قیمت 19,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 79 بازدید

طبیعت دوستی (بایوفیلیا یا بایوفیلیک)

3- فصل سوم (طبیعت دوستی) 7

3-1- واژه ی بایوفیلیا 7

3-2- طبیعت دوستی (بایوفیلیا) 7

3-3- علم عصب شناسی و طبیعت انسان  8

3-3-1- معماری برخواسته از طبیعت انسان  9

3-3-2- انسان بیولوژیک و نظریه الگوها 10

3-3-3- انسان متعالی و سرشت نظم  12

3-4- سرشت نظم  14

3-4-1- پدیده حیات: 14

3-4-2- نظریه ی مراکز: 15

3-4-3- پانزده خصلت بنیادی: 16

4- طراحی طبیعت دوست(بیوفیلیک یا بایوفیلیا) 22

4-1- رابطه ی گرایش پایداری و گرایش بایوفیلیک   24

4-2- معرفی عناصر طراحی طبیعت دوست: 25

4-2-1- ویژگی های محیطی  26

4-2-2- اشکال و فرم های طبیعی  29

4-2-3- الگوها و فرایندهای طبیعی: 31

4-2-4- نور و فضا: 33

4-2-5- روابط مکان مند: 34

4-2-6- روابط تکاملی انسان و طبیعت: 37

4-3-  جدول هیرواگین  39

5- شهر طبیعت دوست: 41

5-1- شهرهای بایوفیلیک کدامند: 42

5-1-1- شاخصه های یک شهر بیوفیلیک: 43

5-1-2- توصیف شهرهای بایوفیلیک: 45

5-2- استراتژی های زیست تقلیدی برای شهرها: 46

5-3- فرم و شکل کلی در شهر طبیعت دوست (بایوفیلیا)   48

5-3-1- شبکه های سبز: 48

5-3-2- تراکم: 49

5-3-3- معابر پیاده و سواره: 51

5-3-4- خودرو: 51

5-3-5- سیمای شب: 52

5-4- معرفی عناصر موجود در شهر طبیعت دوست (بایوفیلیا)   53

5-5- شکل دهی به الگوهای زنده ی رفتاری و اجتماعی  56

5-5-1- تدوین یک زبان: 57

5-5-2- معرفی الگوهای مناسب   58

5-6- نمونه های موردی در زمینه ی شهر طبیعت دوست (بایوفیلیا): 62

5-6-1- اوا لنکسمیر، کولنبرگ، هلند  62

6- خانه طبیعت دوست   72

6-1- نظم پیچیده: 72

6-2- چشم انداز و سر پناه: 72

6-3- وسوسه 73

6-4- مخاطره:peril 74

6-5- الگوهای الکساندر: 74

منابع بایوفیلیا

طبیعت دوستی (بایوفیلیا یا بایوفیلیک) چیست؟

واژه­ ی بایوفیلیا

واژه­ی بایوفیلیا متشکل از دو بخش “بایو” و “فیلیا” است. بخش اول در دستور زبان انگلیسی به عنوان پیشوند کلمات به حساب می­آید و برگردان فارسی آن معادل پیش­وند “زیست” است. مانند زیست­اقلیم، زیست فناوری و زیست­ساختار و کلمات مشابه است که پیش­وند زیست به معنای در ارتباط بودن با واحدها و سازوکارهای زیستی موجود در طبیعت است. بخش دوم کلمه نیز در دستور زبان انگلیسی به عنوان یک پسوند به حساب آمده و از ریشه­ی لاتین آن به معنای دوست­داشتن است.

در واقع این پسوند با اضافه شدن به هر کلمه معنای آن را توأم با دوست داشتن می­نماید. به طور مثال “francofilia” به معنای فرانسه است. در نتیجه ترکیب این دو بخش معنای دوست داشتن زیست یا زیست­دوستی را به دنبال خواهد داشت. اما به این دلیل که واژه­ی زیست­دوست در برخی موارد ثقیل و درگیر با مباحث علم زیست­شناسی است، در برخی موارد از واژه­ی طبیعت­ دوستی نیز بهره گرفته شده­­است.

