیدم که قبل از ما به آن مجلس رسیده بود. و همواره، وقتی پدرم وارد میشد، او به تمام قامت و به تواضع برمیخاست.» (همان: 1386: 80)
* *
آشنایی محدّث با این خاندان ادامه داشت تا اینکه منجر به ازدواج او شد. محدّث از طریق جلال از خواهر او خواستگاری میکند؛ یکی از معمّمین تهران به نام حکمت آل آقا که در آن زمان سرشناس بودند و آقای محمّد تقی آملی، این وصلت را پی میگیرند و محدّث با دختر سیّد احمدآقا طالقانی به نام «زهرا بیگم» ازدواج میکند؛ «زهرا بیگم» متولّد سال 1300 هـ . ش و دو سال بزرگتر از جلال است. او زنی شجاع و باایمان بود و در برابر ناسازگاریهای زمانه بسیار مقاوم بود. برادرش شمس میگوید: «ایمان و اعتقادی که او از قدیم داشت، مورد غبطة من بود. برای من سمبل یک شیرزن شجاع و باایمان است. اگر مقاومتهای او را در برابر ناسازگاریهای زمانه نشناخته بودم، تا حالا هفت کفن پوسانده بودم.» (همان: 1369: 197)
بهانصاف باید بگوییم که اگر محبّتهای بیدریغ این بانوی نمونه نبود که محیطی آرام برای استاد فراهم کرده بود، هیچگاه استاد نمیتوانست صاحب این همه تألیفات و تصحیحات گرانبها بشود و با خیالی آسوده به کارهای خود ادامه دهد. دکتر میرهاشم میگوید:
«ما هر چه داریم از مادرم داریم؛ همة کارهای ما را مادرم انجام میداد پدرم خدا بیامرز، حتّی چایی دم کردن هم بلد نبود و زنگی در اتاقش داشت، آن را میزد ما برایش چایی میبردیم. پدر فقط ثبتنام ما را در مدرسه میکرد و پیگیر کار تحصیل ما میشد، بقیّة کارهای ما را مادرم انجام میداد. و بسیار زن فداکار و بزرگی بود، او به ما درس زندگی داد. در آن زمان، شاید رسم تشکّر نبوده؛ ولی پدرم تا زنده بود، همیشه خودش را وامدار مادرم میدانست.» (مصاحبه)
آشنایی محدّث با این خاندان، به آشنایی او با شخصیّتی بزرگ، منجر شد که در شکوفایی علمی او، نقش بهسزایی داشته؛ علّامة بزرگ شیخ آقا بزرگ تهرانی. «شیخ آقا بزرگ (محسن) تهرانی در 11 ربیعالاوّل سال 1293 هـ . ق در تهران، متولّد شد و در 1348 هـ . ش؛ یعنی در سنّ نود و پنج سالگی در نجف درگذشت. مردی بود دانشمند، فقیه، و کتابشناس. از نخستین مسلمینی است که در قرن اخیر به کتابشناسی پرداخت و خدمات بسیار به جهان علم کرد.
مرحوم تهرانی از ابتدای دوران جوانی که به قصد تحصیل علوم اسلامی به عتبات رفت تا پایان عمر در همان شهرها اقامت کرد و هر چند یک بار ایّامی کوتاه به ایران میآمد و باز میگشت. زندگیاش سراسر در تحصیل و علم و تعلیم طالب علمان گذشت.
مهمترین خدمتش که باعث شهرت علمی او شد، تدوین و تألیف کتاب بینظیر «الذّریعه إلی تصانیفالشّیعه» است. این کتاب گرانقدر، حاوی نام کتبی است که مؤلّفان آنها شیعه بودهاند. و به ترتیب اسماء کتب، مرتّب شده است و ذیل هر کتاب، اطّلاعات کتابی و محلّ وجود کتاب در صورتیکه نسخه باشد و دیگر مشخّصات ذکر رفته است. در چاپ و تکمیل مجلّدات اخیر، فرزندانش (علینقی و احمد) که هر دو کتابشناساند و در این زمینه آثاری دارند، با پدر همکاری داشتهاند. به همین ملاحظه، بر کتبی که در این سالهای اخیر در ایران نشر شده، نام آنها قید گردیده است. کتاب دیگر مفید آن مرحوم، «طبقات أعلامالشّیعه» است.
مؤلّف در این کتاب، بهترتیب قرن (از قرن چهاردهم به طرف عقب) شرح احوال رجال و علمای دین را به دست میدهد. این کتاب تا به حال از قرنهای چهاردهم و سیزدهم جمعاً شش مجلّد نشر شده است. کتاب دیگر مفید مؤلّف که در زمینة کتابشناسی است؛ «مَصفیُّالمَقال فی مُصنّفی علمُالرّجال» نام دارد. مؤلّف در این اثر، کتبی را که در مجموعة احوال علما و رجال نوشته شده، معرّفی کرده است. تألیفات دیگر آن دانشمند، عبارتند از: «هدیّهالرّازی إلیالمُجدّدالشّیرازی»، «النّقداللّطیف»، «توضیحُالرّشاد فی تاریخ عصرالاجتهاد»، «تَنقید قولالعَوام بِقَدَمالکلام»، «ذیلالمَشیخه»، و چند اثر دیگر که به علّت اشتغال مؤلّف به چاپ «الذّریعه» و «طبقات أعلامالشّیعه» به چاپ آنها توفیق نیافت.» (افشار، 1382: 244-243)
محدّث با این دانشمند، در خانوادة همسر خود آشنا میشود؛ شیخ آقا بزرگ تهرانی، دایی همسر ایشان محسوب میشود. استاد بسیار به او علاقهمند بود و روزبهروز انس و الفت بین این دو دانشمند زیادتر میشد. شیخ آقا بزرگ نیز به محدّث عنایت ویژهای داشت و همواره مراتب فضل و کمال او را ستوده است؛ او را عالم، ادیب و مصنّف چیرهدست میداند. (ر.ک. تهرانی، 1404: ج1، 306) و در کتاب خود «الذّریعه»، از بیشتر متون تصحیحی او نام برده و بیان کرده که نسخههای خطّی این متون را در کتابخانة او دیده است. محدّث از این عالم بزرگ، اجازة علمی دریافت کرده است.
شیخ آقا بزرگ تهرانی، در سفرهای مکرّر خود به ایران، در منزل محدّث اقامت داشتند و به تحقیق و پژوهش در کتابخانة استاد محدّث مشغول میشدند. محدّث میگوید: «غالب شبها بیتوتة ایشان در منزل اینجانب بود و مونس ایشان کتابهای من.» (محدّث ارموی، 1363: ج1، 9)
ثمرة ازدواج محدّث، شش پسر و سه دختر است؛ یک پسر و یک دخترش را در انقلاب از دست داده است. و از دیگر فرزندان او، دو تن از پسران او اهل علم و معروفند؛ دکتر علی محدّث و دکتر میرهاشم محدّث. «علی پسر بزرگ و فرزند اوّل خانواده است؛ در سال 1327 هـ . ش در محلّة پاچنار تهران به دنیا آمد و پس از گذراندن دوران دبیرستان، از دانشگاه فردوسی مشهد، لیسانس الهیّات خود را میگیرد و پس از آن، دکترای ادبیّات عرب را از دانشگاه کسب میکند، و به تدریس ادبیّات عربی در دانشگاههای تهران و شهید بهشتی، مشغول میشود.
او به مدّت چهار سال نیز در کتابخانة ملّی به جای پدرش، در بخش نسخههای خطّی کار میکرد تا اینکه در اوضاع آشفتة زمان انقلاب، به کشور سوﺋد میرود و در دانشگاه اوپسالا- یکی از دانشگاههای مهمّ و معتبر اروپایی- تا به امروز، به تدریس و تحقیق در حوزة مطالعات اسلامی و ایرانی، اشتغال دارد.
ایشان دارای دهها تألیف کتاب و مقاله، در موضوعات ادبی، عرفانی، فلسفی، و حدیثی است، از جمله آثار ارزندهای که به اهتمام و تلاش ستودنی آن استاد فرزانه از دانشگاه اوپسالا منتشر شده است، میتوان به سه دفتر نفیس؛ ادبی، عرفانی، و فلسفی اشاره کرد؛ دکتر علی محدّث نسخههای خطّی رسالههای درون این سه دفتر را که بالغ بر پنجاه رسالة کهن به نظم و نثر در موضوعات؛ ادبی، عرفانی، و فلسفی است، تصحیح کرده است.
این دفتر، مشتمل بر پانزده منظومة ادبی و عرفانی، به زبانهای فارسی (12 منظومه)، و عربی (3 منظومه)، سرودة پانزده شاعر پارسی، هندی، رومی، و عربی است که در این دفتر، تصحیح شده، و انتشارات دانشگاه اوپسالا در سوئد، آنها را منتشر کرده است. برخی از این منظومهها عبارتند از:
- «محبّتنامه» تألیف ابن نصوح شیرازی
- «قلندرنامه» تألیف امیرحسین هروی
- «قلندرنامه» تألیف مولانا محمّد صوفی آملی پسیخانی
- «گزیدهای از دیوان حیدر هروی»
- «هدیة راز» سرودة شاعری صوفی از قصبة نوسازی هند
- «مخمّس» سرودة پیر محمّد نوشهری رومی
- «ساقینامه» از سرایندة نظمالعقاید
- «پندنامة انوشیروان» سرایندهای ناشناخته
- «پندنامة» اللّهیار صوفی سمرقندی
- «کنزنامه» تألیف بایزیدگیلانی و نظم جلال سافرشاه
- «القصیدهالتّائیّه فی تبیین اعتقاداتالحروفیّه» سرودة ناشناخته
- «تخمیسالخمریّه» تألیف کمال پاشازاده رومی
- «قلادهالدّرّالمنثور» تألیف عبدالعزیز دیرینی مصری
- «پند افلاطون به ارسطو» سرودة مجد خوافی
- «مخزن رموز» نصرالله بن حسن نافجی
و بیست متن فلسفی- عرفانی به پارسی و تازی؛ این متون عبارتند از:
- «فتوّتنامة» خواجه عبدالله انصاری
- «دیوان حسن شمشیری»
- «دیوان عید عاشق خوشانی»
- «منتخب آداب سماع» تألیف یحیی باخرزی
- «آداب درویشی» تألیف کمالالدّین حاجی محمّد خبوشانی
- «مکتوب امینالدّینکازرونی»
- «اندرزنامة» محمود بن فضل
- «معتقّد» تألیف أبواسحاق ابراهیم بن محمّد اسفراینی
– «معتقّد» تألیف أبوعبدالله محمّد بنالخفیف شیرازی
- «معتقّد» تألیف شاه نعمتالله ولی
- «فرقههای متصوّفه (فارسی)» تألیف نجمالدّین عمر بن محمّد نسفی
- «فرقالمتصوّفه (عربی)» تألیف نجمالدّین عمر بن محمّدالنّسفی
- «تفسیرآیهالنّور» تألیف شیخالرّئیس ابن سینا
- «شرحالقصیدهالرّوحانیّه» تألیف شمسالدّین محمّدالسّمرقندی
- «رساله فیالفتوّه» تألیف کمالالدّین عبدالرّزّاق
- «الأربعون حدیثاً فی طلبالعلم و تعظیمالعلماء» تألیف دهقان غازی سمرقندی
- «فضلالقیام بالسّلطنه» تألیف جلالالدّین سیوطی
- «افادهالخبر بنصّه فی زیادهالعمر و نقصه» تألیف جلالالدّین سیوطی
- «الباحه فیالسّباحه» تألیف جلالالدّین سیوطی
- «نسیمالسّحر فی مدح من بشرّ و أنذر» تألیف مجدالدّین بغدادی
- «مثنوی جلال و جمال» تألیف امیر امینالدّین نزلآبادی سبزواری
مناظرة مست و فقیه و صوفی، همراه با شانزده متن نظم و نثر دیگر در مناظره، وحدت وجود، و غیر آن؛ در این اثر، هفده متن ادبی و عرفانی، به زبانهای فارسی (14 متن) و عربی (3 متن) به نظم و نثر، توسّط استاد فرهیخته تصحیح شده است؛ این متون عبارتند از:
- «مناظرة مست و فقیه و صوفی» سرودة شاعری از نیمة دورة صفویّه
- «مناظرة آسمان و زمین» سرودة حیرانی همدانی
- «مناظرة عقل و بخت و دولت (گلشن لطافت)» سرودة ساغرجی سمرقندی
- «مناظرة روز و شب» سرودة منیر لاهوری
- «مناظرة سیف و قلم» سرودة منیر لاهوری
- «خطبة کتاب میخانه» سرودة نظامالدّین احمد همّتخانی
- «قواعد خطّ نستعلیق» تألیف میرعلی تبریزی
- «در تعریف حمّام» سرودة محمّد خلیل مکرّمخانی
- «شکوه از فرمان منع شرابخواری» سرودة نصیرای همدانی
- «رقعهای در طلب آب» سرودة نصیرای همدانی
- «در صفت تنباکو و حقّه» سرودة صائب تبریزی
- «مکاتبة منظوم منوّرخان و جانیخان» سرودة دولتمردان هندی
- «شهرآشوب» سرودة شاعران گوناگون
- «رسالهای در تعلیم و تربیت» تألیف ادیبی هندی
- «تائیّهالعارف» تألیف محییالدّین ابن عربی
- «تائیّهالحکیم» تألیف عامر بن عامرالبصری
- «تائیّهالمورّخ» تألیف ابن تغرّدی بردی (ر.ک. متّقی، 1391: 45)
او در بیشتر کارهای پژوهشی پدر در کنارش بود و استخراج فهرستهای برخی کتب تصحیحی پدر را برعهده داشتند، از جمله: فهرستهای کتاب «الایضاح» فضل بن شاذان نیشابوری، و کتاب «النّقض» شیخ عبدالجلیل قزوینیرازی. پس از مرگ پدر بزرگوارشان مقدّمهای بر کتاب «النّقض» نگاشتهاند و مختصری نیز به شرح احوال پدر بزرگوارشان و فهرست آثار ایشان پرداختهاند.
دیگر فرزندش، دکتر میرهاشم؛ در سال 1331 در محلّة پاچنار تهران به دنیا آمد؛ دوران دبستان و دبیرستان را در مدرسة جعفری اسلامی گذراند و در رشتة طبیعی از دبیرستان مروی سال 1349 دیپلم گرفت. و در سال 1354 لیسانس خود را در رشتة زیستشناسی از دانشگاه اراک میگیرد. او به کار تصحیح و تألیف بسیار علاقهمند بود، بهطوریکه، پس از أخذ مدرک لیسانس، یکسره به وادی تصحیح متون روی میآورد. خود در این مورد میگوید:
«من از سال 50 که نوزده سالم بود، به تصحیح متون روی آوردم. زمانیکه میخواستم برای تحصیل به اراک بروم؛ چون درسم سبک بود، به پدر گفتم که اگر کاری در زمینة تصحیح دارد، به من بدهد که در اوقات فراغت انجام دهم. ایشان هم کتاب «فردوس در تاریخ شوشتر» را به من سپردند که فهرستش را در بیاورم و کمکم با این کار آشنا و علاقهمند شدم.» (مصاحبه)
تلمّذ نزد پدر و همّت والای او، سبب شده است که وی یکی از سرآمدان تصحیح در دورة خود باشد، و بتواند بیش از 57 جلد کتاب از متون مهمّ تاریخی فارسی را تصحیح کند. «میرهاشم فوقلیسانس کتابداری و اطّلاعرسانی از دانشگاه تهران گرفت و در سال 1362 به عنوان کتابدار در مؤسّسة لغتنامة دهخدا استخدام شد و از محضر استادان بزرگی چون دکتر سیّد جعفر شهیدی و دکتر سیّد محمّد دبیر سیاقی تاکنون بهرهمند شده است. در ترجمة جلد اوّل «معجمالبلدان»، همکار مستقیم دکتر علینقی منزوی، فرزند شیخ آقا بزرگ تهرانی بود و کتابهایی نیز با همکاری استاد فقید، دکتر عبدالحسین نوایی چاپ کرده است.
او تاکنون در بیش از ده کنگره و سمینار داخلی شرکت کرده و سخنرانی ایراد نموده است. میرهاشم تاکنون جز تحقیق، به کار دیگری نپرداخته است. هیچگاه دنبال پست و مقام و مدرک دانشگاهی نبوده و تاکنون هیچ جایزهای هم به او ندادهاند؛ امّا او هرگز لحظهای به این مسأله فکر نکرده و در 57 سالگی در انزوا به زندگی درویشی قناعت کرده و همچنان برای اعتلای ایران، پرتوان و پرکار است.» (مفتاحی، 1385: 11)
حوزة کار استاد در بخشهای تاریخ اسلام، تاریخ جغرافیای ایران، تذکرهها و تواریخ عمومی طبقهبندی میشود؛ کارنامة پژوهشی این استاد بزرگوار به این شرح است:
- «ظهور تیمور» تألیف عبّاس اقبال آشتیانی
- «خلد برین» (بخش صفویّه) تألیف محمّد یوسف واله اصفهانی قزوینی
- «تاریخ مختصر ادبیّات ایران» تألیف عبّاس اقبال آشتیانی
- «مجمعالانساب» (نیمة دوم) تألیف محمّد بن علیّ بن محمّد شبانکارهای
- «تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران» تألیف محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه،
- «انیسالمؤمنین» تألیف محمّد بن اسحاق بن محمّد حموی
- «سفرنامة جنوب ایران» تألیف بابن وهوسه، ترجمه و تعلیقات از محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه
- «تاریخ وقایع و سوانح افغانستان» تألیف علیقلی میرزا اعتضادالسّلطنه
- «مرآهالبلدان» تألیف محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه، (با همکاری دکتر عبدالحسین نوائی)
- «مآهالشّرق» تألیف جیمز مرداک، ترجمة عبدالرّحمانخان افغان
- «مآثرالملوک» تألیف خواند میر
- «قانون همایونی» تألیف خواند میر
- «خاتمة خلاصهالاخبار» تألیف خواند میر
- «طوایف آسیای مرکزی» تألیف کستنکو کاپیتن اتاماژور
- «فهرسالتّواریخ» تألیف رضا قلیخان هدایت
- «تفسیر سورة یوسف» تألیف علیّ بن علی نجّار شوشتری
- «آثارالبلاد و اخبارالعباد» تألیف زکریّا بن محمّد بن محمود قزوینی
- «آثار احمدی» تألیف احمد بن تاجالدّین حسن استرآبادی
- «مشکوهالمسافرین» (سفرنامة تبریز- عتبات) تألیف علی اکبر مشکوهالسّلطان
- «تقویمالتّواریخ» تألیف حاجی خلیفة چلبی
- «گنجینة بهارستان» (مجموعة رسالههای خطّی) زیر نظر دکتر غلامرضا فدائی عراقی
- «خاتمة شاهد صادق» تألیف محمّد صادق صادقی اصفهانی
- «آتشکدة آذر» (نیمة دوم) تألیف لطفعلی بیگ آذر بیگدلی
- «یوسف و زلیخا» سرودة شهاب ترشیزی
- «تذکرة خاوری» تألیف میرزا فضلالله خاوری شیرازی
- «خلد برین» (تیموریان و آق قویونلو و قراقویونلو) تألیف محمّد یوسف والة اصفهانی قزوینی
- «تاریخ درانیان» تألیف و ترجمة سیّد حسن شیرازی
- «چند امتیاز نامة عصر قاجار» انتشارات کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
- «نظامالتّواریخ» تألیف قاضی ناصرالدّین بیضاوی
- «نجومالسّماء فی تذکرهالعلماء» تألیف محمّد علی آزاد کشمیری
- «گلشن محمود» تألیف محمود میرزا قاجار
- «صحف ابراهیم» تألیف علی ابراهیمخان خلیل بنارسی
- «مجمعالنّفایس» تألیف سراجالدّین علیخان آرزو
- «لبالتّواریخ» تألیف یحیی بن عبداللّطیف قزوینی
- «تاریخ جغرافیای راه عراق عجم» تألیف محمّد حسنخان قاجار
- «منظرالاولیاء» (در مزارات تبریز) تألیف محمّد کاظم بن محمّد تبریزی
- «نزههالملوک» (دو رساله در شناخت طبایع) تألیف أبوالمظفّر محمّد بن مستنصر طبیب هروی و أمینالدّین اوتاجی
- «مطرحالأنظار فی تراجم اطبّاءالأعصار و فلاسفهالأمصار» تألیف عبدالحسین زنوزی تبریزی فیلسوفالدّوله
- «تاریخ سلاطین کرت» تألیف حافظ ابرو
- «طبیب و بایستههای اخلافی» (تذکرهاللّبیب فی ما یتعلّق بالطبّ والطّبیب) تألیف حکیم احمد سکندر پوری
- «حدائقالمقرّبین» تألیف میر محمّد صالح بن عبدالواسح حسینی خاتونآبادی
- «احوال و اخبار برمکیان» (دو رساله) از دو نویسندة ناشناخته
- «خلد برین» (بخش مغول) تألیف محمّد یوسف والة اصفهانی قزوینی
- «درعالصّحه» تألیف محمّد هاشم بن محمّد طاهر طبیب تهرانی
- «احوال و اخبار برمکیان» (دو رساله از قرن ششم)، انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی
- «رسائل اعتمادالسّلطنه» (شامل بیست و چهار رساله)
- «جنّهالأخبار» تألیف محمّد حسن بن محمّد رحیم لنجانی اصفهانی (بخش زندیه و قاجاریه)
- «نخبهالأخبار» تألیف عبدالوهّاب بن علی اشرف بن علی شیرازی (بخش زندیه و قاجاریه)
- «مطلعالشّمس» نوشتة محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه
- «بحرالفضائل فی منافعالافاضل» تألیف محمّد بن قوام بن رستم بن احمد بن محمود
رسالهها
- «قیراط الماس فی ترجمة سلماس» از محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه
- «رسالة بهرامیّه» از میرسیّد علی همدانی، یادنامة ادیب نیشابوری
- «احوال بلوک مال امیر» (مالمیر) تألیف محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه،
- «دو رساله از اعتمادالسّلطنه» (شرح بیرقهای ایران؛ تعیین حدود احترامات سفرا در ایوان)، ناموارة دکتر محمود افشار
- «جغرافیای سنندج و کردستان» از مصباح
- «شرح حال طهماسب میرزا مؤیدالدّوله» به قلم خودش
- «نسبنامههای جعلی»، مجلّة آینده، سال هفدهم، شمارة 4-1، ص 205
– «تذکرهالخوانین» تألیف میرزا أبوالقاسم بن محمّد منجّم شورینی،
– «قانون تسهیل ساختن طرق و شوارع» تألیف محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه
– «جغرافیا و تاریخ درّة لار» تألیف محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه
– «صفوهالآثار فی اخبارالأخیار» تألیف عبدالکاظم محمّد اردبیلی
– «شکاریّه» تألیف فیضالله تفرشی بغدادی
– «دو رساله دربارة ایلات کردستان»
– «جواهر منظوم» (مجموعه اشعار علیقلی میرزا اعتضادالسّلطنه)
– «غصن مثمر در ترجمة ولتر» تألیف محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه
– «تاریخ ملکزادگان تخمة خاقان یا شجرهنامة قاجار» تألیف ملک ایرج میرزا قاجار
– «رسالة امیریّه» تألیف محمّد حسنخان اعتمادالسّلطنه
– «بدایعالأنساب فی مدفنالأطیاب» تألیف مهدیّ بن مصطفی بدایع نگار لاهوتی تفرشی
– «ذکر کرمان در نسخهای خطّی کمیاب»، مجلّة تحقیقات ایرانی
– «شرح منازل بین تهران- طوس» تألیف مؤلّفی ناشناس
دکتر میرهاشم، در استخراج فهرستهای برخی کتب تصحیحی پدر بزرگوارشان، به او کمک میکردند؛ از جملة آن کتب: «حکمت اسلام»، «النّقض»، «شرح فارسی شهابالأخبار»، و «مطلوب کلّ طالب»
میرهاشم در سال 1391 با رتبة استادیاری دانشگاه تهران بازنشسته شد و تا به امروز بیش از 57 جلد کتاب تصحیح کردهاند. اکنون نیز به تصحیح و تألیف متون سرگرم است.
بدین ترتیب میبینیم که روح حقیقتطلب استاد، در این دو فرزندش نیز دمیده شد و آنها را تشنة علم کرده که راه پدر را ادامه دهند.
زندگی محدّث به روال عادّی خود ادامه داشت؛ تا اینکه در سال 1330 به بیماری سختی مبتلا میشوند. و در اثر این بیماری مجبور شدند که تا آخر عمر با یک کلیّه زندگی کنند.
جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..
نمونه ای از فهرست منابع جهت مطالعه بیشتر
- 1. قرآن کریم؛ 1385، ترجمة سیّد محمّد رضا صفوی؛ چاپ دوم، قم: انتشارات معارف
- کتب فارسی:
- آل احمد، جلال؛ 1382، خسی در میقات؛ چاپ هفتم، تهران: انتشارات مجید
- 3. 1376، یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات؛ چاپ اوّل، تهران: انتشارات فردوس
- ——، شمس؛ 1369، از چشم برادر؛ چاپ اوّل، قم: انتشارات کتاب سعدی
- آمدی، عبدالواحد؛ 1410 هـ . ق، غررالحکم و دررالکلم؛ به تصحیح سیّد مهدی رجایی؛ چاپ دوم، قم: انتشارات دارالکتبالاسلامی
- ابن عِنَبه، جمالالدّین؛ 1363، الفصولالفخریّه؛ به اهتمام میرجلالالدّین محدّث ارموی؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
- 7. افشار، ایرج؛ 1382، نادرهکاران(سوگنامة ناموران فرهنگی و ادبی)؛ به کوشش محمود نیکویه؛ تهران: انتشارات قطره
- 8. بسطامی، أبومحمّد؛ 1334، نجاتیه؛ به تصحیح میرجلالالدّین محدّث ارموی؛ تهران: بینا
- 9. بهروز، اکبر؛ 1377، تاریخ ادبیّات عرب؛ چاپ دوم، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز
- 10. جربزهدار، عبدالکریم؛ 1377، مقالات علّامة قزوینی؛ جلد پنجم، چاپ دوم، تهران: انتشارات اساطیر
- 11. جرجانی، أبوالحسن؛ 1337، تفسیر گازر (جلاءالأذهان و جلاءالأحزان)؛ به تصحیح میرجلالالدّین محدّث ارموی؛ چاپ اوّل، بیجا
- 12. جعفریان، رسول؛ 1389، صفویّه در عرصة دین، فرهنگ و سیاست؛ جلد اوّل، چاپ دوم، قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
- 13. ———–؛ 1386، تاریخ تشیّع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی؛ چاپ اوّل، تهران: انتشارات علم
- 14. خرّمشاهی، بهاءالدّین؛ 1381، دانشنامة قرآن و قرآنپژوهی؛ جلد اوّل، چاپ دوم، تهران: انتشارات دوستان و ناهید
- 15. خوانساری، جمالالدّین؛ 1344، رسالة نیّت؛ به تصحیح میرجلالالدّین محدّث ارموی؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران
- 16-…
- 17-…
رشته | زبان و ادبیات فارسی |
گرایش | ادبیّات تطبیقی |
تعداد صفحات | 118 صفحه |
منبع فارسی | دارد |
منبع لاتین | دارد |
حجم | 290 kb |
فرمت فایل | ورد (Word) |
موارد استفاده | پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.