قیمت 19,000 تومان
مبانی نظری بینامتنیت
بینامتنیت
فصل دوم: پیشینهی انتقادی و مبانیِ نظری پژوهش
2-1- پیشینه و مبانی نظری
2-1-1- بینامتنیت
2-1-1-1- خاستگاههای بینامتنیت
2-1-1-1-1- نقد منابع و نقد سنتی
2-1-1-1-2- زبانشناسی و نشانهشناسی سوسور
2-1-1-1-3- فرمالیسم روسی
2-1-1-1-4- مضمونشناسی
2-1-1-1-5- هنر
2-1-1-1-6- دانشهای تطبیقی
2-1-1-2- پیشابینامتنیت باختینی
2-1-1-3- بینامتنیت آغازین و نظریهگرا
2-1-1-3-1- بینامتینت از دیدگاه یولیا کریستوا
2-1-1-3-2- بینامتنیت از دیدگاه رولان بارت
2-1-1-4- بینامتنیت بازپسین و کارکردگرا
2-1-1-4-1- بینامتنيت از دیدگاه لوران ژنی
2-1-1-4-2- بینامتنيت از دیدگاه میکائیل ریفاتر
2-1-1-5- ترامتنیت ژنتی
2-1-1-5-1- بینامتنیت
2-1-1-5-2- پیرامتنیت
2-1-1-5-3- فرامتنیت
2-1-1-5-4- سرمتنیت
2-1-1-5-5- بیشمتنیت
2-1-1-6- بینامتنیت در فرهنگ و هنر
2-1-1-7- بینامتنيت از دیدگاه نظریهپردازان ادبیات کودک
2-1-1-8- بینامتنيت در کتابهای داستانیتصویری
منابع
بینامتنیت
بینامتنیت از آغاز تا امروز سیری از نظریهی صِرف به سوی کاربردگرایی پیموده است. نامورمطلق (1390) در شرح این نظریه، از دورههای پیشابینامتنیت، بینامتنیتِ نظریِ نسلِ اول، بینامتنیتِ کاربردیِ نسلِ دوم و پسابینامتنیت نام میبرد. وی میخائیل میخائیلویچ باختین را مهمترین چهرهی پیشابینامتنیت، یولیا کریستوا و رولان بارت را برجستهترین نظریهپردازان نسل اول بینامتنیت، لوران ژنی و میکائیل ریفاتر را تأثیرگذارترین افراد در میان نسل دوم بینامتنيت و بالأخره ژرار ژنت را نیز معروفترین در عرصهی پسابینامتنیت میداند.
گراهام آلن (2000) تقسیمبندی دیگری را در این زمینه طرح کردهاست. وی از سوسور، باختین و کریستوا در جایگاه خاستگاههای نظریهی بینامتنیت ناممیبرد و سپس دیگر شخصیتهایی چونان بارت، ژنت و ریفاتر را بنا بر رویکردهای ساختارگرایی و پساساختارگرایی از هم جدا میکند. آلن همچنین اندیشههای هارولد بلوم و نظریههای فمینیستی و پسااستعمارگرایی را از جمله پنداشتهایی میانگارد که پس از بینامتنیت و متأثر از آن جلوه نمودند.
نامورمطلق در کتاب خود، درآمدی بر بینامتنيت، نظریهها و کاربردها -که تنها کتاب تألیفی در این زمینه در ایران است-، چنین بیانمیکند که این نظریه «در ایران هم با تأخیر آغاز شد و هم به یک جریان از آن تقلیل یافت. حتی در پارهای از موارد میتوان گفت یک بینامتنیت ایرانی با برداشت اولیه است که بیشتر به «نقد منابع» شباهت دارد. درصورتیکه بنیانهای بینامتنيت در تقابل با «نقد منابع» شکل گرفته و یکی از ویژگیهای مشترک نظریات کریستوا و بارت نیز تقابلشان با «منتقدان منابع» است» (نامورمطلق، 1390: 16).
خاستگاههای بینامتنیت
پدیداریِ هر نظریه در پیِ واکنشهایی به نظریههای پیش از خودش رخمیدهد. این واکنشها ممکن است به دنبال مخالفتها و درنتیجه براندازیِ باورهای پیش از خود هویت یابند، یا برعکس بر مبنای تأیید و تکمیل اندیشهها.
بر پایهی اصل اساسی بینامتنیت، هیچ متنی بدون پیشمتن نیست و متنها همواره بر پایهی متنهای گذشته بنا میشوند. همچنین، هیچ متن، جریان یا اندیشهای، اتفاقی و بدون گذشته خلق نمیشود؛ بلکه همیشه از پیش چیزی یا چیزهایی وجود داشته است. انسان از هیچ نمیتواند چیزی بسازد؛ بلکه باید تصویری (خیالی یا واقعی) از متنی وجود داشتهباشد تا مادهی اولیهی ذهن او شود و او بتواند آن را همانگون یا دگرگون بسازد (نامورمطلق، ۱۳۹۰: ۲۷).
بر این اساس خود نظریهی بینامتنیت نیز یکباره و از هیچ برنخاستهاست. نظریههای پیشین، همچون نقد سنتی، زبانشناسی و نشانهشناسیِ ساختارگرا، فرمالیسم و دیگر رویکردها با شباهتها و تفاوتهای خود نسبتبه این نظریه، شالوده و هستی بینامتنیت را شکل بخشیدند.
نقد منابع و نقد سنتی
در این رویکرد که قدمتی بیش از دوهزار سال –یعنی به قدمت خود نقد- دارد، نقش اساسی و محوری نقد بر عهدهی بررسی منبعهای یک متن، به معنای جستوجوی خاستگاه/خاستگاههای یک اثر است. بارت این رویکرد را نسبشناسیِ متن میخواند. از این دید، مهمترین ملاک و میزان برای ارزیابی و رمزگشایی متن، شناخت نسبِ آن است.
یکی از مهمترین اصول نقد منابع، بررسی رابطهی تأثیر و تأثّریِ آثار گوناگون و اثر مورد مطالعه است… منتقدِ سنتی از آنجا که مؤلف را صاحب منحصربهفرد اثر میداند، همهی کوشش خود را معطوفِ شناخت نیّت و قصد او میکند، زیرا بر این باور است که اثر بر پایهی نیّت مؤلف رمزگذاری شده و بر اساس چنین شناختی نیز میتواند رمزگشایی شود (همان، 33).
واکنش بینامتنیت به نقد منابع و سنتی، به دو دورهی نخست و پسیناش وابسته است. به این معنی که نظریهپردازانِ بینامتنیتِ نسلِ اول برخوردی انکاری و انتقادی با آن داشتهاند. رابطهی تأثیر و تأثّریِ اثرها از سوی کریستوا و بارت انکار میشود.
{آنان}در اینکه تعداد خاصی از متنها در ایجاد بخشی از یک متن دخالت دارند، تردید داشتند… از نظر آنها «تمامیت متن بینامتن است»… و چینش {بخشهای متن} در کنار هم موجبمیشود دلالتپردازی متن کاملاً یا تقریباً دگرگون شود… درواقع، این منابع نیستند که متن را شکل میدهند، بلکه بالعکس این متن است که به سراغ منابع میرود و آنها را از آنِ خود میکند… نقد منابع و نقد سنتی غالباً بر ارجاع به واقعیت و میمسیس تأکید میکردند و میکوشیدند تا روابط فرامتنی و تأثیرات مسائل طبیعی و اجتماعی بر متن را مورد بررسی و روشنگری قرار دهند، اما بینامتنیت در همهی گونههای آن بر روابط بینامتني تأکیدی ویژه دارد (همان، ۳۴-۳۶).
اما پژوهشگرانِ نسلِ دومِ بینامتنيت به این رابطهها چندان بیتوجه نیستند. ژنی و ریفاتر با صراحت از تأثیرات بینامتنی سخنمیگویند و به نقد منبعها نیز میپردازند. این موضوع به ویژه در مفهوم ترامتنیت نزدِ ژنت، به اوجِ خود میرسد.
جهت مشاهده و دانلود بررسی ساختار بینامتنی تذکره الاولیا کلیک کنید.
بینامتنیت آغازین و نظریهگرا
بینامتنیت از دیدگاه یولیا کریستوا [1]
یولیا کریستوا کسی است که وضع واژهی بینامتنیت را به وی نسبتمیدهند. او نخستین بار در مقالهی «کلمه، گفتوگو، رمان» (۱۹۶۶) در شرح آرای باختین و سپس در رسالهی دکتری خود، انقلاب در زبان شاعرانه، برای تبیین آنچه از دید وی همچون انقلابی جلوهگر شدهبود و در مقابلِ نقد سنتی قرار داشت از این واژه نامبرد.
کریستوا، چونان باختین، به تمایز زبان شاعرانه از زبان روزمره پرداخته، ناهمگن میخواندش و همین را موجب چندگانگیِ معنا و دیریابی در زبان شاعرانه میداند.
در باور کریستوا بینامتنیت از ویژگیهای متن است. درواقع متن را تحولِ متنها (بینامتنیت) میداند: «در فضای یک متن گفتههای فراوانی برگرفته از متنهای دیگر با یکدیگر تلاقی مییابند و همدیگر را خنثی میکنند» (کریستوا، 1969: 52، به نقل از نامورمطلق، 1390: 129). ارتباط متن با دیگر متنها (نوشتارهای معاصر، جامعه و تاریخِ مربوط به نوشتار) موجبمیشود تا آن متن از یک معنای ثابت و بسته رهایی یافته، پویا و دارای معناهای گوناگون شود.
معناهایی که به تعبیر پیگی گرو همواره سرشار از ابهام و ایهاماند و متن را در مقابلِ اثری پایانیافته با معنایی ثابت و معین، قرارمیدهند. در این زمینه، کریستوا به دو گونه ارتباط اشاره دارد: یکی میان فرستنده (نویسنده) و گیرنده (مخاطب) که محور ارتباطی عرضی (افقی: سوژه-فرستنده) را شکلمیدهند و دیگری میان متن با متنهای پیشین و معاصر که محور ارتباطی طولی (عمودی: متن-بافت) را میسازند. بنابراین از دید کریستوا هر گفته دارای سه بعد «سوژه»، «گیرنده» و «بافت» است. در پنداشتِ او، بینامتنيت ارتباط شبکهای متنها با یکدیگر است؛ بنابراین بر محور و رابطهی همزمانی، و نه در زمانی، تأکید میورزد.
کریستوا بینامتنیت را کاملاً از نقد سنتی و تشخیص منبعها جدا میانگارد. او باور دارد متنی «اگر بینامتن است، به این دلیل نیست که عناصر عاریتی، تقلیدی یا شکلنیافته را شامل میشود، بلکه بدین سبب است که نوشتاری که آن را تولید میکند، با بازتوریع، تمرکززدایی و پراکندگی متنهای پیشین عمل میکند» (کریستوا، 1996: 1۱ نقل از نامورمطلق، ۱۳۹۰: ۱۳۶-۱۳۷). بنابراین اگر نقد منابع به بررسی اثرهایی میپردازد که تنها بخشی از آنها از دیگر متنها برگرفتهشدهاست؛
در بینامتنیت تمام متن آمیزهای جداییناپذیر از سایر متنها پنداشتهمیشود. کریستوا برای جداسازیِ این مفهوم از جز آن، اصطلاح «ترامکانیت[2]» را بهکارمیبرد: «اصطلاح بینا-متیت جایگشت یک (یا چندین) نظام نشانهای را در نظامی دیگر مشخص میکند… [اصطلاح ترامکانیت] این امتیاز را دارد تا مشخص کند که گذر از یک نظام دلالتی به نظام دلالتی دیگر نیازمند ترکیب نوینی از تکساختی [امر نهادهای] است» (کریستوا، 1974: 59-60، به نقل از نامورمطلق، 1390: 140).
این نظریهپرداز با وامگیری دو مفهومِ «نشانهای[3]» و «نمادین[4]»، از روانشناسیِ لاکانی، روزنهای نوین به بحث بینامتنيت میافزاید.
ادامه بینامتنيت از دیدگاه یولیا کریستوا
در نظر کریستوا زبان دارای دو گونه دلالتپردازی است؛ یکی دلالتپردازی نمادین که صریح است و دیگری دلالتپردازی نشانهای که ضمنی است. او نیز همانند لاکان این دو گونه را متعلق به دو دوره از زندگی انسان میداند؛ چنانکه امر نشانهای به دوران پیشازبانی بازمیگردد و امر نمادین به دورهی زبانی مربوط میشود. بنابراین، در نظر او وجه نشانهای پیش از گفتار صورتمیپذیرد و به دوران نخستین و پیشااودیپی و روابط اولیه با مادر برمیگردد، امر نشانهای مستقیماً با انرژی و امیال جسمانی سروکار دارد.
کریستوا برای بسط و گسترش این مفهوم به دلالتپردازی توجهمیکند و معنای جدیدی برای آن در نظر میگیرد. وی همانند لاکان امر نمادین را که با تفکیک خود از دیگری و به نوعی خودشناسی سوژه همراه است، با دوران زبانی یکی میداند و به همین دلیل، نزد هر دو آنها، سوژه و زبان علاوه بر همانندی، رابطهای تنگاتنگ دارند. کریستوا هر دو وجه نشانهای و نمادین را برای دلالتپردازی ضروری میشمارد و چگونگی رابطهی آنها را موجد گونههای مختلف گفتار میداند (نامورمطلق، ۱۳۹۰: ۱۴۳).
کریستوا تقسیمبندی دیگری نیز در لایههای متن مینمایاند: لایهی زایشی (خفی) و لایهی پدیداری (جلی). بر این اساس، متن زایشی را عمیقترین سطح فرایند متنی، پایهی زبانِ ارتباطی، سطح انتزاعی کارکرد زبانشناسی و شبیهِ وجه نشانهایِ زبان میداند؛ اما متن پدیداری را چونان ابزار ارتباط و دارای فرستنده/گیرنده، تبعیتکننده از قواعد و مقررات و نزدیک به وجه نمادین زبان میشناسد. بینامتنیت در فاصله و میان متن پدیداری و متن زایشی پدیدار میشود. به باور آلن (۱۳۸۹)، هیچ متنی، هر قدر هم که رادیکال باشد، بهگونهای کامل نشانهای نیست؛ امر نشانهای همواره خود را در چارچوب امر نمادین بیانمیکند.
دوسویگی[5] نیز از دیگر مفهومهای توجهپذیرِ کریستوا دانستهمیشود و به معنای وجوهِ چندگانه و چندسویهی واژگان است که موجب تردید و ابهام شده، قطعیت و حتمیت را نیز سلبمیکند. کریستوا به پیروی از باختین، دوسویگی را بر اساس ارتباط دو عنصر متن و جامعه توصیفمیکند: «اصطلاح دوسویگی عبارت است از: ورود تاریخ (جامعه) در متن و متن در تاریخ. برای نویسنده هر دوی اینها یکی هستند» (کریستوا، 1969: 88، به نقل از نامورمطلق، 1390: 153-154). خوانش کریستوا، گفتوگومندی را در درون متن میبیند، ولی دوسویگی رابطهی متن با بیرون از آن را دربرمیگیرد.
کریستوا در اینجا از دو گونه رمان سخن به میان میآورد که یکی بر اساس پذیرش کارناوال، گفتوگومند است و دیگری که همواره در مقابل با آن قرار میگیرد، تکگومند است… در واقع، این دوسویگی از نظر کریستوا با روابط بینامتني ارتباط پیدا میکند: یا به شکل رابطهی متن و جامعه است یا به صورت رابطهی میان متنها (نامورمطلق، ۱۳۹۰: ۱۵۵-۱۵۷).
بینامتنیت از دیدگاه میکائیل ریفاتر [1]
ریفاتر نیز همچون ژنی گامهایی مؤثر برای کاربردیترکردن بینامتنیت برداشتهاست. وی در پیِ بررسی رابطهی متن با واقعیت و متنهای دیگر، گونههای ارجاع را در خوانش متن به فرامتنی و بینامتنی تقسیمپذیر میداند. در باور او ارجاع فرامتنی به جامعه و واقعیت برونی است که در نثر نمود بیشتری مییابد و از آنجا که زبان نثر را به زبان روزمره نزدیک میبیند، آن را بر پایهی دلالتهای صریح و تکمرجعی و یگانهمعنایی تفسیر میکند.
اما در ارجاع بینامتنی خوانش متن به واسطهی جهان متنی و روابط بینامتنی انجام میشود که در شعر جلوهگرتر است و بنا به بافتِ زبان شاعرانه و ویژگیهایی همچون کاربرد نادستورزبانی در آن، دلالتهای ضمنی و چندمعنایی را در خود میپروراند. پس نگاه ریفاتر و باختین به شعر و نثر تفاوتی ژرف با یکدگر دارد. ریفاتر برای واژگان زبان روزمره که در نثر استفاده میشود رابطهی معناشناسانه در محور عمودی و جانشینیِ واژگان را مناسب میداند و برای واژگان زبان شاعرانه از محور افقی و همنشینیِ واژگان نام میبرد.
او چنین بازمیگوید که رابطهي جانشینی، تکمعنایی را منجر میشود که در واقع همان تنها معنای چسبیده به متن است؛ اما رابطهی همنشینی در پیِ تأثیر واژگان بر هم، در شبکهای مشخص، بارورکنندهی چندمعنایی خواهدبود. ریفاتر بر پایهی چنین باوری سه شیوهی زبانی را در شعر برمیشمارد که موجب تمایزش از زبان معمولی است: جابهجایی، که موجب انتقال نشانه از یک معنا به معنای دیگر میشود (همچون استعاره)؛ پیچیدگی، که زمان وجود ابهام یا تضاد شکل میپذیرد؛ و آفرینش، که بروزش هنگامی است که متن چونان فضایی کلی در ساماندهی و تولید نشانهها از عنصرهای زبانشناسی سود جوید. این ها همه در تقابل با قانون بازنمایی قرار میگیرند. برایندِ این پندار، تمایز دو شیوهی خوانش شعر خواهدبود: محاکاتی[2] و نشانهای[3].
این نظریهپرداز برای نخستبار تعریف بینامتنیت را از بینامتن جدا میکند. از دید ریفاتر بینامتن یک شبکهی متنیِ فردی بر اساس اوضاع فرهنگی و شخصیِ خواننده در هنگام خوانش، تغییرپذیر با گذر زمان، غیرِخطی، مشرف بر تفسیر، جهتدهنده به خوانش و دارای دو کارکرد کمابیش متضادِ تکمیلیتحکیمی و گسستگیچندگانگی است[4]. «مجموعه متنهایی که یک فرد در خاطراتش هنگام خوانش یک نوشتار معین درمییابد» (ریفاتر، ۲۰۰۵: ۴۰، به نقل از نامورمطلق، ۱۳۹۰: ۲۷۱).
اما بینامتنیت فرایند یا نیرویی است که میان متن و بینامتن ایجادِ ارتباط میکند و میتوان آن را همراستایِ بینامتنیت قوی نزد ژنی دانست. «همچنین بینامتن یا تکمیل آن چیزی است که در متن غایب است یا متضاد آن چیزی است که در متن حاضر است» (ریفاتر، ۱۹۸۸: ۷۱۲، به نقل از نامورمطلق، ۱۳۹۰: ۲۷۵).
جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..
نمونه ای از منابع و مآخذ پژوهش جهت مطالعه بیشتر
- الف) منابع فارسی
- آلن، گراهام، (138۹). بینامتنیت. ترجمهی پیام یزدانجو. تهران: مرکز.
- احمدی، احمدرضا، (۱۳۴۸). من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید. تصویرگری عباس کیارستمی. تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
- (۱۳۶۸). تو دیگر از این بوته هزار گل سرخ داری. تصویرگری فردوس ابراهیمیفر. تهران: فتحی.
- (۱۳۶۸). نوشتم باران باران بارید. تصویرگری فردوس ابراهیمیفر. تهران: یگانه.
- (۱۳۷۰). در بهار خرگوش سفیدم را یافتم. تصویرگری نفیسه ریاحی. تهران: کتاب مریم (وابسته به نشر مرکز).
- (۱۳۷۶). شب یلدا قصهی بلندترین شب سال. تصویرگری فرح اصولی. تهران: سازمان همگام با کودکان و نوجوانان.
- (۱۳۸۰). اسب و سیب و بهار. تصویرگری کریم نصر. تهران: ماهریز.
- (۱۳۸۲). در باغچه عروس و داماد روییدهبود. تصویرگری مرجان وفاییان. تهران: نظر.
- (۱۳۸۴). نوشتم باران باران بارید. تصویرگری علی مفاخری. تهران: شباویز.
- (۱۳۸۴). همهی آن قایقهای کاغذی. تصویرگری ابوالفضل همتی آهویی. تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
- (۱۳۸۴). رنگینکمانی که همیشه رخ نمیداد. تصویرگری محمدعلی بنیاسدی. تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
- …
- …
رشته | زبان و ادبیات فارسی |
گرایش | ادبیات کودک و نوجوان |
تعداد صفحات | 42 صفحه |
منبع فارسی | دارد |
منبع لاتین | دارد |
حجم | 100 kb |
فرمت فایل | ورد (Word) |
موارد استفاده | پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.