 

طبیعت دوستی (بایوفیلیا)

تئوری بایوفیلیا به وابستگی نسل بشر به طبیعت اشاره دارد و این وابستگی را حاصل میلیون­ها سال تکامل متقابل گونه­ی انسانی در بستر طبیعت می­داند. این تئوری ادامه­ی تکامل و بقای انسان در مسیری سالم را مشروط به تماس بی­واسطه و هرچه بیشتر انسان با طبیعت در طول زندگی روزانه­ی خود می­داند و طراحی بیوفیلیک نیز به دنبال تامین این مهم از طریق تحقق حضور حداکثری طبیعت در محیط پیرامون انسان است.

 

معماری برخواسته از طبیعت انسان

جنبش­های معماری قرن بیستم و پس از آن وضعیت کنونی معماری را بدان­جا رسانده که اغلب ارزش هر اثر معماری را با میزان جدا شدنش از جهان پیرامون ارزیابی می­کنند. جهانی که پهنه­ای برای زندگی و آسایش مردم است. اگر بخواهیم معماری را امری به جز خدمت­رسانی به بشر بدانیم مغایر با ذات معماری در ابتدای پیدایش سخن گفته­ایم.

برای دستیابی به یک معماری که ازذات انسان برخاسته باشد ناگزیریم که به معماری و شهرسازی مردم­ساخت در دوران گذشته مراجعه کنیم. نظریه­پردازان بیوفیلیک معتقدند که طبیعت انسان در جهت تامین نیازهای وی ویژگی­های معمارانه­ی خاصی را برمی­تابیده است. آقای ویلسون چنین معتقد است که اقدامات بشر از جمله ساخت و سازهای وی در گذشته برخواسته از یک ساختار ژنتیکی و تکاملی بوده است. در نتیجه امروزه برای دستیابی به یک معماری متناسب با طبیعت انسان در جهت تامین بهزیستی و سلامت وی نیازمند طرح این پرسش هستیم که فرآیندهای زبانی، ادراکی و ذهنی برای تامین ادراک بهزیستی بشر کدامند. به زبانی دیگر در این بخش عمده­ی تمرکز بر روی یافتن تکنیک­های طراحی و ساختی هستیم که منبع تغذیه­ی عصبشناسانه­ی انسان را تامین کنند.

ما امروزه بدنبال ویژگی­های فیزیکی و هندسه­ی طبیعی به کار رفته در معماری قرون گذشته هستیم، همان چیزی که از ذات طبیعت انسان­ها برخواسته است. روش­های امروزی تفکر در مورد معماری ناکافی هستند. ارائه­ی مسائل معماری می­بایست از قلمرو انتزاع به قلمرو طبیعی که در تسلط احساسات مثبت و فیزیولوژی انسان است تغییر کند. اما برای شناخت بهتر طبیعت انسان باید سه جنبه­ی مختلف در زمینه­ی شناخت انسان مطرح کنیم.

در مرحله­ی اول یک انسان یک جزء انتزاعی قرار گرفته در یک مجموعه است. این دیدگاه که یک دیدگاه مکانیکی به انسان است تعامل انسان با محیط طبیعی را بسیار کم می­داند. در واقع ادراک این دیدگاه از انسان، ادراکی انتزاعی است و بیان­کننده­ی جهان معماری معاصر است که انسان­ها در آن تنها به شکل انتزاعی یا عکس­های مات یا سایه­های غیرقابل تشخیص بر روی صفحه­ی مانیتور هستند. انسان موجود در این مکان به هیچ عنوان انسانی بیولوژیکی نیست بلکه تنها به عنوان یک عابر بی­حرکت در یک جهان اساسا بی­روح و عاری از کنش قرار دارد(انسان انتزاعی).

در مرحله­ی دوم انسان یک ارگانیسم است که از حسگرهایی ساخته شده که در تعامل با محیط اطرافش قرار دارد. در واقع انسان در از این منظر نوعی حیوان است که داشتن منبعی از حسگرها وی را قادر به دریافت و اندازه­گیری داده­ها کرده که این نوع اتصال بیولوژیکی به جهان همان موقعیت­مندی است. در این دیدگاه بیولوژیکی غنی انسان دارای یک سازوکار بیولوژیکی است که برای ادراک و واکنش نسبت به اجسام بی­جان و ارگانیسم­های زنده تکامل یافته. تعامل انسان با محیط از خلال حسگرها و سیستم عصبی وی رخ می­دهد(انسان بیولوژیکی).

 

انسان بیولوژیک و نظریه الگوها

با بررسی ویژگی­های وجودی انسان در حوزه­ی علم عصب­شناسی به مثابه یک وجود بیولوژیکی، به نتایج جالب توجهی در مورد الگوهای موجود در محیط پیرامون و رابطه­ی آن­ها با زندگی و آسایش انسان خواهیم رسید. پرسش اصلی در علم عصبشناسی ادراکی این است که کدامیک از اجزاء سیستم عصبشناسانه­ی موجود در مغز به طور ذاتی و ژنتیکی وجود دارد و کدامیک در خلال تماس و کنش متقابل با طبیعت کسب می­شود. این خصلت انسان است که فراتر از ادراکات مستقیم حسی می­رود اما همچنان در محدوده­ی بیولوژیکی باقی می­ماند. این تنها تجربه­ی حسی ساده­ایست که در مرتبه­ای بالاتر از نوع معمولی خود قرار گرفته است. این ساز و کار محصول یادگیری بوده و برای تفکیک انسان از ماشین ضروری است و همچنین از اهمیت ویژه­ای در مباحث این بخش در مورد رابطه­ی معمارانه با خود دارد.

وجود انسان و مکان فرد درون جهان از وجود فردیت در خلال ادراک جهان بیرون شکل گرفته و به همین ترتیب یک چهارچوب قابل تغییر شکل گرفته. این قلمرو اطلاعات تجربی است، جایی که اطلاعات پیچیده در مورد محیط کاملا درونی شده به طوری که ادراک اغلب به نظر امری فراحسی می­رسد در حالی که اینگونه نیست. تجربه بیان­کننده­ی یک پاسخ حسی است که مبدل به پدیده­ای بسیار پیچیده شده به طوری که دیگر توصیف، دسته­بندی و فهم آن در یک روش تحلیلی برای ما آسان نیست. تجربه برای ما منبعی از الگوها را فراهم می­کند که بعدا به طور ناخودآگاه شرایط ناآشنا را با الگوها هماهنگ می­نماید(klein,1998).

بسیاری از کیفیات که اغلب از ویژگی­های هوش هستند در حقیقت نتیجه­ی توسعه­ی صحیح مهارت­های ادراکی در محدوده­ی اطلاعات تجربی است. ترکیبات اساسی نوروفیزیولوژیکی ما به شکل ژنتیکی تعیین شده­اند اما پس از تولد شبکه­ی عصبی ما به وسیله­ی محیط و یادگیری شکل می­یابد و بدین ترتیب ویژگی­های مازاد و غیر ژنتیکی را کسب می­کند. این ویژگی­ها ادراک الگوهای ساختاری و عملکردی را نیز شامل می­شود. اساس ژنتیکی امکان شکل­گیری ساختارهای یادگیری را فراهم می­کند.

اما اولویت را به یک نوع خاص از ساختار یادگیری می­دهد که بر مبنای قالب ژنتیکی قرار دارد. از طرفی یادگیری موجب تکثیر این ژن­ها می­شود. در نتیجه این دو جزء اطلاعاتی لازم و ملزوم یکدیگرند. دو جزء ژنتیکی و اکتسابی از حافظه و سیستم احساسی به شکل یک کل عمل می­کنند.

یادگیری احساسی نتیجه­ی دریافت احساسی است اما نیمه­ی هوشیار باقی می­ماند و مستقل از حافظه­ی هوشیار است. در حالی که عمده­ی اطلاعاتی که درون ذهن ما تحلیل می­شوند برای آگاهی هوشیار ما قابل دسترس نیست (Squire & Kandel, 2009, p. 158). الگوهایی که به طور حسی یا عاطفی یاد گرفته می­شوند مشابه کنش­های موروثی(ژنتیکی) عمل می­کنند. دلیلی که رفتار مطابق آنان حسی مثبت را بر می­انگیزد این است که آن­ها یک قالب یا الگوی درونی را ارضا می­کنند. به عنوان حاصل و نتیجه­ی تکامل ما قالب­های درونیمان بسیار خاص هستند. بسیاری از جنبه­های رفتاری و شخصیتی ما یا بدین شکل کسب شده­اند یا ذاتی هستند و هردو به عنوان اطلاعات ناخودآگاه ذخیره شده­اند (Squire & Kandel, 2009, p. 173)

 

طراحی طبیعت دوست(بیوفیلیک یا بایوفیلیک)

طراحی طبیعت­ دوست یا بایوفیلیا همان تلاش آگاهانه برای ترجمه­ی یک فهم از پیوستگی جدانشدنی بشر در وابسته بودن به سازوکارها و فرآیندهای طبیعی با عنوان بیوفیلیا یا طبیعت­دوستی در طراحی محیط ساخته شده است (kellert&Wilson,1993). دستیابی به این هدف نسبتا ساده و آسان که از طرفی نیز به طرز باورنکردنی و قابل توجهی سخت است در بر گیرنده­ی دو مقوله است. اول محدودیت­های شناخت ما از محدودیت­های زیستی تمایل انسان برای ارزش قائل شدن برای طبیعت است. دوم محدودیت­های توانایی ما برای تبدیل این فهم به رویکردهای مشخص برای طراحی محیط ساخته شده است.

این قسمت چند جنبه از اندیشه­ی بیوفیلیا (طبیعت­ دوستی) و اهمیت آن برای سلامت انسان را تا حد بیان راهنمایی مشخص در مورد ابعاد، عناصر و ویژگی­های طراحی بیوفیلیک ارائه می­دهد که برنامه­ریزان وتوسعه­دهندگان می­توانند از آن­ها برای دستیابی به این هدف در محیط ساخته­شده­ی مدرن به­خصوص شهری بهره بگیرند. همانطور که گفته شد طبیعت­ دوستی تمایل جدانشدنی انسان به پیوستن با فرایندها و سیستم­های طبیعی است، به خصوص حیات و ویژگی­های طبیعی از محیط غیر انسان­ساخت. این تمایل به شکلی بیولوژیکی رمزگذاری شده. به این علت که نقش موثر آن در ارتقای آمادگی و توانی جسمی، روحی وذهنی انسان در تمام طول دوران تکامل وی اثبات شده.

وابستگی بشر به ارتباط با طبیعت حقیقت تکامل یافتن در جهان طبیعی و غیر انسان­ساخت را بیان می­کند. به بیانی دیگر، بستر تکامل برای پیشرفت ذهن و بدن انسان وابسته به ادراکات حسی بوده که از ویژگی­های مهم محیطی نظیر نور، صدا، رایحه، باد، وضعیت جوی، آب، گیاهان و مناظر تأثیر می­پذیرفته. شناخت تاریخ پنج­هزارساله­ی تمدن بشر، شامل کشاورزی، نساجی، مهندسی، تکنولوژی، صنعت تولید و شهر مدرن اگرچه در مقیاسی وسیع همه تنها کسری از تاریخ حیات بشر را تشکیل می­دهند.

دوره­ای که با رویکرد فوائد واکنش انطباقی و هماهنگ شدن با یک محیط طبیعی گسترده جایگزین نشد. بخش عمده­ی توانایی­های احساسی، حل مسأله، تفکر نقادانه و توانایی­های سازنده ما همچنان بیان­کننده­ی مهارت­ها و استعدادهای ذاتی­ای هستند که در تماس مستقیم و نزدیک با سیستم­ها و روندهای طبیعی فرا گرفته­ایم که در سلامت، رشد و باروری انسان همچنان مهم و حساس باقی مانده­اند. این تصور که پیشرفت و تمدن بشر به وسیله­ی جدایی وی از طبیعت اندازه­گیری می­شود یک اشتباه و توهم خطرناک است. سلامت جسمی و روحی انسان همچنان به مقدار زیادی مشروط بر ارتباط وی با محیط طبیعی است، چیزی که یک ضرورت است نه یک امر تجملی.

با این حال بیوفیلیا یک تمایل بیولوژیکی ضعیف است که متکی بر یادگیری، تجربه و پشتیبانی فرهنگ اجتماعی است تا در عمل به شکلی قدرتمند درآید. ارزش­ها و معیارهای بیوفیلیا به عنوان یک تمایل بیولوژیکی ضعیف می­توانند متنوع و وابسته به انتخاب انسان و اختیاری باشند، اما ارزش و معیار هماهنگ­شونده­ی این انتخاب­ها نهایتا به وسیله­ی بیولوژی محدود می­شود. بنا بر این در صورتی که تمایلات بیوفیلیکی ما به شکلی ناکافی برانگیخته شوند و نارسا پرورش یابند نهفته و راکد باقی خواهند ماند.

هنوز گنجایش این نوآوری همانند یک شمشیر دولبه، همانطور که این امکان را برای بروز ویژگی­های شاخص فردی و فرهنگی فراهم می­نماید امکان بروز تناقض در خلال بیان چه نارسا و چه اغراق­آمیز تمایلات ذاتی را نیز ایجاد می­کند. بنا­بر­این ساخته­های خلاقانه­ی ما در محیط انسان­ساخت می­تواند در عین حال که راه­گشا است (به شکلی مثبت) برای نیاز بیوفیلیک به ارتباط مداوم و در حال پیشرفت با سیستم­ها و روندهای طبیعی مانعی مخرب باشد.

با نگاه به نیازهای بیوفیلیک یا بایوفیلیا به عنوان یک محصول هماهنگ شونده از بیولوژی انسان در ارتباط با عصر کنونی به جای نگاه به این نیازها به عنوان بقایای گذشته­ی بی ارتباط با اکنون، می­توانیم چنین استدلال کنیم که رضایتمندی از مباحث بیوفیلیک ما مرتبط با سلامت، باروری و بهزیستی انسان است. دلیل اثبات این مدعا چیست؟ اطلاعات کم و متفاوتی وجود دارند اما یک بدنه­ی در حال رشد اطلاعاتی نقش ارتباط با طبیعت در سلامت و باروری انسان را اثبات می­کند. این موضوع به طور گسترده در جای­جای کتاب بیوفیلیک­ دیزاین مورد بحث قرار گرفته. یافته­های ذیل قابل توجه­اند.

 

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های معماری کلیک کنید.

نمونه ای از منابع انگلیسی:

  1. alexander, c. (2002). the nature of order. california: the center for environmental structure.
  2. alexander, c., ishikava, s., & silverstein, m. (1977). a pattern language. new york: oxford univesity press.
  3. Beatley, T. (2010). Biophilic Cities,Integrating Nature into Urban Design and Planning. Washington: ISLAND PRESS.
  4. Farr Douglas. (2008). sustainable urbanism; designing with nature. new jersey: john wiley & sons inc.
  5. Grant Hildebrand. (2008). biophilic architectural space. تأليف stephen R Kellert، judith H Heerwagen، و Martin L Mador، biophilic design; the theory, science, and practice of bringing buildings to life (الصفحات 263-276). new jersey: john wiley & sons inc.
  6. Janine Benyus. (2002). Biomimicry: Innovation Inspired by Nature. New York: Harper Perennial.
  7. judith H. heerwagen. (2001). Building biophilia: Connecting people to nature,. Environmental Design + Construction، 30-34.
  8. Moughtin, C., & Shirley, P. (2005). URBAN DESIGN: GREEN DIMENSIONS. Burlington: Architectural Press.
  9. (2008, 6 12). opMAAT, architecture, urbanism, research and consultancy. Retrieved from Kwarteel Eva-Lanxmeer Culemborg : http://www.opmaat.info/projecten/kwarteel-eva-lanxmeer-culemborg
  10. Owen, D. (2009). Green Metropolis: Why Living Smaller, Living Closer, and Driving; Less Are the Keys to Sustainability. New York: Riverhead Books.
  11. ….

 

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “طبیعت دوستی (بایوفیلیا یا بایوفیلیک) چیست؟”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید