قیمت 39,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 385 بازدید

شهر و شهر نشینی در دوره سامانیان (بخارا نمونه ای از شهر ها)

 

شهر و شهر نشینی در دوره سامانیان (بخارا نمونه ای از شهر ها)

بخارا

شهر و شهر نشینی در دوره سامانیان………………………………………………………………………………………………………….

فصل یکم: داد و ستد در شهرهای دوره سامانی……………………………………………………………………

  1. نقش شهرها در راه‌هاي تجاری- فرهنگی دوره سامانیان………………………………………………………………..
  2. 2. مبادلات پولی و سکه‌خانه‌های سامانیان………………………………………………………………………………………

 

فصل دوم: شهر و شهرنشینی در خاستگاه سامانیان…………………………………………………………………..

  1. شهر واحه‌های سغد…………………………………………………………………………………………………………………………………………
  2. بازشناسی معنای شهر در سغد……………………………………………………………………………………………………………….
  3. نقش رود سغد در ساخت شهرواحه‌ها………………………………………………………………………………………….
  4. پیشینۀ ساخت شهرواحه‌های سغد……………………………………………………………………………………………………….

ساخت و خاستگاه اسطوره‌ای…………………………………………………………………………………………………………….

کاوش‌های باستان‌شناختی……………………………………………………………………………………………………………………..

  1. نقش تجاری شهرواحه‌های سغد…………………………………………………………………………………………………………

6.کالبد شهرواحه‌ها…………………………………………………………………………………………………………………………………………………

 

فصل سوم: بخارا نمونه‌ای از شهرسازی و شکوفایی شهرنشینی……………………………………………………..

  1. خاستگاه شهر بخارا بر اساس پیشینۀ نام………………………………………………………………………………………

بخارا: پیشینۀ شهرنشینی از آغاز تا دورۀ سامانیان……………………………………………………………………………

  1. پیشینۀ ساخت شهر…………………………………………………………………………………………………………………………………………
  2. شکل شناسی شهر در سه سدۀ نخست اسلامی……………………………………………………………………….

. باروها و دروازه‌های بخارا…………………………………………………………………………………………………………………………..

بارو و دروازه‌های شارستان………………………………………………………………………………………………………..

باروها و دروازه‌های ربض…………………………………………………………………………………………………………..

  1. سازه‌های آبی و سازمان آبیاری در شهر بخارا……………………………………………………………………
  2. کوی‌های شارستان………………………………………………………………………………………………………………………………………..
  3. بازار در کالبد شهرواحه‌های بخارا…………………………………………………………………………………………………….

بازارهای شهر بخارا…………………………………………………………………………………………………………………………

بازار طواویس………………………………………………………………………………………………………………………………………

 

منابع و مآخذ…………………………………………………………………………………………………………………………………………..

 

 

شهر و شهر نشینی در دوره سامانیان (بخارا نمونه ای از شهر ها)

بخارا

 داد و ستد در شهرهای دوره سامانی

 

شايد بتوان به جرأت ادعا كرد كه شاهراه‌های میانی آسیا به اروپا مهم‌ترين جاده‌ تاريخ تمدن به شمار می‌روند. نام رايج اين جاده (ابريشم) چنان که بیان شد از حدود یک و نیم قرن پیش به واسطة انتقال يك كالاي مهم تجاري ـ يعني منسوجات ابريشمي از مشرق‌زمین به مغرب‌زمين و ديگر سرزمين‌ها ـ بر اين راه تاريخي نهاده شده، اما در هيچ يك از متون تاريخي، اعم از فارسي، عربي، چيني و تركي، اين جادة تاريخي به نام «ابريشم» ثبت نشده است. به سخن ديگر نام «جادة ابريشم» از نام‌هاي متأخر است كه تا حدي گمراه كننده نيز هست چرا كه عامة مردم در ذهن خود محور اهميت اين راه را انتقال ابريشم تلقي مي‌كنند.

البته ابريشم و ادويه (در شاخه جنوبي اين جاده از هند تا ايران و اروپا)، از كالاهاي مهمي بودند كه در اين جاده از شرق به غرب صادر مي‌شد و از آن سو نيز برخی کالاها و اشياي زينتي، رهسپار مشرق زمين مي‌شده است. اما آنچه كه مهم‌تر از داد و ستد كالا در اين جاده است، برخورد افكار، آميزش فرهنگ‌ها، گسترش اديان و بالاخره ظهور آثار برجستة هنري است كه از تقريب اعتقادات و آميختگي ذوق‌هاي زيبايي‌شناسي ملل مختلف نشأت می‌گرفته است.

جادة ابريشم براي قرن‌ها پل ارتباط فكري و صنعتي ميان غرب و شرق بوده، و اين همان ارتباطي است كه امروز بشر آن را رمز پيشرفت، نيل به همزيستي صلح‌آميز، و خلاصه از لازم‌ترين گام‌ها براي زدودن دشمني‌ها و رشد علم و دانش نوع بشر ـ به عنوان يك مجموعة واحد ـ مي‌داند. این جاده جهانی بستري بود كه در آن اقوام مختلف با اعتقادات گوناگون با هم روبه‌رو شدند، از تجربيات يكديگر درس‌ها آموختند و از ذوق‌ها و ذائقه‌هاي يكديگر بهره‌ها بردند.

چنانكه آموزه‌ها و نمادهاي ديني فراواني كه همه متعلق به هويت فرهنگي ملت‌هاي حوزه‌های تجاری – فرهنگی این جاده هستند در تبادلات فرهنگي و كنش‌هاي متقابل فرهنگ‌ها نقش داشته‌اند، در سراسر اين راه دراز بازرگاني و فرهنگي در پي سير و سفر تجار اديان و مذاهب زرتشتی، مانوي، بودايي و هندو، يهودي، مسيحيت، اسلام و صدها فرقه مذهبی  گسترش یافتند. زبان‌ها پویایی خود را در این راه‌ها رقم زدند و آداب و رسوم، سورها و سوگ‌ها از شهری به شهری یا از سرزمینی به سرزمینی دیگر ره پیمودند.

اصطلاح کنونی جاده ابريشم در واقع بر پایه دستاوردهای شکوهمندی مانند سده چهرم قمری (دهم میلادی)، تعبيري است فرهنگي، تاريخي، اجتماعي و اقتصادي كه به‌مانند تارهاي حرير، نسيج‌هاي رفرف، طرازهاي سلطاني، طيلسان‌هاي زيبا و ديباهاي شاهانه، ملت‌ها، اقوام و جوامع گوناگون را از شرق تا غرب به تار و پود زرین و ابریشمین خويش پيوند داده و از آن ميان، فرهنگ‌ها و جوامع و تاريخ ديروز و امروز آنها را به‌هم گره زده است.

بدين‌سان ابريشم (قز = قژ) چين در ماوراء‌النهر و خراسان به ابريشم اين ديار گره مي‌خورد تا بهترين نوع كرباس‌ها‌، پارچه‌هاي طراز‌، طيلسان‌هاي رفرف و ديبا‌هاي نازك توليد شود و از ايران بگذرد تا به اروپا برسد‌. از همين راه بود كه انواع ظرف‌هاي چيني به ايران راه يافت‌. آيين‌ها و اديان مانوي‌، زرتشتي‌، تصوف و عرفان اسلامي و فرهنگ ايراني، زبان و ادبیات فارسی و حتي دين‌های يهود و مسیحیت از همين مسير به درون صحرا‌هاي بزرگ چين راه يافتند و آيين بودا از همين مسير به ماوراء‌النهر‌، تخارستان‌، باميان و شرق ايران رخنه كرد و عرفان و تصوف همه اين مناطق با گرايش‌هاي گوناگون در يكديگر اثر گذاشتند. بسياري از جنگ‌هاي بزرگ تاريخي به مانند يورش‌هاي مكرر اقوام شرقي ترك و مغول از همين مسير انجام گرفت و در واقع اين راه‌ها به جاده‌هاي تجاري‌، فرهنگي‌‌، سياسي‌ و نظامي تبديل شدند‌.

 

نقش شهرها در راه‌هاي تجاری- فرهنگی دوره سامانیان

مهم‌ترین شهرهای دوره سامانی بر شاهراه‌های مشهور تجاری و بر شالوده شهرهای کهن این منطقه بازسازی و آباد شدند. شهرها را دروازه‌هایی چند بود که آنها را به راه‌‎های پهنه شرقی آسیا یا بخش‌های اروپای شرقی پیوند می‌دادند که در هر دو منطقه، گذشته از مناطق داخلی ایران، نشانه‌های بازرگانی عصر سامانی در منابع تاریخی یا یافته‌های باستان‌شناختی به دست آمده است. در این بررسی لازم است جایگاه شهرهای دورۀ سامانی در این گسترۀ پهناور بازشناسی شود تا از این طریق تأثیر تجارت در عرصه جهانی بر اقتصاد شهری این دوره به ویژه نظام تولید کالایی و داد و ستدهای درون شهری یا میان شهری و میان منطقه‌ای (تجارت جهانی)، مورد تأمل قرار گیرد.

سرمنشأ راه‌هاي آسيا‌، سواحل درياي زرد‌، اقيانوس آرام و درياي چين و در شرق آسيا بود. شهرهاي توان‌هوانگ[1]‌، لويانگ[2] در منتهي‌اليه غربي ديوار چين، دروازۀ جادۀ ابريشم به حساب مي‌آمدند.[3] راه‌هايي كه از آن‌جا جدا مي‌شد از دو مسير آسيا را مي‌پيمودند تا به اروپا و آفريقا برسند‌. يكي راه خشكي كه از شمال چين مي‌‌گذشت تا به ايران‌، آناتولي و غرب اروپا برسد و ديگري راه دريايي بود كه در واقع از شهر كانتون[4] (كوانگ چو) در ساحل شرقي چين‌، با دور زدن سواحل چين و مالزي‌، به خليج بنگال مي‌رسيد‌، شبه قاره هند را دور مي‌زد تا به دریای پارس (دریای مکران یا عمان و خليج فارس) برسد و شاخه ديگر آن از كناره‌هاي جنوب شرقي ايران، شبه جزيره عربستان را از مسير خليج عدن و درياي سرخ دور مي‌زد تا از دهانه نيل به مديترانه و اروپا برسد‌.

راه خشكي‌، پس از پيمودن صفحات شمالي چين و درست از جنوب بيابان گبي‌، يا با پيمودن نواحي داخلي چين و گذشتن از بيابان تاكلامكان[5] و كوه‌هاي تيان‌شان[6] و التين داغ و گذرگاه‌هاي رودهايي چون تاريم[7] به محدوده ماوراء‌النهر مي‌رسيد‌. سين كيانگ[8] محدوده شرقي سیحون (سیردریا) را تشكيل مي‌داد و مهم‌ترين شهر‌هاي آن در اين راه‌، عبارت بودند از‌: چانگان (سيان)‌[9]، لانگ‌چئو[10]‌، وووي[11]‌، چانگ‌يه[12]‌، يومن كووان[13]‌، هافسي[14]‌، تورفان[15]‌، قراشهر[16]‌، كوچا[17]‌، آق‌سو[18]‌ در نزديكي كاشغر‌. تورفان در واقع گذرگاه و پيوند‌دهنده راه‌هاي شمال چين با بخش‌های شرقی خراسان بزرگ بود‌.[19] اين شهر درست در ميانه راه‌هايي قرار داشت كه در پيرامون توان‌هوانگ به سه شاخه اصلي تقسيم مي‌شدند و که در جنوب راه ختن(سین‌کیانگ) که از شمال صحراي تاكلا مكان می‌گذشت در شمال بيش‌باليغ و آلماليغ (آلماتا) و درمیانه آن دو، تورفان و كاشغر راه را در پيش مي‌‌گرفتند‌‌.

 

شهر و شهر نشینی در دوره سامانیان (بخارا نمونه ای از شهر ها)

بخارا

پاورقی 1

[1]. Tunhuang

[2]. Loyang

[3] . برای آگاهی بیش‌تر، ر. ک: فرانک و  براونستون، جادۀ ابریشم، ص6 – 15؛ پی‌یر درژ، جادۀ ابریشم،ص 2- 20.

[4] . Canton (Kwang Chaw)

[5]. Takla Makan

[6]. Tienshan

[7].Tarim

[8] .Xin – Jiang

[9]. Changan / Sian

[10]. Langchou

[11]. Wuwei

[12]. Changyeh

[13]. Yumen Kowan

[14]. Hami

[15]. Turfan

تورفان در شمال چين و در محدوده‌اي كه سرشاخه‌هاي سيحون از نزديكي‌هاي آن‌، سرچشمه مي‌گيرند‌، همواره مورد توجه ايرانيان بوده و حضور بارز آن نيز در ترويج آموزه‌هاي ديني ماني‌، مصلح ايراني در قرن سوم ميلادي (دوره شاپور اول ساساني)، قابل بررسي است‌. متون و نگاره‌هاي مانويان‌ در تورفان و غار‌هاي خوچو حضور آنان را در صفحات شمال چين و جنوب بيابان گبي تأييد كرده است (كريستن‌سن‌، ایران در زمان ساسانیان، ص 289)‌.

[16]. Karashar

[17]. Kucha

[18]. Akosu

[19] . راه ابريشم. مشهد: آستان قدس رضوي، 1375. ص18.

 

شهر و شهر نشینی در دوره سامانیان (بخارا نمونه ای از شهر ها)

بخارا

 بخارا نمونه‌ای از شهرسازی و شکوفایی شهرنشینی

 

خاستگاهِ شهر بخارا بر اساس پیشینۀ نام

نام بخارا ریشه در خاستگاه فرهنگی و تجاری آن دارد. از بررسی پیشینۀ نام این شهر می‌توان به کارکرد آغازین آن پی برد. میان شهرنشینی در این بخش از رود سغد، با اهداف آغازین مذهبی چنان پیوندی برقرار بوده که دست کم در سه دورۀ مذهبی بودایی، زرتشتی و اسلامی این پیوند را حفظ کرد و از دورۀ سامانیان تا به امروز، بخارای اسلامی هنوز هویت فرهنگی خود را حفظ کرده است.

بخارا که به تعبیر منابع تاریخی و جغرافیایی سدۀ چهارم قمری، مجموعه‌ای از دهکده‌ها، واحه‌ها، ریگستان‌ها و شهرها را دربرگرفته بود، چنان با رود سغد (زرافشان) پیوند یافته است که در آن زمان مردم سغد، آن را رود بخارا می‌نامیدند.[1] ریچارد فرای[2] احتمال می‌دهد که نام بخارا از واژۀ سغدی بُخارک[3] گرفته شده باشد که واژۀ ترکی بقارق[4] به معنی «مکان خوش» (نزهت‌انگیز)، برگرفته از آن است. وی همچنین بیان می‌کند که نام بخارا با نام بُخار[5]، شهری در ایالت بیهار[6] هند بی‌ارتباط نیست. بدین معنی که هر دو نام بخارا و بُخار برگرفته از واژۀ ویهارا[7] باشند؛ نامی که به دیرهای بودایی داده می‌شود.[8] این تعبیر به سخن عطاملک جوینی بسیار نزدیک است: «اشتقاق بخارا از بخار است که به لغت بت‌پرستان اُیغور و ختای، نزدیک است که معابد ایشان که موضع بتان است، بُخار گویند».[9]

نام بخارا در نوشته‌های چینی «بوُ- هو- لا»[10]، «بوُ- هوُئو»، «بوُ- هو»، «بوُ- هوُا» و «بوُ-‌ها- رِه» نوشته شده و برتشنایدر[11] همۀ این نام‌ها را با توصیف‌های سفرنامه‌نویسان و گزارشگران چینی دربارۀ نام بخارا منطبق می‌داند. وی معتقد است که نام بخارا در تاریخنامه‌های چینی، نخستین بار در سدۀ هفتم میلادی (یکم قمری) بیان شده است.[12] این سخن مبتنی است بر سفرنامۀ زائر بودایی چینی، هسیوآن تسانگ[13] که در حدود سال 630 میلادی (9 ق) به بخش‌های شرقی ایران سفر کرد و گزارش او در واقع قدیم‌ترین متن تاریخ‌داری است که نام بخارا در آن دیده می‌شود.[14]

روی سکه‌های بدون تاریخ مربوط به پیش از گزارش هسیوآن نیز نام شاه بخارا با پسوند کانا (کو= کی) و به معنی «شاهنشاه بخارا» به کار رفته است.[15] از آن جا که واژه‌های «بو-هو» و «بوخو» صورت‌هایی از نام بخارا در منابع چینی هستند، فرای و رضا بر اساس واژه‌های به‌کار‌رفته در سکه‌های ضرب‌شده در این شهر مربوط به سده‌های پایانی عصر ساسانیان، همچنین واژه‌های متون تاریخی و پژوهش‌های جدید، نتیجه‌گیری می‌کنند که واژه‌هایی مانند «کخارا»، «پوخو»، «پو-خوئو»، «پوخار»، «فوخار»، «بوخو»، «بوکار»[16] و… همه صورت‌های متفاوت و تقریباً یک‌ریشه‌ای از نام بخارا و برگرفته از متون سغدی در دوره‌های گوناگون هستند.[17]

در برخی از متون سغدی نام دهکده‌ها و آبادی‌های پیرامون بخارا با نام امروزی آنها بیش و کم همخوانی دارد که از آن میان است: واردانا (= واردان= وردانه)؛ شاهبای (= شاه‌باش)؛ پایکند (= بیکند= شارستان روئین)؛ کاسکند (= کاشکان= کاشی‌کند) که نمونۀ آن را می‌توان در اسناد سغدی اوایل سدۀ سوم میلادی مربوط به نواحی تور و شایتال در بخش شمالی قلمرو کوشانیان ملاحظه کرد.[18]

جغرافی‌دانان و مورخان دورۀ اسلامی، نُموجَکْث[19]، بوُمجکث (بُمْجکث)[20]، بُمْجِکَث[21] را نام کهن بخارا دانسته‌اند و لسترنج از آن میان، نومجکث (نموجکث) را درست‌تر تشخیص داده است.[22] برخی نیز آن را ساخته‌شده توسط جم معنی کرده‌اند که خاستگاه اسطوره‌ای این شهر را نمایان می‌سازد.[23]

بمجکث در واقع می‌تواند نام یکی از پنج شهر مهم بخارا در درون باروی بزرگ باشد که «طواویس» (جمع طاووس)، «نمجکث» (بمجکث)، «زندنه»، «مغکان» و «خجاده» (خجده)، خوانده می‌شدند و اصطخری به درستی این شهر را در چهار فرسنگی راه بخارا به طواویس دانسته است.[24] نرشخی «نیمجکث» و «بومسکت» را همان بخارا دانسته اما نام بخارا را معروف‌تر از همۀ نام‌ها معرفی می‌کند.[25] ریچارد فرای بر اساس مطالعۀ نقشه‌های اسلامی در قرون میانه معتقد است که بمجکث به ارگ بخارا اطلاق می‌شده است.[26]

منابع تاریخی بیان کرده‌اند که کانال یا نهری کهندژ را از ماخ جدا می‌کرده است. فرای ماخ را همان مغاک دوران اسلامی به معنای گودال دانسته و آن را معبدی قدیمی (آتشکده) می‌داند که به مسجد تبدیل شد و هنوز هم، مسجد مغاک عطار خوانده می‌شود. او در نهایت نتیجه می‌گیرد که «بخارا، یعنی مساکنی که در اطراف بازار و معبد ماخ بوده، با بمجکث فرق داشته و آن دو بعدها یکی شده‌اند».[27] تحلیل فرای مبتنی است بر سخن نرشخی که در بیان رویدادهای زمان ابومسلم خراسانی، می‌گوید: «زیاد بن صالح، به دَرِ ماخ (که) حالا مسجد مغاک خوانند، فرود آمد،‌ اندر لب رود و بفرمود تا اندر شهر آتش زدند». اگرچه نرشخی در جای دیگر نیز همان نام مسجد ماخ را به کار می‌برد و جایگاه اصلی آن را به نام بازار ماخ (ماخ‌روز)، بازار بت‌فروشی معرفی کرده است.[28]

لسترنج با اشاره به منابع سدۀ چهارم و پنجم قمری، از نام «ریامیثن» یاد کرده و آن را به خرابه‌های بخارای کهنه یعنی بخارای پیش از اسلام اطلاق می‌کند.[29] اصطخری «رامیثنه» را رودی می‌داند که به شهر یا روستایی به همین نام می‌رسد و مقدسی اریامیثن را جزو شهرهای نموجکث (بخارا) دانسته است.[30] نرشخی رامیتن را از بخارا قدیم‌تر دانسته که «از قدیم باز مقام پادشاهان است و بعد از آن که بخارا شهر شده است، پادشاهانشان زمستان بدین دیهه باشیده‌اند». نرشخی بنای آن را به افراسیاب نسبت می‌دهد.[31] بارتولد نیز که آگاهی‌های تاریخی او دربارۀ بخارا، بیش‌تر بر اساس کتاب نرشخی است، «رَمیثن» را «بخارای قدیم» و مقر باستانی امرای بخارا و کاخ زمستانی آنان دانسته است.[32]

پیداست که در زمان هخامنشیان نام بخارا به کار نمی‌رفت بلکه سغد (گَوَ سغد) همۀ منطقه را با شهرهای کوچک و بزرگ آن، از جمله سمرقند (مَرکندَ) را دربرمی‌گرفت. بر همین اساس حتی در سیر لشکرکشی اسکندر به آن محدوده که با بسوس[33] در بلخ و اخیارتس[34] و اسپی‌تامنس[35] (بزرگان سغد) درگیر شد، به هیچ یک از نام‌های پیش‌گفته برای بخارا اشاره نشده است، اما پیداست که با شکست این متحدان از اسکندر، اسپی‌تامنس به سوی منطقه‌ای که بخارا خوانده می‌شود عقب نشست.[36] در دیگر دوره‌ها نیز نام بخارا در متون کهن نیامده است تا این که منابع بودایی- چینی و منابع دوران اسلامی به شرحی که گذشت نام‌هایی چند را برای آن به کار می‌برند.

نرشخی که مهم‌ترین کتاب را پیرامون بخارا نوشته است، از نام‌های «مدﻳﻨﺔ الصفریه یعنی شارستان روئین[37] و مدﻳﻨﺔ التجار یعنی شهر بازرگانان» یاد کرده، اما مهم‌ترین فخر بخارا را به استناد حدیثی از پیامبر اکرم(ص) می‌داند که این شهر را «فاخره» خواند: «از بهر آن که بخارا روز قیامت بر همۀ شهرها فخر کند به بسیاری شهید».[38] از مهم‌ترین القابی که در منابع تاریخی برای این شهر به کار رفته ﻗﺒﺔ الاسلام الشرق است که در واقع نقش نمادین آن را در گسترش اسلام در سرزمین سغد و بخش‌های گوناگون ماوراءالنهر بیان می‌کند. فرای معتقد است به دلیل حضور شاعران و ادیبان، فقیهان، دانشمندان و وزیران نامدار دورۀ سامانی در بخارا این شهر به ﻗﺒﺔ الاسلام شهرت یافت.[39] همچنین است بخارای شریف[40] که در قرون متأخر اطلاق شد. این شهر در روزگار شکوهمندی سامانیان دارالملک (دارملک ماوراءالنهر و خراسان) خوانده می‌شد.

 

 بخارا (پیشینۀ شهرنشینی از آغاز تا دورۀ سامانیان)

چنان که از وضعیت طبیعی رودخانۀ سغد (زرافشان) برمی‌آید، نخستین ساکنان پیرامون آن می‌بایستی از سمرقند تا بخارا و بیکند، سواحل رود را برای استقرار موقت و دائم خود انتخاب کرده باشند، از این رو گمان مسلم آن است که از دوره‌های سه‌گانۀ پارینه‌سنگی (قدیم، میانی و جدید) آثاری از دورۀ استقرار، به دست آید. چنان که پیش از این بیان شد کاوش‌های باستان‌شناسان روسی، در پیرامون بخارا و در منطقۀ بخارای شرقی و غربی (در امتداد سفلای رودخانه)، گواه از آن دارد که پایگاه‌های فرهنگی آنجا آثاری از دورۀ پارینه‌سنگی تا پایان دوره ساسانیان را در خود جای داده‌اند.[41]

بی‌گمان مهم‌ترین خاستگاه مدنی در بخش‌های غربی سغدیانا یا غرب بخارا، ورخشه[42] (ورخشا) است که مهم‌ترین کاوش‌های این منطقه توسط شیشکین انجام شده و نتایج کاوش‌ها و پژوهش‌های وی در سال 1963 منتشر شده است. مهم‌ترین دستاورد کاوش‌های وی در ویرانه‌های ورخشه، کشف بقایای یک قلعه، یک ارگ همراه با بخش‌های مسکونی آن و شهرستان (شارستان) پیرامون ارگ بود که حکایت از چندین دوره بازسازی داشت.

اگرچه گاه‌نگاری‌های انجام‌شده، شکوفایی آن را به عصر کوشانیان و حتی بنای ارگ را به سدۀ پنجم و شکوفایی آن را تا سدۀ یازدهم میلادی، تأیید می‌کند، اما طبقات زیرین که مربوط به پیش از این دوره‌ها هستند، هنوز مورد تأمل باستان‌شناسان واقع نشده‌اند.[43] به دست آمدن ابزاری از عصر حجر قدیم در بخش‌هایی از کنارۀ رود سغد و اشیاء چندی از عصر مفرغ در پیرامون واحۀ بخارا، دلیلی است بر توجه انسان در آغازین دوره‌های تکوین حیات تا دوران استقرار و پابندی به این منطقه. از این رو گمان می‌رود دست کم در هزارۀ دوم پیش از میلاد، مساکنی در این منطقه به وجود آمد که بایستی پژوهش‌ها و کاوش‌های باستان‌شناسان به نمایاندن آنها بیانجامد.[44]

حتی نشانه‌هایی از آثار مربوط به دورۀ آهن قدیم از محدودۀ شرقی درۀ سغدیانا مانند تل افراسیاب با آثاری از کشاورزی به دست آمده است که اهمیت سمرقند را نمایان می‌کند.[45] گذشته از روایت‌های شفاهی اندکی دربارۀ بخارا، تا آن زمان که سغد یعنی سراسر دره و کناره‌های رود سغد از کوهستان کوهک و بتّم تا ریگزارهای بخارا، ورخشه و بیکند با عنوان ساتراپ‌نشین در قلمرو کوروش کبیر هخامنشی قرار گرفت، این منطقه نام و نشان چندانی در تاریخ مکتوب نداشته است.

شکل‌گیری شهرواحه‌های بخارا در پیوند با هجوم‌های اقوام شرقی را هم کاوش‌های باستان‌شناسان تایید کرده است، هم منابع تاریخی و هم روایت‌های حماسی. چنان که روایت‌های شفاهی منتسب به مغان سده‌های نخستین اسلامی در این دیار آگاهی‌های قابل تأملی در این باره ارائه می‌کنند که چکیدۀ آنها چنین است: قرار گرفتن بخارا در معرض هجوم‌های اقوام شرقی اما در ذیل نام هپتالیان (هیاطله)، گریختن سیاوش از نزد پدرش کیکاووس به دربار افراسیاب و حکمرانی او در بخارا، بنای ارگ بخارا توسط افراسیاب، کشته شدن سیاوش در بخارا و گور او در دروازۀ شرقی ارگ بخارا (دروازۀ کاه‌فروشان= غوریان)، حکمرانی ابروی (ابرزی) آخرین فرمانروای هپتالی در آن جا (؟)[46]و تاخت‌و‌تاز هپتالیان از چین و سرزمین ترکان تا بخارا، و در نهایت این که بخارا لشکرگاه شاه هیاطله بوده است:

بخارا پر از گرز و کوپال بود                 که لشگرگه شاه هپتال بود

بدین سان بخارا به عنوان شهری که خاستگاه نظامی در برخورد با مهاجمان شرقی است جلوه‌گر می‌شود که در همین راستا نیز به صورت لشکرگاه سپاهیان شاه هپتالیان مهاجم به شرق ایران، در تاریخ روایی ایران جلوه می‌کند. بر اساس کاوش‌های باستان‌شناسی می‌توان تأکید کرد که پیرامون بخارا پیش از آن که مهاجرت‌های هپتالیان به آن جا صورت گیرد مسکون بوده است. شاید سخن نرشخی یک باور کلی را در این مورد القا کند و آن این که نخستین ساکنان این واحه مهاجر بوده‌اند، چنان که در پیدایش اولیۀ بخارا می‌گوید :

«مردمان از هر جانب جمع آمدند و آن جا خرمی گرفت و مردمان از جانب ترکستان آمدندی و بدین ولایت آب و درختان بسیار بودی و شکار بسیار بودی. آن مردمان را این ولایت خوش آمد، این جا مقام کردند و اول در خیمه و خرگاه ایستادند و باشیدند و به روزگار مردم گرد آمدند و عمارت‌ها کردند و مردم بسیار شدند و یکی را برگزیدند و امیر کردند و نام او ابروی بود و هنوز این شهر نبود ولیکن روستاها شده بود از آن جمله یکی نور بود، و خرقان‌رود، و وردانه و تراوچه و سفنه و ایسوانه و دیهی بزرگ که پادشاه نشستی بیکند بود و شهر قلعه دبوسی بود و شهر وی را خواندندی».[47]

بدین سان نرشخی به گونه‌ای حضور نخستین مهاجران را با استفاده از داستان‌های بازمانده از عصر تاخت‌و‌تاز هیاطله به آن جا بیان می‌کند و به گونه‌ای معنادار شهرنشینی در بخارا و شکل‌گیری نخستین جایگاه شهر را با حضور مهاجمان شرقی در پیوند می‌داند.[48] از همین رو، فرای نیز به این نتیجه می‌رسد که در سدۀ دوم پیش از میلاد، «طوایف بیابانگرد شرق اقصی، سرزمین‌های واقع میان آمودریا (جیحون) و سیردریا (سیحون) را مورد تاخت‌و‌تاز قرار دادند و ظاهراً در واحۀ بخارا سکنی گزیدند و جمعیت بومی آن را تحت انقیاد خویش درآوردند».[49]

نباید از نظر دور داشت که این رویدادها پیش‌درآمد حضور قدرتمندانۀ کوشانیان در پیرامون سرزمین سغدیانا است که بیش‌ترین آثار به‌دست‌آمده از کاوش‌های باستان‌شناسان مربوط به دورۀ اقتدار این قوم است. در واقع حضور کوشانیان در این منطقه، در ادامۀ هجوم‌ها و مهاجرت‌های مکرر صحراگردان شمال چین، بادیه‌های مغولستان و بیابان‌های گُبی، تاکلامکان و استپ‌های جنوب سیبری بوده است. ضمن آن که کوشانیان به سرعت تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی و میراث هخامنشیان قرار گرفته راه را برای اقتدار خود در شرق ایران هموار کردند.

هون‌ها، یوئه‌چی‌ها، ماساژت‌ها (ماساگت‌ها)، هپتالیان (هیاطله) پیش از اسلام و ترکان اغز، قراخانیان، قراختاییان، مغولان و دسته‌های گوناگون ایل‌نشینان ترک‌زاد که پس از اسلام حدود یک هزار سال ضمن تأثیرپذیری از فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی، بر اوضاع سیاسی و حکومت در ایران استیلا یافتند، همگی در پرتو همین هجوم‌ها یا مهاجرت‌های ایلی صحراگردان قرار گرفته و پیش از هر چیز در دگرگونی نظام اجتماعی و از آن میان شهرنشینی در خراسان بزرگ (ماوراءالنهر و خراسان) اثر گذاشته‌اند. تردیدی نیست که پس از یورش اسکندر به ایران و گذشتن وی و سپاهیانش از بخش غربی سغدیانا (بخارا) برای رسیدن به بلخ و حرکت به سوی هند[50]، شکل‌گیری دولت‌شهر یونانی باختر (باکتریا) در بلخ، در ساختارهای اجتماعی و شهرنشینی کناره‌های درۀ سغدیانا به ویژه پیرامون سمرقند و بخارا تأثیرگذار بود.

پس از حکومت یونانی باختر نیز در دورۀ اقتدار کوشانیان، که از سدۀ یکم پیش از میلاد تا سدۀ چهارم میلادی سغد و سرزمین‌های شمالی آن را در پیرامون جیحون- تا خوارزم- در تسلط خود داشتند، شهرواحه‌های سغد تحت قلمرو این سلسلۀ حکومتی قرار گرفت. ریچارد فرای و به نقل از وی، عنایت‌الله رضا «قدیمی‌ترین مدارکی که دربارۀ سکونت انسان در محل شهر حالیۀ بخارا می‌توان نشان گرفت» را به دورۀ کوشانیان و سدۀ نخست و اوایل سدۀ دوم میلادی نسبت داده‌اند.[51]

پیداست که تا آن زمان اهمیتی را که مرکز (سمرقند) و ورخشه در نزدیکی بخارا داشته‌اند، شهری که بعدها به نام بخارا شهرت یافت، به هیچ روی نداشته است، اما این مسئله دلیلی بر این مدعا نیست که قدیمی‌ترین نشانه‌های سکونت در پیرامون واحۀ بخارا به دورۀ اقتدار کوشانیان نسبت داده شود و همان گونه که بیان شد، کاوش‌های باستان‌شناسان، حتی نشانه‌هایی از دوران پیش‌تاریخی به دست آورده‌اند و به درستی می‌توان تکوین شهرواحه‌های پیرامون بخارا را پیش از دورۀ حکمرانی کوشانیان مورد تأمل قرار داد.

از تأسیس پادشاهی هخامنشیان تا پایان دورۀ ساسانیان، که بیش از هزار و دویست سال به طول انجامید (550 ق.‌م تا 651 م)، فرهنگ و تمدن سغدی به عنوان شاخه‌ای از فرهنگ ایرانی در پیرامون بخارا گسترش داشته و از دو گونه فرهنگ غیر ایرانی نیز تأثیر می‌پذیرفت: فرهنگ یونانی باختر (پس از فروپاشی هخامنشیان) و فرهنگ شرقی متأثر از هندی و چینی به ویژه در دورۀ کوشانیان با نفوذ و گسترش آیین و پیروان بودایی. این امر دست کم از سدۀ سوم تا سدۀ یکم پیش از میلاد با استیلای نه چندان همه‌جانبه و همه‌گیر فرهنگ یونانی باختر و از آن پس تا سدۀ چهارم میلادی با استیلای فرهنگ و تمدن کوشانی که آمیخته‌ای از میراث کهن ایرانی عصر هخامنشی، لعابی از نظام صحراگردی یوئه‌چی‌ها و رنگ مذهبی بودایی بود، ادامه یافت. آثار گوناگون، از آن میان سفالینه‌هایی که در خاکریز‌های دستی واحۀ بخارا به دست آمده است بر رونق اقتصادی این شهر در آن دوره دلالت دارد.

کاوش‌های شیشکین در قدیمی‌ترین مسجد بخارا (مغاک عطار) که بر بازار بت‌فروشی ماخ ساخته‌شده توسط فرمانروای آن دیار ماخ[52] و به احتمال قوی بر معبد بودایی ویهاره بنا شده بود، سفالینه‌هایی در عمق دوازده متری را نمایان ساخت. منابع این فرمانروا را «مجوس» و یا بت‌پرست دانسته‌اند و از آن جا که در سده‌های نخستین اسلامی همچنان مغان در روز نوروز به دروازۀ شرقی (درِ غوریان) ارگ بخارا بر گور سیاوش می‌آمدند، می‌توان پنداشت که علاوه بر گسترش آیین بودایی توسط کوشانیان در بخارا، آیین زرتشتی به ویژه در دورۀ ساسانیان، گسترش یافته بود.

فرای معتقد است که سه پایگاه مذهبی (بت‌خانۀ ویهاره، آتشکده و مسجد) از سه لایۀ مذهبی در ادوار ، هپتالیان و کوشان‌ها، ساسانیان و مسلمانان یاد می‌کند و بایستی یادآور شد که بودایی، زرتشتی و اسلام سه دین اثرگذار در این منطقه بوده‌اند که اسلام از اواسط سدۀ یکم قمری گسترش خود را شروع کرد.[53] در دورۀ کوشانیان تلاقی فرهنگی در بخارا که به احتمال قوی در آن زمان به نام‌هایی چون ریامیثن و بمجکث خوانده می‌شد، کاملاً به وقوع پیوست.

از دیگر سو مهم‌ترین عامل در شکوفایی شهرواحه‌های بخارا و پیرامون آن یعنی استفاده از رود پر آب سغد و بهره‌مندی از فعالیت‌های اقتصادی به ویژه تجارت مؤثر واقع شد. بخارا درست در شمالی‌ترین بخش از مرزهای کوشانیان در زمان کانیشکای دوم اهمیت قابل توجهی یافت. این شهر به همراه سمرقند از مراکز بزرگ صنایع دستی بود و اهمیت بازرگانی روزافزونی داشت. در تپه‌های باستانی افراسیاب در سمرقند، گورکان در کشکه‌دریا، پیرامون بخارا و دالورزین تپه (سرخان‌دریا)، صنایع دستی و ظرف‌هایی مانند لیوان، کاسه، فنجان‌های دارای بدنه‌ای با ضخامت کم و تولیدات سفالی به دست آمده است که همگی نشان‌دهندۀ تولید این گونه صنایع در کناره‌های رود سغد هستند.

در کناره‌های رود سغد کشاورزی مختلط رواج داشت، زراعت با پرورش دام ترکیب شده بود و زراعت تک‌محصولی معمولاً کشت جو، ارزن یا یونجه (=آلپی‌گو)[54]، متداول بود. در کاوش‌های باستان‌شناختی پیرامون بخارا، خشخاش مربوط به دورۀ کوشانیان به دست آمده و کشت مو نیز رواج داشته است.[55] در این زمان بخارا، ضراب‌خانه داشت و ضراب‌خانۀ آن را در بخش شمال غربی[56] این شهر مکان‌یابی کرده‌اند.

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات و پیشینه تحقیق پایان نامه های ارشد تاریخ کلیک کنید

 

 

پاورقی 2

[1] ابن‌حوقل، صورة الارض، ص 214.
[2]. Richard. N. Frye
[3] Buxārak
[4] Buqaraq
[5] Bukhār
[6] Bihār
[7] Vihār
[8] Frye, “Bukhara, in pre Islamic times”, p.512.
 فرای، در جای دیگر، واژۀ وهاره را به کار برده و بیان می‌کند که معمولاً نام بنای مشهوری را به ناحیه‌ای اطلاق می‌کرده‌اند (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص24). اصطخری در ضمن بیان نام دروازه‌های بخارا از دروازۀ نوبهار یاد می‌کند (مسالک و ممالک، ص 240)، چنان که بلخ نیز چنین دروازه‌ای داشته است (همو، ص217). بارتولد در ترکستان‌نامه (ج1.ص 245)، بیان کرده که واژۀ ویهارای سانسکریت (Vihārā) در زمان هیاطله، اویغوریان و مغولان به شکل بخار (Buchār) درآمد، حال آن که در نزد ایرانیان به صورت بهار (Behār) دیده می‌شود. او کاربرد نام نوبِهار را دلیلی بر تلفظ شکل ایرانی آن در این شهرها می‌داند. دروازۀ نوبهار قدیم تقریباً با دروازۀ مزار سده‌های جدید در بخارا، انطباق دارد. عنایت‌الله رضا نیز در مقالۀ عالمانۀ خود پیرامون بخارا، در بازخوانی این نام، واژه‌های «بو- هو» چینی به صورت «بوخو» و بوخه را با واژۀ بُقار (بقارَق = Buqaraq) ترکی – مغولی و ویهارا (= پرستشگاه) در زبان سانسکریت تطبیق داده است و در نهایت ریشۀ مشترک واژه‌های بخار، بخارا و ویهارا را یادآور می‌شود (رضا، «بخارا»، ص 428).
[9] عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، ج1، ص 76. بارتولد نیز واژۀ «بُخر» (وُهر) را برگرفته از نام «ویهاره» به معنی «صومعه و دیر» به مانند تعبییر جوینی به کار برده است: بارتولد، «بخاری»، دایرةالمعارف الاسلامیه، ص 401. وجه تسمیه‌ای نیز مقدسی بیان کرده است که اندکی عجیب می‌نماید: «گویند ریشۀ نام بخارا کوه خوران بوده است. [«هـ» و «و»] را برای تخفیف انداختند کخارا شد. سپس «ک» را به «ب» بدل کردند تا ریشه اش از مردم پنهان ماند، سپس بخارا شد». او همچنین شعری ناقص بیان می‌کند مبنی بر این که «ب» و «الف» بخارا زیادی است و چیزی جز «خِرا» [کثافت] از این واژه نمی‌ماند». مقدسی، احسن التقاسیم، ص 486. این شعر را یاقوت حموی به طور کامل آورده و آن را سرودۀ طاهر بن محمد بن عبدالله طاهری می‌داند؛ ر.ک: معجم البلدان، ج1، بخش دوم، ص 453 و یادداشت‌های منزوی در پانوشت ص 454. یاقوت حموی در تشریح مشاهیر بخارا نام جد فقیه بخارایی (بخاری)، ابوالفضل عبدالرحمن بن محمد را «بخار» ذکر کرده است که به واسطۀ او لقب بخاری گرفتند (؟)، (معجم البلدان، ص 456).
[10] Bu- Ho- Lā
[11] Emiliivasil’evich Bretschneider
[12] برتشنایدر، ایران و ماوراءالنهر، ص 370- 371.
[13] Hsuan- Tsang
[14] فرای، بخارا دستاورد قرون وسطی، ص 24. این در حالی است که بارتولد معتقد است در سدۀ پنجم پیش از میلاد بخارا در همین محل که تا امروز برجای مانده است وجود داشته و در منابع چینی با نام «نومی» خوانده می‌شده که نزدیک است به نام «نومجکث» در منابع دروۀ اسلامی. او همچنین نام «پوهو» در سفرنامۀ هیسوآن تسانگ را متناسب با همان نام دانسته است؛ بارتولد، «بخاری»، دایرةالمعارف الاسلامیه، ص 401.
[15] Frye, “Bukhara I, in pre-Islamic Times”, p.512.
[16] این نام را می‌توان در نام بوکارکودات = بخارخدات که پیش از اسلام و پس از اسلام رواج داشته ملاحظه کرد. همچنین روی سکهها، حتی در سده‌های نخستین اسلامی آمده است.
[17] رضا، «بخارا»، ص 428- 429؛ Frye, “Bukhara, in PreIslamic times”, p.512.
منابع چینی در واقع تلفظ خود از صورت‌های سغدی این نام را ارائه داده‌اند، در برخی از این منابع مانند گزارش خوی چائو چینی از شهر «آن» در سرزمین «خو» یاد شده که باباجان غفوراف آن را با بخارا در سرزمین سغد منطبق دانسته. همچنین نام‌های «پو-هو» و «آن-نئومی» را با لقب فرمانروایان بخارا تطبیق داده است (ر.ک: غفوراف، تاجیکان، ص 248- 250).
[18]‌هارماتا، «زبان‌ها و ادبیات در امپراتوری کوشان»، ص 292- 293.
[19] مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص 386. او نُموُجکث را قصبۀ بخارا می‌داند؛ ص 405.
[20] اصطخری، مسالک و ممالک، ص 239 و به تقلید از او ابن‌حوقل، صورة الارض، ص 192 و 210.
[21] عطاملک جوینی، تاریخ جهانگشای، ج1، ص 76.
[22] لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص 490. بَنجیکَث (بُنجکث= بومجکث) نام مرکز اشروسنه (اسروشنه) نیز بوده است، همچنین بَنجیکَث (پنج‌‎کند) نام شهری در جنوب رودخانۀ زرافشان در کنار سمرقند بوده و نام‌های شبیه به آن، مانند بنکَث و نُوجکث از شهرها و روستاهای چاچ (شاش) نیز بوده‌اند. برای نمونه ر.ک، مقدسی، احسن التقاسیم، ص 384- 386.
[23]. Vámbery, Bokhara, p.2.
[24] مسالک و ممالک، ص 246. این نام‌ها تقریباً در منابع جغرافیایی سده‌های چهارم و پنجم قمری به یک صورت به کار رفته‌اند. جز آن که حدود العالم من المشرق الی المغرب، طواویس را جداگانه یاد کرده و دیگر شهرها را به ترتیب جزغنکث، بومکث، مدیامجکث، دندونه، معکان و خجادک نام برده که شهر اول بایستی غیر از فهرست اصطخری، ابن‌حوقل و مقدسی باشد که تقریباً شبیه به هم هستند. شهر مهم دیگر ورخشه بود که در آن دوره اهمیت چندانی نداشت.
[25] تاریخ بخارا، ص 30.
[26] فرای، بخارا دستاورد قرون وسطی، ص 23. در منابع اسلامی نام کهن‌دژ (به صورت معرب قهندز و فارسی‌شدۀ کندز) به ارگ بخارا داده شده و هیچ کدام از منابع آن را با ارگ منطبق ندانسته‌اند!
[27] فرای، بخارا دستاورد قرون وسطی، ص 24.
[28] نرشخی، تاریخ بخارا، ص 89 و 29- 30. برخی منابع تاریخی ماخ را مردی مجوس، بت‌پرست و یا پادشاه بخارا دانسته‌اند که آتش‌خانه، معبد و بازاری به نام او در بخارا بوده که بعد از اسلام آن جا به مسجد مغاک عطار تبدیل شد و به احتمال قوی بعد از دروازۀ قنطره حسان (پل حسان) بوده است: ر.ک، یادداشت مدرس رضوی در تاریخ بخارا، ص 199. اصطخری نام این مسجد را «ماج» نوشته است: مسالک و ممالک، ص 240.
[29] لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص 491.
[30] اصطخری، همان، ص 243؛ مقدسی، احسن التقاسیم، ص 70 و 386.
[31] نرشخی، همان، ص23.
[32] بارتولد، ترکستان‌نامه، ج1، ص 272. رامیثن، رامیتن، ریامیثان، اریامیثان، رامیثنه و رامثنه نام این شهر با شکل‌های متفاوت در منابع است که در سده‌های اخیر به نام «چارشنبه رامیتان» خوانده شد (بارتولد، «بخاری»، ص 401) و خانقاه حکیم ملا میر در آن جا واقع شده است: ستوده، آثار تاریخی ورارود و خوارزم، ص 467.
[33].Bessus
[34]. Oxyartes
[35]. Spitamenes
[36] دانی؛ برنارد، «اسکندر و جانشینانش در آسیای مرکزی»، ص 67.
[37] نرشخی در جای دیگر، بیکند را هم «شارستان روئین» خوانده است: تاریخ بخارا، ص 26.
[38] فرای، بخار دستاورد قرون وسطی، ص 71.
[39] نرشخی، همان، ص 30.
[40] در دورۀ سامانیان، بخارا تنها یک پایتخت سیاسی نبود بلکه مرکز بزرگ علمی و صاحب اعتبار در بخش‌های گوناگون فرهنگی، اعم از مذهبی، تاریخی و ادبی به شمار می‌رفت. از این رو توانست بر شهرهای دیگر چون مرو، نشابور، ری، آمل (چارجوی)، هرات و… چنان برتری یابد که به شریف معروف شود (Henry Skrin & Denison,The Heart of Asia,p. 111, 112). بدین سان گمان می‌رود که جایگاه شهر بخارا که همان «ویهاره» باستانی بوده است، بی هیچ تغییری مقر بخارای دورۀ سامانی قرار گرفت. از این رو، شهر با میراث‌داری رامیتن و بومجکث با نام بخارا شکوه دوبارۀ خود را رقم زد: برای آگاهی بیش‌تر، ر.ک: بارتولد، «بخاری»، دایرةالمعارف الاسلامیه، ص 404.
[41] رانوف و دروج و لوزون، «فرهنگ‌های پارینه‌سنگی زیرین»، تاریخ تمدن‌های آسیای مرکزی، ج1، بخش 1، ص49 (نقشه)؛ فرامکین، باستان‌شناسی در آسیای مرکزی، ص 194- 195
[42]. Varakhsha
[43] فرامکین، باستان‌شناسی در آسیای مرکزی، ص 196.
[44] فرای، بخارا دستاورد قرون وسطی، ص 12.
[45] عسگراف، «آغاز عصر آهن در ماورای آمودریا»، تاریخ تمدن‌های آسیای مرکزی، بخش 2، ج2، ص 326.
[46] نرشخی، تاریخ بخارا، ص 32- 33 ؛اگرچه این رویدادها مربوط به اواخر دورۀ ساسانیان و در محدودۀ زمانی بین فروپاشی کوشانیان تا فروپاشی ساسانیان (سده‌های پنجم تا هفتم میلادی) است، اما به گونه‌ای بیان‌کنندۀ حضور همیشگی مهاجمان به عنوان عامل تأثیرگذار در شکل‌گیری شهر، ویرانی شهر و زندگی شهری این دیار است.
[47] نرشخی، تاریخ بخارا، ص8.
[48] چنان که در توضیح پیرامون بازشناسی معنای شهر در سغد و معنای «گَوَ سغد» در متون دینی زرتشتیان (مانند وندیداد) اشاره شد، شکل‌گیری هستۀ نخستین شهرهای این دیار با استقرارهای موقتی و سپس دائم نخستین دستۀ کوچندگان در ارتباط بوده است. این منطقه همواره در معرض هجوم‌های کوچ‌رو‌های شرقی بود که به تدریج میل به استقرار موقت پیدا می‌کردند و این امر حتی در دوران اسلامی نیز نمونه‌های بسیاری دارد وشهرهای خراسان از مهم‌ترین پایگاه‌های مورد توجه این کوچ‌روهای متمایل به یک‌جانشینی بوده‌اند.
[49] فرای، بخارا دستاورد قرون وسطی، ص 21.
[50] شاهراه موسوم به ترونک (Grand Trunk Road)، مورد استفادۀ سپاهیان اسکندر بوده است. برای گذشتن از سفلای رود سغد و حرکت به سوی کوه‌های جنوبی جیحون. در زمان حملۀ اسکندر و زمانی که بسوس از طرف داریوش سوم بلخ را اداره می‌کرد بزرگان سغدیانا، اخیارتس و اسپی‌تامنس (Oxyartes & Spitamenes) از بسوس حمایت کردند اما اسکندر بر متحدان پیروز شد و مدتی اسپی‌تامنس به پیرامون بخارا یعنی سفلای رود سغد عقب نشست؛ دانی و برنارد، «اسکندر و جانشینانش در آسیای مرکزی»، ج2، بخش 1، ص 67. بدین سان مشخص می‌شود که پیرامون بخارا سکونتگاه و حتی دارای ارزش نظامی و دفاعی و پراهمیت بر سر شاهراه شمالی- جنوبی بوده است.
[51] فرای، بخارا دستاورد قرون وسطی، ص 22؛ رضا، «بخارا»، ص 430.
[52] نرشخی، تاریخ بخارا، ص29 و حواشی مدرس رضوی ص 199- 200. دربارۀ بازار ماخ و نقش آن در گسترش شهر به عنوان هستۀ مرکزی شهر ویهارا (بخارا) در ادامه توضیح داده خواهد شد. این بازار بت فروشی کاملاً جایگاه پیوند نهاد مذهب (معبد- بت‌خانه و سپس آتشکده و مسجد= مغاک عطار)، اقتصاد (بازار بت‌فروشی و بازار ماخ دوران اسلامی) و سیاسیت، (نقش حکومتی بخارخدات‌های پیش از اسلام) بوده است، برخی آن را برگرفته از واژۀ «ماه» به معنای «قمر» و ماه به کار رفته در نام شهرها دانسته‌اند، ر.ک: بارتولد، «بخاری»، دایرةالمعارف الاسلامیه، ص 407.
[53] فرای، بخارا دستاورد قرون وسطی، ص22- 23.
[54]  Alpi Gau = علف گاو (؟)
[55] محمد جان‌اف، «اقتصاد و نظام اجتماعی در آسیای مرکزی در دورۀ کوشان»، تاریخ تمدن‌های آسیای مرکزی، بخش 2، ج2، ص 41-45. محمد جان‌اف به تولید پنبه اشاره نکرده است. به احتمال قوی پنبه، پشم و کرک بایستی از تولیدات مهم این منطقه باشند. دلیل آن در شهرت این شهرهاست به تولید انواع پارچه‌ها مانند کرباس و یا پارچه‌ای بومی به نام زندیجی از شهر زندنه در دورۀ اسلامی.
[56] سکه‌هایی که ضرب شده با نام هیرکودس (Hyrcodes) شهرت دارند. روی سکه نیم‌تنۀ حاکم و بر پشت آن تصویر یک اسب با ایزدزن به صورت ایستاده نقش شده است. محمد جان‌اف،«اقتصاد و نظام اجتماعی در آسیای مرکزی در دورۀ کوشان»، تاریخ تمدن‌های آسیای مرکزی، بخش 2، ج2، ص 53- 54. چنان که در بخش مربوط به مبادلات پولی سامانیان بیان خواهد شد، منظور همان ضراب‌خانه‌ای است که در دیوان خراج (مسجد جامع قتیبة بن مسلم در کهندژ) قرار داشته است. اما بازار ماخ هم به عنوان جایگاه نخستین سکه‌خانه معرفی شده است.

 

 

شهر و شهر نشینی در دوره سامانیان (بخارا نمونه ای از شهر ها)

بخارا

مشخصات اصلی
رشته تاریخ
گرایش ایران باستان
تعداد صفحات 140 صفحه
منبع فارسی دارد
منبع لاتین دارد
حجم 230 KB
فرمت فایل ورد (Word)
موارد استفاده پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “شهر و شهر نشینی در دوره سامانیان (بخارا نمونه ای از شهر ها)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید