قیمت 19,000 تومان
مفهوم آزادی در آراء هایک و راهکارهای دست یابی به آن
مفهوم آزادی در آرا هایک
مفهوم آزادی
آزادی نزد هایك به معنای آزادی از همه قیود و بندها و رها شدن در دنیای غرایز نیست، بلكه برعكس او آزادی را در چارچوب قید و بندهای كلی، یعنی قانون، میسر می داند. او به نقل از كانت می نویسد: « انسان تا زمانی آزاد است كه از هیچ كس، جز قانون، اطاعت نكند. » آزادی به این معنا عبارت است از تعیین حدود اختیار افراد توسط حكومت قانون و جلوگیری از تحمیل اراده آزاد(نامحدود) یك فرد به افراد دیگر(غنی نژاد، 147:1381).
وی در مورد آزادی به دو سنت انگلیسی و فرانسوی قائل است؛ یکی تجربی و فارغ از قیدوبند دستگاههای یکپارچه نظری، دیگری نظری و عقلی. اولی بر پایه تعبیر سنتها و نهادهایی است که خودانگیخته رشد کرده بودند ولی کاملا درک نمیشدند و دومی به منظور ساختن آرمانشهری که برپا داشتن آن غالبا کوشش شده اما هرگز به حقیقت نپیوسته است.
سنت عقلی و دلنشین و به ظاهر منطقی فرانسوی که فرض را بر وجود نیروی نامحدود عقل آدمی میگذارد و از این رهگذر او را غرقه در غرور مباهات میکند، به تدریج تاثیر و نفوذ بیشتری یافته و سنت کمسخن و پوشیدهتر انگلیسی به مرور رو به قهقرا گذاشته است.
آنچه ما به آن سنت بریتانیایی گفتهایم به دست گروهی از فیلسوفان اسکاتلندی به رهبری دیوید هیوم، آدام اسمیت و آدام فرگوسن و به همت پیروان همروزگارشان جوسیاتاکر، ادموند برک و ویلیام پیلی عمدتا با استناد به سنت منبعث از قوانین عرفی به قالب بیان ریخته شده است. درمقابل به سنت عصر روشنگری فرانسه برمیخوریم که از عقلگرایی دکارت اشباع بوده و اصحاب دایرهالمعارف و روسو و فیزیوکراتها که کندرسه معروفترین نمایندگان آن به شمار میرفتند.
این دو گروه را مجموعا بدون هیچگونه تمایزی، اغلب امروز پدران آزادیخواهی مدرن میخوانند ولی تضادی بزرگتر متصور نیست از تضاد میان هر یک با دیگری از نظر سیر تکاملی و کارکرد نظام اجتماعی و نقش آزادی در آن. ریشه این تباین مستقیما میرسد به توافق نظرگاهی اساسا تجربی در انگلستان و دیدگاهی عقلی در فرانسه. یکی از نویسندگان به نام “تالمون” اخیرا تضاد بین نتیجه عملی مترتب بر هر یک از این دو نظرگاه را چنین بیان کرده است؛
یکی جوهر آزادی را خودانگیختگی و عدم اجبار و الزام میداند، دیگری عقیده دارد که آزادی جز باطلب هدفی مطلق و جمعی و رسیدن به آن محقق نخواهد شد. یکی خواستار رشد آهسته و نیمهآگاهانه مانند رشد موجود زنده است، دیگری طالب هدفمندی مکتبی است. یکی مدافع روش آزمون و خطاست و دیگری طالب الگویی صحیح و معتبر که به روز به اجرا گذاشته شود( فولادوند، ۱۲۵- ۱۲۲).
مفهوم آزادی
فریدریش آگوست فون هایک (1992-1899) ؛ یکی از برجسته ترین اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی قرن بیستم بود. مقام رهبری مکتب اقتصادی اتریش از دهه ئ 1930 به بعد به او ومیزس تعلق داشت. هایک یکی از ژرف اندیش ترین مدافعان آزادی فردی و اقتصادی در دو قرن گذشته بود، و می توان گفت با مرگ او یکی ازعصر های مهم روشنفکری به انجام رسید.
هایک در سال 1921 در حالیکه بیشتر وقتش را صرف مطالعات روانشناسی و اقتصاد میکرد، از دانشگاه وین در رشته حقوق فارغالتحصیل شد. او در یک دوره 18 ماهه، در بین سالهای 1921 تا 1923، علاوهبر فعالیت در مؤسسهای تحقیقاتی، زیر نظر میزس، رساله دکترای خود در زمینه علم سیاست را نوشت. هایک همراه با لودویگ فون میزس، اقتصاددان برجسته اتریشی، رهبری مکتب اتریش در تاریخ عقاید اقتصادی را در دهه 1930 میلادی بر عهده داشتند.
او سپس به آمریکا رفت؛ جاییکه او همزمان بهعنوان دستیار پژوهشی در مؤسسه الکساندر همیلتون و دانشگاه کلمبیا به فعالیت پژوهشی مشغول بود. تجربه حضور 15 ماهه هایک در آمریکا باعث شد تا موضوع ” رابطه بین نظریه پولی و چرخههای تجاری “در ذهن او شکل بگیرد. هایک در تابستان 1924 به وین بازگشت. او مجددا در مؤسسه تحقیقاتی میزس به فعالیتهای علمی خود ادامه داد. وی تجربههای اندوخته خود در آمریکا را بهعنوان پایهای برای “یک کار بزرگ در نظریه پولی” بهکار برد و امیدوار بود، به این ترتیب، به موقعیّت دانشگاهی خود بهبود ببخشد. این تلاش، در سال 1927 نتیجه داد و او به ریاست “مؤسسه اتریشی برای پژوهشهای چرخه تجاری” رسید.
هایک در سال 1931 برای ارائه یک سری سخنرانی در مدرسه اقتصادی لندن دعوت شد؛ همین مسئله، زمینه ملاقات و آشنایی وی با کینز و نظریات وی درباره سیاست پولی و تورّم را موجب شد. این آشنایی، نزاع علمی این دو اقتصاددان پیرامون پول، تورّم و نقش سیاستهای دولت در اقتصاد را موجب گشت. اگرچه او تا سال 1950 در مدرسه اقتصاد لندن (LSE) باقی ماند، اما بهطور مداوم در دانشگاههای آمریکا حضور داشت.
او در خلال سالهای 1962 تا 1967 استاد اقتصاد سیاسی در دانشگاه فرایبورگ بود و در زمان بازنشستگیاش بهعنوان استاد افتخاری در دانشگاه سالزبورگ مشغول به فعالیت بود. در سال 1974 هایک جایزه نوبل را دراقتصاد بهطورمشترک با میردال، اقتصاددان برجسته سوئدی، دریافت کرد( باتلر، 11:1378).
مفهوم آزادی
وی از ابتدای فعالیتهای فکری خود، به فلسفه و معرفتشناسی توجّه خاصی داشت. مفاهیم نظری وی در مورد اقتصاد و نیز نتیجهگیریهای سیاسیاش، همه متأثر از دیدگاههای معرفتی و نظریه شناخت او هستند. هایک، خود اذعان دارد که در بخش نخست فعالیتهای علمی خود، اقتصاددان بوده است. بههمین علت، قسمت مهمی از زندگیاش را صرف مطالعه اقتصادی کرده است. هایک نه تنها نویسنده و تحلیلگری توانا در اقتصاد، بلکه در فلسفه سیاسی، روانشناسی و معرفتشناسی نیز تحلیلگری توانا بهحساب میآید.
نتیجه زندگی علمی هایک 18 كتاب، 15 جزوه، 142 مقاله و همكاری در تنظیم فصول برخی كتب دیگراست؛ که هیچیك را نمیتوان بیاهمیت تلقّی كرد. مهمترین کتابهای هایک از این قرارند 1) ناسیو نالیسم پولی و ثبات بین المللی (1937)؛ 2) سود و بهره سرمایه گذاری (1939)؛ 3) راه بندگی (1944)؛ 4) فردگرایی و نظم اقتصادی (1948)؛ 5) ضد انقلاب علم (1952)؛ 6)نظم حسی (1952). 7)بنیان آزادی (1961)؛ 8) سرمایه داری و مورخان(1954)؛ 9) مطالعاتی در فلسفه، سیاست، اقتصاد(1967)؛ 10)قانون، قانونگذاری و آزادی، 3جلد (78-1973) 11)مطالعات نوین درفلسفه، سیاست، اقتصاد و تاریخ اندیشهها(1978) (هایک، 11: 1385-10).
دیدگاه فلسفی – مفهوم آزادی در آرا هایک
دیدگاه فلسفی هایک در سنت فلسفه انتقادی کانت ریشه دارد و اثر اندیشههای کارلریموند پوپر و لودویگ ویتگنشتاین نیز در آن دیده میشود. دیدگاه کلی هایک در معرفتشناختی، روانشناسی و اخلاق، دیدگاهی کانتی است که براساس آن ما انسانها نمیتوانیم پدیدهها و امور را چنان که در واقعاند دریابیم. او معتقد است؛ نظمی که ما در تجارب خود و حتی در تجارب حسی(نظمحسی) مییابیم، حاصل خلاقیت ذهن ماست و واقعیتی عینی و خارجی نیست. به نظر هایک، ما نمیتوانیم چنان از نظرگاه انسانی خود به امور فاصله بگیریم که به چشم اندازی کاملا بیطرفانه به جهان، چنان که هست، برسیم.
پس هدف فلسفه نه ایجاد نظامی مابعدالطبیعی، بلکه تفحص در توانایی عقل است. مجموعه اندیشهها و استدلالهای هایک مبتنی بر نظریه شناخت تحولی یا آن چارچوب فکری است که خود، آن را خردگرایی تحولی مینامد. او برخلاف تجربهگرایان وپوزیتیویستها معتقد نیست که زمینهای برای دریافتهای حسی اولیه (فارغ از ذهن) به منزله مبنای شناخت وجود دارد. براساس استدلال هایک، درک ماازجهان خارج، مبتنی بر دادههای حسی محض نیست، بلکه بررابطه ما با جهان استوار است.
تأکید بر ناتوانی ذهن در دریافت قواعد حاکم بر اندیشه آگاهانه خود، به معنای نفی عقل دکارتی است. او معتقد است که همه کس همه چیز را نمیداند. اساس فلسفهء هایک این است که شناخت آدمی از جمله شناخت برنامهریزان هیچگاه کامل نیست. برطبق این نظریه که به تقسیم شناخت نیزمعروف است، شناخت در میان افراد پخش و پراکنده است، هر کس چیزی میداند؛هیچ کس همهچیز را نمیداند و شناخت همه چیز دقیقا شناختی است که برنامهریزی متمرکز به آن نیاز دارد و برنامهریزان ناگزیر از آن بیبهرهاند(هایک، 21:1385).
درزمینه فلسفه سیاسی وی زیربنای تفکر خود را بر نقد روایت دکارتی از آزادی قرار داده که در آن انسان با نگاهی بیرونی جهان را مورد شناخت و موضوع مطالعه خود قرار میدهد. وی اعتقاد دارد که انسان نمیتواند به کمک عقل خود نهادهای اجتماعی موثر را طراحی کند زیرا هیچ نظمی که واقعیت عینی و خارجی داشته باشد در جهان متصور نیست و هرگونه نظمی که انسان در محیط پیرامون خود مشاهده میکند، محصول خلاقیت ذهن اوست. همانگونه که میدانیم در اندیشه دکارت انسان با تکیه بر بدیهیات اولیه به این نتیجه رسید که نمیتوان انسان و اندیشیدن را انکار کرد.
دیدگاه فلسفی
پس انسان از آنجایی که درباره امور و پدیدهها تفکر میکند، میتواند سوژه شناسای جهان و پدیدههای آن شود. بر این اساس میتوان به موضعی خارجی و ذهنی دست یافت که جهان و انسان را موضوع خود قرار داده و دست به تغییر آگاهانه آن میزند. این تفکر در عرصه نظریات اجتماعی به شکلی رادیکال و انقلابی ظاهر شده و الهامبخش حرکتهای اجتماعی زیادی در اروپا شد. در میان متفکران اروپایی اندیشههای روسو را میتوان با این نظریه از آن جهت مقایسه کرد که روسو دست به انتقاد از نهادهای اجتماعی زده و آنها را عامل فساد و تباهی بشر و تغییر این نهادها را برای آزادی انسان لازم میدانست.
این تغییر آگاهانه نهادها مستلزم شناخت ذهنی است که روسو آن را مسلم انگاشته بود و در اندیشههای مارکس هم صحبت از تغییر جهان موجود به جهان مطلوب میشود که لازمه آن هم نگاه برین و فارغ از تجربه انسان به جهان است که هایک آن را امری محال و تحققناپذیر میداند. وی آزادی مدرن را محصول قصد و عمد انسان در طراحی و تاسیس آن نمیداند بلکه آن را امری تکاملی محسوب میکند که چون انسانها مفید بودن آن را لمس کردهاند بر آن پافشاری کرده و آن را امری ضروری به حساب آوردهاند.
وی در اثبات این امر از ناتوانی ذهنی انسان سخن میگوید و اینکه عقل نمیتواند چارچوبهای ثابت و دائمی برای شناخت در اختیار داشته باشد. از آنجایی که چارچوبهای شناختی عقل موقتی و تکاملپذیرند، پس شناخت درازمدت و کلی رفتارها یا نهادهای اجتماعی و سپس برنامهریزی فراگیر برای ساختن آنها بر اصول و ارزشهای مشخص کاملا بیهوده است. در اندیشه هایک نظریات اجتماعی مقدم بر واقعیت نیستند، بلکه این نظریات ابتدا به صورت واقعیات در متن زندگی وجود داشته و سپس در قالب نظریه یا طرح و نقشه ظاهر شدهاند( فولادوند، 125-122).
اندیشه
مفهوم آزادی – مفهوم آزادی در آرا هایک
مفهوم آزادی در آرا هایک
آزادی نزد هایك به معنای آزادی از همه قیود و بندها و رها شدن در دنیای غرایز نیست، بلكه برعكس او آزادی را در چارچوب قید و بندهای كلی، یعنی قانون، میسر می داند. او به نقل از كانت می نویسد: « انسان تا زمانی آزاد است كه از هیچ كس، جز قانون، اطاعت نكند. » آزادی به این معنا عبارت است از تعیین حدود اختیار افراد توسط حكومت قانون و جلوگیری از تحمیل اراده آزاد(نامحدود) یك فرد به افراد دیگر(غنی نژاد، 147:1381).
وی در مورد آزادی به دو سنت انگلیسی و فرانسوی قائل است؛ یکی تجربی و فارغ از قیدوبند دستگاههای یکپارچه نظری، دیگری نظری و عقلی. اولی بر پایه تعبیر سنتها و نهادهایی است که خودانگیخته رشد کرده بودند ولی کاملا درک نمیشدند و دومی به منظور ساختن آرمانشهری که برپا داشتن آن غالبا کوشش شده اما هرگز به حقیقت نپیوسته است. سنت عقلی و دلنشین و به ظاهر منطقی فرانسوی که فرض را بر وجود نیروی نامحدود عقل آدمی میگذارد و از این رهگذر او را غرقه در غرور مباهات میکند، به تدریج تاثیر و نفوذ بیشتری یافته و سنت کمسخن و پوشیدهتر انگلیسی به مرور رو به قهقرا گذاشته است.
آنچه ما به آن سنت بریتانیایی گفتهایم به دست گروهی از فیلسوفان اسکاتلندی به رهبری دیوید هیوم، آدام اسمیت و آدام فرگوسن و به همت پیروان همروزگارشان جوسیاتاکر، ادموند برک و ویلیام پیلی عمدتا با استناد به سنت منبعث از قوانین عرفی به قالب بیان ریخته شده است. درمقابل به سنت عصر روشنگری فرانسه برمیخوریم که از عقلگرایی دکارت اشباع بوده و اصحاب دایرهالمعارف و روسو و فیزیوکراتها که کندرسه معروفترین نمایندگان آن به شمار میرفتند. این دو گروه را مجموعا بدون هیچگونه تمایزی، اغلب امروز پدران آزادیخواهی مدرن میخوانند ولی تضادی بزرگتر متصور نیست از تضاد میان هر یک با دیگری از نظر سیر تکاملی و کارکرد نظام اجتماعی و نقش آزادی در آن.
ریشه این تباین مستقیما میرسد به توافق نظرگاهی اساسا تجربی در انگلستان و دیدگاهی عقلی در فرانسه. یکی از نویسندگان به نام “تالمون” اخیرا تضاد بین نتیجه عملی مترتب بر هر یک از این دو نظرگاه را چنین بیان کرده است؛ یکی جوهر آزادی را خودانگیختگی و عدم اجبار و الزام میداند، دیگری عقیده دارد که آزادی جز باطلب هدفی مطلق و جمعی و رسیدن به آن محقق نخواهد شد. یکی خواستار رشد آهسته و نیمهآگاهانه مانند رشد موجود زنده است، دیگری طالب هدفمندی مکتبی است. یکی مدافع روش آزمون و خطاست و دیگری طالب الگویی صحیح و معتبر که به روز به اجرا گذاشته شود( فولادوند، ۱۲۵- ۱۲۲).
اندیشه
مفهوم آزادی – مفهوم آزادی در آرا هایک
مفهوم آزادی در آرا هایک
آزادی مورد نظر هایک تنها دارای وجه سلبی و به معنای نفی اعمال زور از ناحیه دیگران است. به نظر هایک، اگر ایجاد فاصله زیاد طبقاتی در سایه آزادی، به رفاه عمومی بینجامد مانعی ندارد و مفهوم عدالت ربطی به وضعیت ندارد بلکه به رفتار مربوط است. برخی گمان میکنند سنت در تضاد با آزادی است، اما هایک مخالف این نظریه است.
آن چیزی که بحث آزادی را مهم و حساس میسازد، صبغهای است که هایک برای رسیدن به آزادی، به سنت میدهد و سعی میکند روند خودبهخودی و خودجوش این موضوع را بنمایاند. هایک به سنت ارج مینهد و معتقد است تحولات به صورت تدریجی، مبتنی بر سنتها و در سنتها صورت میگیرد و سپس راه باز میشود؛
ولی ویژگی اندیشه هایک، در این اعتقاد اوست که سنتهای بد را که مانع آزادی و پیشرفتاند نمیشود کنار نهاد، مگر به کمک سنتهایی که آزادیمحور هستند. این مهمترین تز هایک است. هیچ سنتی به دست مردم از میدان بیرون نمیشود، مگربه کمک یک سنت قویتر، معتبرتر، بهتر و محبوبتر. آزادیِ وارداتی موفق نخواهد شد. آزادی زمانی مستقر میشود که در چارچوب یک سنت پایدار و ریشهدار معرفی شود. به عبارت بهتر آزادی باید به منزله یک مکانیسم پویا و درونی مطرح شود. هایک میگوید آزادی، در توانایی ما در انجام دادن یک عمل نیست؛
بلکه آزادی را باید در روابط و رابطهها مشاهده کرد. به نظر میرسد رابطه و روابط ناظر به وضعیت باشند، ولی هایک هنگامی که بحث عدل و عدالت را مطرح میسازد، میگوید عدل را باید در رفتار فردی و اجتماعی انسانها مشاهده کرد. هایک آزادی را آزادی انتخاب با همه محدودیتهایش میداند.
نخستین تأکید بسیار مهم او بر محدودیت انسان است؛ تا جایی که نخستین ویژگی انسان آزادیخواه و لیبرال را، که فروتنی و تواضع است، به دلیل احاطه وی بر محدودیتها و میزان و توان درک و اندیشهاش در شرایط و وضعیتهای مختلف میداند. به همین دلیل او فروتنی و تواضع را به مثابه یک اصل علمی مطرح میکند. در حوزه محدودیت انتخاب است که آزادی مطرح میشود. فراترازآن، بلندپروازی و خیالبافی است.
آزادی در چارچوب قانون معنا میدهد. کرامت انسان به آزادی است، و هایک آزادی را با حکومت قانون تعریف میکند. میگوید آزادی عبارت است از عدم تبعیت فرد از ارادهها و تحمیلهای دیگران. در اندیشه هایک، تابع بودن به معنای بردگی است. بنابراین نقطه مقابل آزادی، بردگی است. آزاد بودن یعنی در روابط اجتماعی، تبعیت از قواعد کلی به جای تبعیت از اراده دیگران. معنای برابری انسانها نیز همین است. همه انسانها بدون هیچ تمایز و تفاوتی، بهطور یکسان، تابع قواعد کلی هستند. از این لحاظ، برابری به معنای برابری در حقوق (نه برابری در وضعیت اقتصادی) است (غنی نژاد، 1381: 36-35).
اندیشه
مفهوم آزادی – مفهوم آزادی در آرا هایک
مفهوم آزادی تحت حكومت قانون متكی بر این اعتقاد است كه اگر از قانون اطاعت كنیم و منظور از قانون همان قواعد انتزاعی عامی است كه بدون در نظر گرفتن اعمالشان بر ما وضع میشوند ما تابع اراده فرد دیگری نخواهیم بود بنابراین آزاد خواهیم بود و چون آن قاضی كه قانون را اعمال می كند هیچ نوعی آزادی در اخذ نتایجی كه او مجموعه قواعد موجود و واقعیات خاص در هر مورد به دست می آید، ندارد می توان گفت كه آنچه حاكم است قانون است و نه افراد. چون قانون، از هیچ مورد جزئی و خاصی نباید نام ببرد پس نباید هیچ فرد یا گروهی از افراد را متمایز كند( گری، 1379: 95).
تعریف هایك از آزادی با انتقاد شدید منتقدان روبرو گشت، چرا كه آنان بر این نكته پای می فشردند. آزادی در سایه قانون ممكن است به استبداد گرایش یابد به این دلیل، وضع قوانینی كه حقوق و آزادی انسانها را نابود كند از پیامدهای چنین رویكردی است، اما نكته مهم در تفكرات هایك آن است كه قانون را آنچنان نمی بیند كه به طور مستقیم از سوی حكومت وضع شود بلكه وی قانون را بخشی از تاریخ انسان تلقی می كند؛
و آن را مخلوق روابط متقابل انسان ها میداند بنابراین قدمت و كهنگی قانون برابربا عمربشراست درابتدا هیچ حكومت و دولتی بر آدمیان فرمانروایی نمی كرده؛ و تنها روابط انسانی حاكم بر جوامع بوده است، می توان چنین گفت كه عمر قانون فراتر از حكومت هاست. پس قانون قبل از دولت ها شكل گرفته؛ و در ایجاد و خلق آن هیچ دولت و یا حكومتی نقش نداشته است بنابراین هایك بین دو نوع قانون كه یكی قوانین عادلانه و دیگری مصوبات حكومتی است تفاوت قائل می شود، قانون اولی قوانینی كه به آزادی می رسد؛ و قوانین حكومتی كه می تواند با توجه به شرایطی آزادی را سد كنند.
هایك چنین می اندیشد كه در در جوامع استبدادی نابكارترین افراد به بالاترین مناسب می رسند در شرایطی كه امكان تقابل و تضارب اندیشه ها وجود ندارد كه همزیستی مسالمت آمیز را امكان پذیر سازد.
به نظراو برای نیل به توسعه و رشد واقعی باید موانعی را كه حكومت بر سر راه آزادی فرد ایجاد می كند از میان برداشت، قدرت حكومت را به حداقل رساند و تواناییهای جامعه و فرد را تقویت كرد واصل اساسی تمدن غربی آزادی فرد است، تاكید بر ایجاد عدالت اجتماعی از طریق عمل دولتی موجب گسترش پتانسیل اجبار در جامعه می گردد، وظیفه دولت باید تنها مراقبت از مكانیسم تنظیم كننده عرضه و تقاضا باشد با دخالت و كاربرد اجبار آزادی فردی كه لازمه توسعه است آسیب می بیند(هاروی، 1386: 33-32).
او درخصوص رابطه بین آزادی و قانون می گوید حكومت قانون ضرورتا از آزادی و خرد حمایت می كند. در واقع در اندیشه هایك معیار قانون، معیار كانتی همگانی بودن است و قانون خود محصول تكامل اخلاقی جامعه است. ضمنا دموكراسی و آزادی را جلوه هایی از نظم خودجوش در جامعه مدنی می داند و او معتقد است كه «فرد خود هدایت كننده» تنها اساس ممكن برای آزادی اجتماعی و موفقیت اقتصادی است.
افراد باید دسترسی برابر به آزادی منفی داشته باشند كه از طریق قواعد و مقررات قانونی غیرشخصی، تضمین شده است و به آنها اجازه می دهد تا اهداف خود را در چارچوب قانون پیگیری كنند. دست آخر اینكه درك هایك از اندیشه آزادی با دریافت او از حقوق و اخلاق رابطه ای نزدیك دارد. زندگی اخلاقی فرد مظهری از نظم خودجوش است. اخلاق نیز همچون حقوق و زبان بدون طرح و نقشه قبلی از درون زندگی مشترك آدمیان پدید آمده است.
مفهوم آزادی در آرا هایک
جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات و پیشینه تحقیق پایان نامه های تاریخ کلیک کنید
نمونه ای از فهرست منابع
- آربلاستر، آنتونی (1377). لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط. ترجمه عباس مخبر.
- افروغ، عماد (1383). ” آزادی از دیدگاه لیبرالیسم و مذهب”. مجله بازتاب اندیشه، شماره 55: 65-64.
- امین، سید حسن (1383). “تأملی در مفهوم، مختصات و انواع آزادی”. مجله حافظ ، شماره 8: 55-54.
- باتلر، ایمون(1378). اندیشههای سیاسی و اقتصادی هایک. ترجمه فریدون تفضلی. تهران: نشرنی.
- بار، ریمون (1367). اقتصاد سیاسی. ترجمه منوچهر فرهنگ. تهران: نشر سروش.
- برلین، آیزا ( 1368). چهار مقاله درباره آزادی. ترجمه محمد علی موحد. تهران: خوارزمی.
- بشیریه، حسین( 1380). تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم. تهران: نشرنی.
- ( 1374). دولت عقل. تهران: نشر علوم نوین.
- (1370). ” لیبرالیسم نو: گرایشهای اخیر در تفکر سیاسی و اقتصادی در غرب”. مجله اطلاعات سیاسی – اقتصادی، شماره 43.
- (1382). “دیباچهای بر فلسفه عدالت”. ماهنامه ناقد، شماره 1.
- (1388). تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم 2. تهران: نشر نی.
- بوزین، جیانکارلو (1376). درس این قرن. ترجمه علی بابا. تهران: قیام.
- تی بلوم، ویلیام (1373). نظریههای نظام سیاسی. ترجمه احمد تدین. تهران: نشراران.
- …
- …
رشته | تاریخ |
گرایش | عمومی |
تعداد صفحات | 50 صفحه |
منبع فارسی | دارد |
منبع لاتین | دارد |
حجم | 110 kb |
فرمت فایل | ورد (Word) |
موارد استفاده | پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.