قیمت 19,000 تومان
فروغ فرخزاد
معرفی و زندگینامه فروغ فرخزاد
فصل سوم: معرفی فروغ فرخزاد.
3-1 زندگینامه و آثار
3-2 بررسی آثار فروغ فرخزاد .
3-2-1 اسیر.
3-2-2 ديوار.
3-2-3 عصیان.
3-2-4 تولدی دیگر.
3-2-5 ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
3-3 اندیشههای فروغ فرخزاد .
3-4 زبان فروغ.
3-5 ویژگیهای زبان شعری فروغ فرخزاد .
3-6 سبک فروغ.
3-7 درونمایههای شعری فروغ فرخزاد .
3-8 تحولات فکری فروغ فرخزاد
3-9 بنمایههای شعر فروغ فرخزاد .
3-9-1 مرگ زوال و پوسیدگی.
3-9-2 نومیدی و یاس و بدبینی.
3-9-3 حسرت گذشته
3-9-4 مظلومیت..
3-9-5 تنهایی و غربت..
3-9-6 حسرت..
3-9-7 سادگی و زودباوری..
3-9-8 مساله ازدواج.
3-9-9 زندگی در خانه
3-9-10 دل مشغولی های دوران کودکی.
3-10 شعر اجتماعی فروغ فرخزاد .
3-11 معشوق در شعر فروغ فرخزاد .
3-11-1 معشوق مرد زمینی.
3-11-2 معشوق فردی..
3-12 واژگان فروغ.
3-13 صنایع ادبی در اشعار فروغ فرخزاد .
3-13-1 تکرار
3-13-2 بدل.
3-13-3 جابهجائی صفت..
3-13-4 نامگذاری جدید.
3-13-5 ارسال المثل.
3-13-6 جناس..
3-13-7 سجع.
3-13-8 استعاره
3-13-9 تشبیه
3-13-10 کنایه
3-14 سمبولیسم فروغ فرخزاد .
3-15 سالشمار زندگی فروغ فرخزاد .
منابع
شرح احوال و آثار فروغ فرخزاد
زندگینامه و آثار فروغ فرخزاد
“فروغ فرخزاد“در 15 دی 1313 در تهران در خانواده ای متوسط دیده به جهان گشود. چهارمین فرزند خانواده بود. نام مادرش (توران وزیری تبار) ونام پدرش (سرهنگ محمد فرخزاد) است. دوران کودکی اش در خانواده ای گذشت که شغل نظامیگری پدر، رنگی از خشونت وحاکمیت مطلق به آن بخشیده بود. مادر وی زنی ساده و مهربان بود واز نظر فکری به گذشته تعلق داشت. پدرش شخصیتی دو سویه داشت، یک افسر ارتش مستبد که در کودتای رضاخان نقش داشت ویک عاشق شعر که در می بست و با اشعار حافظ و سعدی راز و نیاز می کرد.
پس از تحصیلات ابتدائی و دوره اول متوسطه در هنرستان کمال الملک به آموختن هنر نقاشی اشتغال ورزید. فروغ فرخزاد از 13 سالگی سرودن غزل را آغاز کرد. شعر، از دل مشغولی های عمده وی در دوره دبیرستان بود.
این هنر از خود اوست که زنی نابغه بود وهوشمند وهوشیار. در دبیرستان «خسر خاور» تا کلاس سوم درس خواند. خانم «یزدی» یکی از همکلاسیهای فروغ می گفت: «زنگهای انشاء برای فروغ بدترین ساعات درس بود. همیشه می گفت:” من ازانشاء متنفرم، بیزارم” برای اینکه خیلی خوب انشاء می نوشت و معلم انشاء همیشه اورا توبیخ می کرد ومی گفت:”فروغ تو اینها را از کتابها می دزدی…”
فروغ فرخزاد بعد از پایان کلاس سوم دبیرستان، به هنرستان بانوان رفت و در آنجا خیاطی و نقاشی را فرا گرفت. خیلی خوب خیاطی می کرد و می گفت:”وقتی از خیاطی برمی گردم، بهتر می توانم شعر بگویم”.
خانم «بهجت صدر» که تا آخرین روزهای زندگی فروغ، یکی از نزدیکترین دوستان او بود، در هنرستان، معلم نقاشی اش بود. فروغ مدتی نیز نزد «پتگر» نقاش معروف فنون نقاشی را آموخت. لیکن بزودی از نقاشی مدرسه ای دور شد و به جوهر نقاشی روزگار ما دست یافت. نقاشی را خیلی خوب وراحت می فهمید وحس می کرد. رنگ را بسیار خوب می شناخت و مخصوصا در طراحی چیره دست بود. رنگ وبوم خرید و دو تابلو رنگ وروغن کشید که یکی از آنها پرتره ای است از «حسین» کودک یک مادر جذامی که فروغ او را از تبریز به همراه خویش آورده بود و بزرگش می کرد.
فروغ فرخزاد خیلی زود ازدواج کرد وخیلی زود از همسرش جدا شد. محیط بیداد آلوده خانه شوهر برایش قفس بود و فروغ تاب قفس ومحبس را نداشت. از ازدواج خود پسری بنام «کامیار» داشت که اورا از دیدار مادرش محروم ساخته بودند و مادرش را از دیدار وی. فروغ سخت نگران داوری پسرش درباره خودش بود. همیشه می گفت:”کامی یک روز بزرگ خواهد شد ومرا چنان که هستم خواهد شناخت، نه آنطور که درباره من به او تلقین می کنند و معصومیت او را تفتیش های بیمارانه خود آلوده می سازند”.
و شاید مرگش، پسرش را وادار کند که در داوری عادلانه و مستقل خود درباره مادر خویش شتاب کند.
ادامه زندگینامه و آثار فروغ فرخزاد
سیزده، چهارده ساله بود که شعر گفتن را آغاز کرد. غزل می گفت: خودش در مصاحبه ای گفته است:”وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم، خیلی غزل می ساختم. وهیچ وقت هم آنها را چاپ نکردم. وقتی غزل را نگاه می کنم با وجود اینکه از حالت کلی آن خوشم می آید بخودم می گویم:-خوب خانم، کمپلکس غزلسرائی آخر ترا هم گرفت”.
فروغ فرخزاد هفده ساله بود که نخستین مجموعه اشعار خویش را به نام «اسیر» چاپ کرد. (سال 1331) این کتاب سه سال بعد دوباره چاپ شد. بیست و یک ساله بود که دومین مجموعه اشعارش با نام «دیوار» چاپ شد.اینک فروغ زنی بود تنها، آری تنها، در برابر مردمانی که کمین کرده بودند تا با باختن بر فروغ خود را به شهرتی برسانند…سالهایی که هنوزازآزادی زن حرفی در میان نبود، لیکن فروغ بیست و یک ساله در برابرهمه ناسزاها و طعن و لعن ها چنان رفتار کرد که در خور زنی آزاد وآزاده است. گاهی تا اوج ناامیدی سفر می کند. لیکن دیگر درباره امید و شهامت درونی و ذاتی خویش را باز می یافت. بر سر پای خویش می ایستاد. تمسخرکنندگان خویش را به استهزا می نگریست و باز شعر می نوشت و باز شعر می گفت.
فروغ فرخزاد در سال 1336 هنگامی که بیست و دو سال بیشتر نداشت، سومین مجموعه اشعار خویش را به نام «عصیان» منتشر ساخت. اینک پای در راهی گذاشته بود که دیگر بازگشتی نداشت. می بایست پیش می رفت، زیرا تقدیر هنری، او را به سوی خویش فرا می خواند.
در شهریور 1337 هنگامی که بیست وسه سال داشت، به کارهای سینمائی نزدیک شد، و هنر وسینما در زندگی او جایی گرامی یافت. در زمانی بس کوتاه بر تکنیک سینما مسلط شد. کار هنری برایش تفنن و سرگرمی نبود، بلکه در کار خویش بسیار کوشنده و کوشا بود. در کار نه تنها صمیمیت، بلکه نظم و انظباطی کم نظیر داشت. به مطالعه اهمیت می داد و مدام کتاب می خواند. خودش در مصاحبه ای گفته بود:”من سی ساله هستم و سی سالگی برای زن سن کمال است، اما محتوی شعر من سی ساله نیست. جوانتر است. این بزرگترین عیب است در کتاب من. باید با آگاهی و شعور زندگی کرد. من مغشوش بودم. تربیت فکری از روی یک اصول صحیح نداشتم. همینطور پراکنده خوانده ام و تکه تکه زندگی کرده ام، و نتیجه اش این است که دیر بیدار شده ام …”(جلالی :1377 ،41 ،10 )
در سال 1338 برای نخستین بار به انگلستان سفر کرد تا در مانور تشکیلاتی تهیه فیلم بررسی و مطالعه کند. وقتی از سفر بازگشت نخستین کوششهای خویش را برای فیلمبرداری آغاز کرد، و برای تهیه مقدمات ساختن چند فیلم مستند بکار پرداخت و سفری نیز به خوزستان رفت.
در سال 1339 موسسه فیلم ملی کانادا از «گلستان فیلم» خواست که درباره مراسم خواستگاری در ایران فیلم کوتاهی بسازد. فروغ در این فیلم بازی کرد و خود در تهیه آن بس یاری نمود.
در سال 1340 قسمت دوم فیلم زیبای «آب و گرما» را در گلستان فیلم تهیه کرد و در این قسمت فیلم، گرمای گیج محیط انسانی – صنعتی آبادان، ونه محیط جغرافیایی آن، با چه قدرتی بیان شده است. در همین سال (1340) در تهیه صدای فیلم «موج و مرجان وخارا» گلستان را یاری کرد. آنگاه برای دومین بار به انگلستان رفت تا درمورد تهیه فیلم مطالعه کند. وقتی از سفر بازگشت شخصا برای صفحه نیازمندیهای روزنامه کیهان یک فیلم یک دقیقه ای ساخت که در نوع خود اثری شایسته تحسین بود.
بهار سال 1341 به تبریز سفر کرد تا در مورد تهیه یک فیلم درباره جذام و جذامیها مطالعه کند. تابستان همان سال در تهیه فیلم «دریا» گلستان را یاری کرد و خود نیز در این فیلم بازی کرد. این فیلم را «گلستان» از روی داستان «چرا دریا طوفانی شده بود؟» نوشته «صادق چوبک» می ساخت که متاسفانه ناتمام ماند.. در پاییز همان سال فروغ فرخزاد همراه سه تن دیگربه تبریز رفت و دوازده روز آنجا ماند و فیلم «خانه سیاه است» را از زندگی جذامیها ساخت. برای ساختن این فیلم از هیچ کوششی دریغ نکرد.
در همان سال 1341 فیلم مستندی برای موسسه «کیهان» ساخت که تم اصلی آن نشان دادن این مسئله بود که یک روزنامه چطور تهیه می شود.
وآنگاه فروغ فرخزاد ، شاعر و هنرمند وجوینده خستگی ناپذیر، به تئاتر روی آورد. در پائیز سال 1342 در نمایشنامه «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» اثر «پیراندللو» نویسنده مشهور ایتالیایی بازی کرد، این نمایشنامه را «پری صابری» کارگردانی می کرد. در همان دوران کتاب «اسیر» او برای سومین بار چاپ شد. در زمستان 42 فیلم «خانه سیاه است» از فستیوال «اوبرهاوزن» جایزه بهترین فیلم مستند را بدست آورد، افتخاری بزرگ بود برای یک زن ایرانی. لیکن فروغ در جستجوی افتخارات رسمی نبود و خود در مصاحبه ای درباره این جایزه گفت:
“این جایزه برایم بی تفاوت بود. من لذتی را که باید می بردم از کار برده بودم، ممکن است یک عروسک هم به من بدهند. عروسک چهمعنی دارد؟ جایزه هم عروسک است…”(همان)
در زمستان 1343 چهارمین مجموعه شعر فروغ فرخزاد با نام «تولدی دیگر» چاپ شد، واین خود شاعر بود که براستی دیگر باره تولد می یافت در هیأت یک شاعر جهانی که شعرش از مرزهای بومی سرزمین خویش و زبان مادری خویش گذشته است. «تولدی دیگر» حادثه ای فراموش ناشدنی بود در تاریخ شعر معاصر ما و در تاریخ ادبیات ما. خود فروغ این کتاب را بیشتر از کتابهای دیگرش دوست می داشت. وی درباره این کتاب می گوید:”من همیشه به آخرین شعرم بیشتر از هر شعر دیگرم اعتقاد پیدا می کنم. دوره این اعتقاد هم خیلی کوتاه است. بعد زده می شوم و همه چیز به نظرم ساده لوحانه می آید. من از کتاب «تولدی دیگر» ماه ها است که جدا شده ام. با این وجود فکر می کنم که از آخرین قسمت شعر «تولدی دیگر» می شود شروع کرد…”
جهت مشاهده و دانلود بررسی موسیقی اشعار فروغ فرخ زاد کلیک کنید .
ادامه زندگینامه و آثار فروغ فرخزاد
و آخرین قسمت شعر تولدی دیگر که آخرین شعر این کتاب از فروغ فرخزاد نیز هست اینچنین است:
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می میرد
وسحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
در بهار 1343 فروغ فرخزاد ، در اتمام فیلم «خشت و آینه» اثر ابراهیم گلستان او را یاری کرد. تابستان همان سال به آلمان وایتالیا و فرانسه سفر کرد. فروغ زبان ایتالیائی و آلمانی را طی اقامت چند ماهه خود در اولین سفرش به این دو کشور – که در سال 1336 بود- فرا گرفته بود و این دو زبان را به خوبی حرف می زد.زبان فرانسه را هم بقدر احتیاج حرف می زد، ولی با تحصیل مرتب و متودیک زبان انگلیس در چهار سال اخیر، این زبان را، هم در حرف زدن و هم در نوشتن و ترجمه کردن، خوب فرا گرفته بود.
در تابستان 1343 «برگزیده اشعار» او چاپ شد. در سال 1344 سازمان یونسکو یک فیلم نیم ساعته از زندگی فروغ تهیه کرد، به پاس شعر و هنر او که اینک در یک سطح جهانی قرار گرفته بود. در همان سال «برناردو-برتولوجی» یکی از کارگردانهای موج نو ایتالیا نیز به تهران آمد و یک فیلم یک ربع ساعته از زندگی فروغ فرخزاد ساخت.
در سال 1345 فروغ یک بار دیگر به ایتالیا سفر کرد و در دومین فستیوال فیلم «مولف» در شهر «پزارو» شرکت نمود. درهمین سال از کشور سوئد به او پیشنهاد کردند که برای ساخت فیلم سفری به آنجا داشته باشد که با موافقت وی انجام گرفت. در همین سال از چهار کشور آلمان، سوئد، انگلستان و فرانسه به فروغ پیشنهاد شد که اجازه دهد اشعارش راترجمه و چاپ کنند…(هفته نامه زن روز -16 اسفند 1345. به نقل از دکتر جلالی)
فروغ فرخزاد با پشت سر گذاشتن دوران عصیان، اکنون زنی سی ساله است. آن روزهای دل سپردن به دلبستگی و دیوانه وار دوست داشتن اکنون سپری شده است و او زنی تنهاست.
آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید، پوسیدند
و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
در ازدحام پرهیاهوی خیابانهای بی برگشت
و دختری که گونه هایش را
با برگهای شمعدانی رنگ می زد، آه
اکنون زنی تنهاست «آن روزها»
آن روزها رفته اند واو مانده است و تنهایی
و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده زمین
وناتوانی این دستهای سیمانی
«ایمان بیاوریم…»
وسرانجام در آستانه سی دوساله شدن می اندیشید:”خوشحا لم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دو تا چین بزرگ در پوستم نشسته ام.خوشحالم که دیگر خیالباف و رویایی نیستم. دیگر نزدیک است که سی و دو سالم بشود، هرچند سی دوساله شدن یعنی سی و دو سال از سهم زندگی را پشت سر گذاشتن و به پایان رساندن. اما در عوض خودم را پیدا کرده ام.”(جلالی:1377،62)
اما احساس تنهایی و بیهودگی جان او را پر می کند، پس رجعت می کند به خاطرات زندگی لبریزاز نعل های خوشبختی
و سرود ظرفهای مسین، آنگاه به پیشرفت نیندیشیدن و به نومیدی خود معتاد گشتن که هر دم فرو رفتن را در یاد او زنده می کند:
کدام قله، کدام اوج؟
مرا پناه دهید ای اجاقهای پرآتش- ای نعل های خوشبختی
و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ
وای ترنم دلگیر چرخ خیاطی
و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها
نمی توانستم، دیگر نمی توانستم
صدای پایم از انکار راه برمی خاست
ویأسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت با دلم می گفت:
“نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی”
«وهم سبز»
و چنین است که او همه هستی خود را همچون آیه تاریکی می بیند و در پی آن، اندیشه زوال و بیهودگی و آنگاه مرگ ذهنش را لبریز می سازد:
من سردم است و می دانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند
مامثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد
«ایمان بیاوریم…»
سرانجام، روز پایانی زندگانی فروغ فرخزاد (دوشنبه 24 بهمن 1345) فرارسید. در زندگی شیفته سرعت بود.:”فقط برای من مسئله سرعت مطرح بود. مثل این است که این سرعت جوابی به خفقان و خاموشی درون من میدهد و برای من تسکینی است. وقتی با سرعت پیش می روم نمی توانم به چیزی بیندیشم و همین را دوست دارم. حس می کنم که بار مسئولیت سنگینی از روی دوشم برداشته می شود. خودم را رها می کنم در آن جریانی که مرا با شتاب پیش می برد و این راه طی شدن، حالت نفس تازه کردن را برای من دارد.”(همان:99)
درساعت 3 عصر، با سرعت به استودیو می رفت. هنگامی که ماشین دبستان شهریار قلهک به جلواو پیچید، برای جلوگیری از تصادف به راست راند و از جاده اصلی منحرف شد.ترمز شدیدی که فروغ کرده بود باعث شد که سرش به شیشه جلو برخورد کند. شدت ضربه به حدی بود که در اتومبیل باز شد و باعث پرتاب وی به بیرون شد و سرش به جدول خیابان خورد و شکست. اورا به بیمارستان بردند اما افسوس که دیگر کار از کاز گذشته بود.
ودرظهر چهارشنبه 26 بهمن، در حالی که باران می بارید و زمزمه ها و اشکها جاری است، تابوت او بر دوش دوستانش: احمد شاملو، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج، غلامحسین ساعدی و چند تای دیگر…به سمت خیابان گورستان ظهیرالدوله تشیع می شد. دانه های سفید برف از آسمان فرو می ریزد، سپیدتر از کفن او، اورا که سپید پوشیده است آرام در گور می نهند. زمین را و گورش را رنگ سپید برف پوشانده است. (جلالی:717)
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد.
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغهای تخیل
به داس های واژگون شده بیکار
و دانه های زندانی
نگاه کن که چه برفی می بارد
«ایمان بیاوریم ….»
آرزوی فروغ فرخزاد از زبان خودش: “آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است… من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.” ازمیان شعرای ایرانی معاصر، فریدون توللی را استاد خود می داند وبه اشعارفریدون مشیری علاقمند است وبه آن ایمان دارد. ازخواندن شعرهای حافظ لذت می برد. از میان نویسندگان وشعرای خارجی شارل بودلر، آندره ژید فرانسوی وامیل زولا را برتر می داند. (جلالی 1375، 59)
نخستین مجموعه شعری فروغ فرخزاد در سال (1334 /1955) با مقدمه ای از شجاع الدین شفا منتشر شد و شامل 44 قطعه می باشد، نشان گر حال و هوای زندگی در ایران است که شخص بایستی مقررات و سنن بی شمار اجتماعی را که شکل ظاهر به خود گرفته، ومفهوم اصلی خود را ازدست داده، رعایت کند. وی در این دفتر با پذیرش عشق، راهی برای فرار از زندان پیدا کرده، بامسئلهی غیرعقلی در خود مواجه می شود. او راهی برای فرار از آن عرضه می کند و می خواهد آن را با گذران در میان صحرا، سرکوفتن به سنگ کوهستنان وتن کوفتن به موج دریا گسترش دهد. (آژند:1363 ،210) (ادامه در فایل)
اندیشه های فروغ
فکر و محتوای سروده های فروغ فرخزاد در سه کتاب اول،زنی که درگیر با مسائل سطحی و ظاهری پیش پاافتاده است، فراتر نمی رود. او به هیچ مسئله ای عمیقا نگاه نمی کند و نمی اندیشد و چون گزارشگر پرشتابی می ماند که عواطف و احساسات ابتدائی خویش را به سرعت و به راحتی منعکس می کند و در ابراز این احساسات، بی پرده و بی پروا سخن می راند. شاید سادگی شعر فروغ از این سرچشمه می گیرد که بین تجربیات روزمره و چیزی که او به صورت شعر در می آورد، فاصله ای وجود ندارد.
بیان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق وسختی های عشق، اشعاری خطاب به پسر یا شوهر، ارائه تصویری از خانه ای متروک و بی رونق که خانه خود شاعربعد از طلاق است و نیز شطح گونه هایی که نوعی عصیان وسرکشی در مقابل جامعه است از جمله محتواهای سه کتاب حوزه اول شاعری فروغ است. محتوای کتاب های دوره دوم (تولدی دیگروایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد) عبارت است از احساس مرگ، احساس تاریکی و شب اضطراب وپریشانی وعدم رابطه با دیگران و تلاش برای ایجاد این رابطه، یاد آوریهای دوران کودکی و آرزوی آمدن آن به خاطر صمیمیتی که در آن بود.
با تمامی حدیث نفس پرداز بودن،”فروغ فرخزاد در دو کتاب تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد از خود محوری بیرون می آید و با نگرشی تازه به اجتماع و مسائل مکرر آن نظر می کند.”(کاشفی:1390، 6)
فروغ فرخزاد در میان شاعران پس از نیما، تنها چهره ای است که با آثار دوران کمال خود “تولدی دیگر، وایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” به نگرشی وصناعتی ویژه دست می یابد و هردو رسالت فردی و اجتماعی شاعر واقعی را به انجام می رساند. او، با شناخت واقعیت های درونی وبیرونی خویش، زوال رابه عنوان درونمایه اصلی آثار کشف کرد و”خودسرایی” را به مثابه مهم ترین ویژگی صناعت وساختار شعرش پذیرفت. بدین گونه، فروغ توانست با بیان ویژگی های فردی خود، چهره اش را در شعر فراز آورد وبا تبیین واقعیت های دنیای پیرامون خویش، خصایص عصر و جامعه اش را ماندگار سازد وسرانجام، با آخرین آثارش، راه رسیدن به رهایی و فراتر رفتن از آن زوال وتباهی را نشان می دهد ومهمترین وظیفه هنر را به انجام می رساند.
بنابراین آثار فروغ فرخزاد هم نشان دهنده پیوند و تأثیر و تأثر متقابلی است که همواره میان شعر و زندگی او وجود داشته، و هم آشکار کننده نگرش و صناعت ویژه ای که او به آن دست یافته است. از دیدگاهی دیگر برای شناخت فروغ فرآیند تکاملی شعر او می توان آثار وی را، بر اساس ویژگی های شعری و چگونگی پیوندشان با فرهنگ وتاریخ به سه دوره فصل بندی کرد:
1-دوره نخست که در برگیرنده آثار سه مجموعه «اسیر،دیوار و عصیان» است. این آثار به سبب تقلیدی بودن قالب (که بیشتر چاپاره است) وکلیشه ای بودن زبان وقراردادی بودن وزن، نمودار نا آگاهی فروغ فرخزاد ازفرهنگ پویای زمانه به ویژه، نگرش شعری نیماست و از نظرگاه سطحی و احساساتی غالب بر آن ها، مبین از خود بیگانگی تاریخی فروغ. بنابراین، این بخش از زندگی شعری فروغ را «دوران گمشدگی و ناآگاهی فروغ» می خوانیم.
2-دوره دوم، دوره شعرهای «تولدی دیگر» است و مرحله ای که شاعرپای در مسیر تکاملی شعرش می نهد. خود ومحیط خود را می شناسد و پس از جستجو و تجربه بسیار، زبان و بیان و وزن، بالکل، صناعت و ساختار شعرش شکل می گیرد و به تشخص شعری می رسد. به همین سبب، این دوره را «دوران خودیافتگی و آگاهی فروغ» می نامیم.
3-دوره سوم، دوره شعرهای پس از «تولدی دیگر» است ومرحله کمال یابی تجربه های شعری فروغ. در این دوره شاعر به فرانهاد تقابلی می رسد که همواره میان او وزوال حاکم بر دورانش وجود داشته است و او در برخورد با واقعیت، موفق به کشف نگاهی می شود که انسان وشاعر را به رهایی می رساند. به همین لحاظ، این مرحله را «دوران از خود گذشتگی و رهایی فروغ» می دانیم. (نیکبخت: 1379،9-7 )
“فروغ فرخزاد “در معنای حقیقی کلمه، یک شاعر بالفطره و راستین بود. فروغ خود می گوید: «حالا شعر برای من یک مسأله جدی است. یک جور جوابی است که باید به زندگی خودم بدهم. من همان قدر به شعر احترام می گذارم که یک آدم مذهبی به مذهبش….
معشوق فردی
معشوق در شعر فارسی عموما چهره یی مبهم وغیرمشخص دارد، یعنی مفهوم کلی است.. غالبا معشوق موجودی روحانی و آسمانی است و اگر هم زمینی باشد چه متعالی و چه غیر متعالی شناخته نیست. و این امر نیز در اشعار فروغ فرخزاد دیده می شود. بدین ترتیب درشعر فارسی همواره با تیپ عاشق و تیپ معشوق مواجهیم نه با فرد عاشق یا معشوق.. منتها فروغ در این دو تیپ به مقتضای عصر خود و بینش زمانه خود دخل وتصرفی قابل تامل کرده است وتا حدودی بینش وشخصیت فردی را در آن راه داده است و ازاین یکنواختی و تکراری بودن شعر عاشقانه فارسی کاسته است.. اما فروغ به طور کلی درسنت شعر فارسی حرکت کرده است و حتی چهره معشوق فردی هم در شعر او کلی و عمومی است:
همه هستی من آیه تاریکی است
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شگفتن ها ورستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من دراین آیه ترا
به درخت و آب وآتش پیوند زدم
«تولدی دیگر»
معشوق در شعر فروغ فرخزاد هم نهایتا”، معشوقی متعالی و روحانی است که می تواند معشوق هر کس دیگری هم باشد. او نیز در مجموع از اسطوره گفته است نه از چهره ((portrait بدین ترتیب در شعرفارسی همواره با تیپ عاشق و تیپ معشوق مواجهیم نه با فرد عاشق ومعشوق. منتها فروغ در این دو تیپ به مقتضای عصر خود وبینش زمانه خود دخل و تصرفی قابل تأمل کرده است. وتا حدودی بینش و شخصیت فردی در آن راه داده است و این از یکنواختی و تکراری بودن شعر عاشقانه فارسی کاسته است. (شمیسا، 1390: 288-293)
واژگان فروغ فرخزاد
کلمات خاصی هستند که درشعر فروغ فرخزاد مدام تکرار شده و تشخیص یافته اند.، آینه، دست، گیسو، حجم…به هر حال فروغ مانند هر شاعر بزرگ دیگری صاحب یک فرهنگ واژگان خاص یا “ترمینولوژی”است. بسیاری از واژگان جنبه سمبلیک دارند. فروغ فرخزاد غالبا در طرح مسائل فردی خود ومسائل اجتماعی زبانی رمزی دارد. همه ما زمانی که در مورد امورخاصی سخن می گوییم، دوست نداریم که اززبانی مستقیم و بی پرده استفاده کنیم وازاین رو چه خودآگاه وچه ناخودآگاه به سمبل پناه می بریم و فروغ فرخزاد شاعری بوده که بیش از دیگران درباره زندگی خصوصی خود وتجربه های شکست خورده ودردناک زن در اجتماعی مردسالار سخن گفته است.
نمونه زبان سمبلیک فروغ را در زیر مشاهده می کنیم:
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
«به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد»
زبان فروغ زبانی است آهنگین وملایم وصمیمانه وروان، سخت عاطفی وموثر، چون از دل برآمده وبوی صداقت وصمیمیت را می دهد، همان که خودش می گفت:”شعرصمیمانه نه فاضلانه ”
از سوی دیگر این زبان ادبی است، منتها زبان ادبی امروز فارسی –نه ادبیات هزار سال پیش. با واژگان واصطلاحاتی که همین امروز مرسوم است و بوی کهنگی اعصار و سبک های پیر را نمی دهد.
به لحاظ زبان اودقیقا شاعر دوره ماست، همچنان که به لحاظ معنی شاعر دوره ماست. خود فروغ به زبان خاص خود –واصولا اهمیت زبان در انتقال احساس وایجاد موسیقی –توجه داشت. همانطوری که خودش می گوید:
“من به دنیای اطرافم، به اشیاءاطرافم و آدم های اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم، آن را کشف کردم ووقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم، کلمه های تازه که مربوط به همان دنیا می شود…. کلمه ها را وارد کردم. به من چه که این کلمه هنوز شاعرانه نشده است جان که دارد. شاعرانه اش می کنیم. کلمه ها وارد شدند. درنتیجه احتیاج به تغییر ودستکاری در وزن پیش می آید …..”
واژگانی مثل: خورشید (آفتاب)، زمستان وبرف، تابستان و سبز، درخت (نهال)، چمنزار (کشتزار)، باغچه، سبز، زمین، پنجره، گیسو، پرنده، گنجشک، کبوتر، کوچه، آئینه، و…. واژه های دیگری هم در شعر فروغ هستند که زیاد تکرار شده اندومی توان آنها را به لحاظ سبک شناسی به ذهنیت شاعر ارتباط دادکه بحث ازهمه آن ها در اینجا ممکن نیست. (ادامه در فایل)
فروغ فرخزاد
جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..
Instagram : payanbama
نمونه ای فهرست منابع ومأخذ فروغ فرخزاد
- *آژند، یعقوب،1363 ، ادبیات نوین ایران، تهران، امیر کبیر، چ 1
- * اجلالی، ارسا، بررسی تحول معنایی و ساختاری نماد در شعر معاصر، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی لرستان، خرداد 1390
- *اسد الهی خدا بخش، رهایی از خویشتن، پژو هشنامهی ادب غنایی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال هفتم،شمارهی سیزدهم، پائیز و زمستان 88، ص 5 تا 22
- *اکبری بیرق، حسن، بررسی تطبیقی کاریرد اسطوره کهن الگو در شعر فروغ و گلرخسار صفی آوا، سمنان، دانشکده علوم انسانی
- *باقی نژاد، عباس،1387، تاملی در ادبیات امروز،تهران، پارسه،
- *باقی نژاد عباس، تحلیل محتوایی سمبولیسم شعر معاصر فارسی، رساله دکتری، دانشگاه شهید مدنی آذربایجان، تبریز 1390
- *براهنی، رضا،1371 ، طلا در مس، ج 2، تهران، نویسنده، چ 1
- * پور شهرام، سوسن، پژوهشی نو در شعر فروغ، فصلنامه بهار ادب، سال اول، شماره دوم، زمستان 87
- * پورنامداران، تقی،1377 ، خانه ام ابری است، شرع نیما از سنت تا تجدد، تهران، سروش،چ 1
- *پور نامداران تقی، خسروی محمد، دگر دیسی نمادها در شعر معاصر، پژو هش زبان و ادبیات فارسی، فصلنامه علمی – پژوهشی، شماره 11، پائیز و زمستان 1381، ص 147 تا 162
- …
- …
فروغ فرخزاد
رشته | زبان و ادبیات فارسی |
گرایش | زبان و ادبیات فارسی |
تعداد صفحات | 65 صفحه |
منبع فارسی | دارد |
منبع لاتین | دارد |
حجم | 3 mb |
فرمت فایل | ورد (Word) |
موارد استفاده | پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.