قیمت 19,000 تومان
مسعود سعد خاقانی
زندگینامه و آثار مسعود سعد خاقانی
نگاهی به زندگی و آثار مسعود سعد خاقانی
3-1-مسعود سعد خاقانی و چند سرنوشت مشابه
3-2- درباره منظومهی شیلان اثر لرد بایرون
3-3- دربارهی خاقانی و اشعار حبسیّه او
3-4- تفاوت سبک مسعود سعد خاقانی با شاعران پیش از خود
3-5- لحن خاقانی و لحن مسعود سعد در قصیدههای حبسیّه
3-6- تفاوت سبک از طریق مقایسه قابل ادراک است.
3-7- سبکهای مختلف شعر فارسی
3-8- دربارهی قصیده ترسائیه مسعود سعد خاقانی
3-9- توجه خاقانی به مسعود سعد خاقانی
3-10- سه دبستان شعری در قرن ششم
3-11- مختصات اسلوب شعری عهد سلجوقی یا بین بین
3-12- مسعود سعد نماینده سبک عهد سلجوقی یا بین بین
3-13- معاصران مسعود سعد خاقانی
منابع
نگاهی به زندگی و آثار مسعود سعد خاقانی
مسعود سعد و چند سرنوشت مشابه
وقتی دیوان مسعود سعد خاقانی را به دست میگیرم وبه خواندن ان شروع میکنم چند سرنوشت مشابه مسعود در ذهنم تداعی میشود. یکی از این سرنوشتها، سرنوشت کریستوست. ادموند دانتس[1] قهرمان کتاب کنت دمونت کریستو در سال 1815 به تهمت توطئهگری به نفع بناپارت به زندان میافتد و سالها در شاتودیف[2] زندانی میشود و بعد از چندی از مجلس فرار میکند و گنجی به دست میآورد و به نام کنت دمونت معروف میشود. از جمله وقایع احوال وی در دوران حبس برخورد اوست با “فاریا” نام که در زندان او را تعلیم میدهد و صبر و همّت میآموزد و او را به گنجی در جزیرل مونته کریستور همنون میشود. در زندان مسعود، بهرامی نام منجّمی است که مثل این فاریا شاعر زندانی را تعلیم میدهد.
(زرین کوب، 1384: 12-411)
دیگر از سرنوشتهای مشابه مسعود سعد خاقانی غیر از سرنوشت زندانی «تیگ که آکنده از درد و تنهایی است و اسکاروایلد[3]در منظومه ای ان را توصیف کرده است؛ سرنوشت زندانی قلعهی شیلان است که سیار پر تأثیر است. سال ها پیش که ترجمهی کامل زندانی شیلان را در مجموعل دریای گوهر دکتر مهدی حمیدی مطالعه میکردم سخت در من تأثیر گذاشت و حال و روز زندانی شیلان، حال و روز زندانی نای را در ذهن من تداعی کرد. این منظومه زیبا و مؤثر را لرد بایرون [4] (1824-1788) شاعر شهیر انگلستان در سال 1816 در ژنو سرود.
درباره منظومهی شیلان اثر لرد بایرون
«موهایم سفید شده است، امّا نه بر اثر ترسهای ناگهانی آن چنان که موی مردان را یکشبه سفید میکند.»[5] (ترجمه دکتر شمیسا)
بایرون برخلاف مسعود سعد خاقانی خود زندان را تجربه نکرده است و لذا تجربهی او از زندان بیرونی است، امّا در شاعری از نبوغی برخوردار بوده است که تمام جزئیات عاطفی و احساسی یک زندانی را در نظر گرفته و آن را به بهترین وجهی محاکه نموده است. مخّیلهی او در وصف محیط زندان و حال و روز زندانی چنان حقیقت نماست که خواننده اصلاً تصوّر نمیکند که این توصیفات بیرونی است، بلکه چنان باور میکند که تجربههای شخص بایرون است که سالیانی را در زندان سر کرده است.
درحالی که بایرون این منظومهی نسبتاً بلند و طولانی (چهارده بند) را از مشاهدهی قلعهی شیلان الهام گرفته است و در آن سه روزی که به سبب هوای بارانی نتوانسته است از هتل آنکر بیرون بیاید این منظومهی عالی را سروده است. امّا مسعود سعد هیجده یا نوزده سال از عمر مردی و جوانی خود را در زندانهای مختلف به دلایل متعدد بر باد داده و «از خلال اشعار شکایت آمیزی که شاعر در بیان سرگذشت خویش گفته است _و حبسیّات مسعود خوانده میشود_ میتوان سایهی او را در پشت دیوارهای بلند محزون زندان در حرکت دید و از آن زندانهای خاموش که اکنون به فراموشی و ویرانی محکوم شده است تصویری روشن درست کرد.
این زندانها عبارت از قلعههایی نظامی بوده است_در بین غزنه و هند_ و بیشتر آنها نیز در کوهها و گردنههای وحشی و بینام جای داشته است. از آن جمله شاعر هفت سال در دو قلعهی سو و دهک زندانی بوده است و سالها نیز در حصار نای و قلعهی مرنج مرارت حبس کشیده است و روی هم رفته، چنانکه از گفتهی خودش برمیآید، نوزده یا بیست سالی دربند بوده است. امّا وصف این قلعهها و داستان عمری که در پشت دیوارهای سنگین و خاموش این زندانها گذشته است حبسیّات او را چیزی شبیه به یک مرثیه کرده است: مرثیهیی بیپایان بر عمری که بیهوده قربانی ترس و هوس بیجای خودکامگان و ستمکاران شده است.»(زرین کوب،1384: 118)
صاحب چهار مقالۀ[6] را باید نخستین نویسندهای قلمداد کرد که دربارهی حبس مسعود و علّت زندانی شدنش سخن گفته است؛ نظامی عروضی دربارهی حبس مسعود مینویسد: «در شهور سنۀاثنتین و سبعین و خمسمائه[7] (ارعمائهی –صعّ) صاحب غرضی قصّه بسلطان ابراهیم برداشت که پسر او سیفالدّوله امیر محمود نیّت آن دارد که بجانب عراق برود بخدمت ملکشاه. سلطان را غیرت کرد و چنان ساخت که او را ناگاه بگرفت و ببست و بحصار فرستاد، و ندیمان او را بند کردند و به حصارها فرستاد؛ از جمله یکی مسعود سلمان بود، و او را بوجیرستان به قلعهی نای فرستادند، از قلعهی نای دوبیتی بسلطان فرستاد: (مسعود سعد سلمان فرماید:)
دربند تو ای شاه ملکشه باید تا بند تو پای تا جداری ساید.
آنکس که زپشت سعد سلمان آید گرز هر شود ملک ترا نگزاید.»
این دو بیتی علیّ خاص بر سلطان برد، برو هیچ اثری نکرد. وارباب خرد و اصحاب انصاف دانند که حبسیّات مسعود در علوّ بچه درجه رسیده است و در فصالت بچه پایه بود؟ وقت باشد که من از اشعار او میخوانم، موی بر اندام من بر پای خیزد و جای ان بود که آب از چشم من برود…»
(نظامی عروضی، 1382: 74)
دربارهی خاقانی و اشعار حبسیّه او
شاعران و سخنوران زیادی در پهنهی ادب فارسی به دلایل اعّم از سیاسی و غیر سیاسی گرفتار بند گردیده اند[8] که اشعار همهی آنان را نمی توان با اشعار مسعود سعد در ترازوی نقد سنجید اِلَّا خاقانی شروانی را.
مسعود سعد خاقانی مدت کوتاهی از عمر خود را در زندان سپری کرده است. به قصد زیارت کعبه، بدون اجازهی اخستان شروانشاه از شروان بیرون رفت. ولذا به مدت هشت ماه در سال 569 یا 570 به زندان افتاد. در مدّت حبس پنج قصیدهی غرّا سرود که «دردها و شکنجه هایی را که شاعر در زندان کشیده است توصیف میکند وقطعاً چنین عقوبتی بیش از یک بار بر او وارد نگشته است. (زرین کوب،1378: 49)
مسعود سعد خاقانی این قصیدهی غرّا را که آکنده از اصطلاحات مسیحی و با مطلع زیر آغاز میشود:
فلک کژ روترست از خط ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا
به آندرونیکوس کومننوس که به شروان آمده بود اهدا کرد. طبق قول دولتشاه سبب این مصیبت، فرار خاقانی از دربار ممدوح اخستان بن منوچهر بوده است. همان کسی که به خاقانی ستم رانده و
«جامهی جاه وی در دیده چنانک دل امید رفو نمی دارد»
در این قصیدهی مشهور از جهت لحن طنز آمیزی که در آن مضمر است، قابل ملاحضه میباشد. خاقانی باوجود مدح و ستایش که در لفافهی الفاظ از پادشاه مسیحی میکند از دل سخن نمی گوید. وی امکان دخول خویش را در مسلک راهبان نصاری فقط به زبان میگوید لیکن این سخنان را برای آن به زبان میآورد که «آخر، ثبات و وفای خود را نسبت به آیین اسلام، آیینی که در آن به دنیا آمده است، اعلام دارد.»(زرین کوب، 1378: 49)
دشتی مینویسد:
«او نیز چون مسعود سعد خاقانی سلمان به زندان افتاد ولی مدت آن دیر نپایید. از چند ماه تجاوز نکرد و قابل مقایسه با چندین سال قید و بند سلف او نیست. علاوه، خاقانی برای تعزز، نپذیرفتن شغل یا اصرار به سفر و کناره گیری از دربار به زندان افتاد و میتوان آن را نوعی گوشمالی یا حبس تأدیبی نامید در صورتی که مسعود سعد هدف بد گمانی و کینه توزی پادشاه وقت قرار گرفته بود. خاقانی نیز قصایدی در حبس سروده است ولی شکایتهای او به روزگار قید و بند او اختصاص ندارد، بلکه بیشتر جنبل عمومی دارد، قیافهی یک مرد بدبین و ناراضی از اوضاع اجتماع را نشان میدهد و از همین روی حکایت او به منظومههایی که برای موعظه و بیان ناپایداری دنیا سروده است میرود نماند، بلکه در مقدمهی بسیاری از چکامههای مدح و ترجیحات این سیمای عبوس و بیزار اخلاق عمومی ظاهر میشود.
این حالت یعنی فطرت بد بینی و مایل به بی اعتمادی را باید در ساختمان مزاج عصبی او جستجو کرد، نه در اوضاع و احوال محیط اجتماعی زیرا صحنهی زندگانی او کمابیش همان است که قبل از وی بوده و بعد از او نیز دوام یافته است.» (دشتی،1381: 116)
توصیفات لرد بایرون از زندان شیلان
زندانی شیلان در چهارده بند سروده است و چند صفحه بیش نیست. امّا دیوان مسعود سعد خاقانی عمدهی شعرهای حبسیّه است. زندانی را که بایرون توصیف میکند زندانی دریایی است؛ حال آنکه زندانهای مسعود کوهستانی است و گاهی چنان مرتفع است که سر او از چرخ میگذرد.[9]
اکنون جهت مزید آگاهی خوانندگان بخشی از توصیفات لرد بایرون از زندان شیلان و نمونه هایی از توصیفات مسعود سعد خاقانی از زندانهایی که رد آن قرار داشته است ذکر میشود.
دریاچهی لمان باروری شیلان را که چون برف سفید است از همه سو در میان گرفته … ما شبانه روز همهمهی آبهای آن را میشنیدیم …. در زمستان گاهی حس میکردم که ذرّات غبار آسای آب از پشت میلههای پنجره به درون زندان پرتاب میشوند… بند 6
برف هزار سالهی بر قلّههای مرتفع و دریاچهی پهناور در پیش پای ایشان [اجساد برادران] آرامیده بود. بند 13
امّا مسعود سعد خاقانی در قلّههای رفیع بی فریاد زندانی است. نزدیک ستاره هاست و با کوه و ستاره ها راز دل میگوید اوج و ارتفاع و بلندی زندانهای مسعود نیک پیداست.
از دو دیده ستاره میرانم من بر این کوه آسمان پیکر
نتوانستی رسید به من گر همه تنت را ببودی پر (در زندان دهک)
در ابیات بالا چند مختصهی سبکی وجود دارد که اشاره بدان را خالی از فایده نمی بینم:ستاره استعاره از اشک است. استعارهی نوینی است و گمان نمی کنم تا عهد مسعود سعد کسی به چنین استعاره نوینی دست یافته باشد.
شاملو شاعر معاصر چشم معشوق را به ستاره مانند کرده است:
با چشمان تو مرا
به الماس ستاره ها
نیازی نیست
با آسمان بگو
آسمان پیکر صفت ترکیبی است که بسیار نوین است.
در واژهی تنت tant اسکان ضمیر وجود دارد که از ویژگیهای زبانی سبک خراسانی است. در مورد سبک مسعود باید گفت که سبک او برزخی است یعنی بین دو سبک خراسانی و عراقی است. و بدین لحاظ به سبک او هم سبک عهد سلجوقی یا سبک بین بین نام مینهیم. البته شعر او نسبت به شعر سبک خراسانی انفسی تر (سوبژکتیو) و تجریدی و انتزاعی است.
از طرفی دیگر غرور و مناعتی دارد (زمانی امیر و حاکم بوده است) و این باعث شده است که لحن حماسی قصیده در شعر او کم وبیش حفظ شود. در همان قصاید سوزناک در دل کوههای بی فریاد از حلقومش بلند شده و از تیره بختی خود قصه سر داده ناگاه مفاخره میکند و شعر لحنی حماسی و فاخر به خود میگیرد. ولذا شعر او به لحاظ انواع تکرارها (رد الصدر الی العجز و اقسام دیگر) و موازنه متشخص است و از تشبیهات لطیف و انواع استعاره خالی نیست.
والحق این چند بیت سوزناک خلاصهی تاریخ زندگی اوست:
پنجاه و هفت رفت ز تاریخ عمر من شد سودمند مدّت و نا سودمند ماند
وامروز بر یقین و گمانم ز عمر خویش دانم که چند رفت و ندانم که چند ماند
فهرست حال من همه با رنج و بند بود از حبس ماند عبرت و از بند پند ماند
از قصد بد سگالان وز عمر حاسدان جان در بلا فتاد و تن اندر گزند ماند
چوگان بنه که گوی تو اندر چه اوفتاد خیره مطب که کرّهی تو در کمند ماند
لیکن به شکر کوش که از طبع پاک تو چندین هزار بیت بدیع بلند ماند
(شمیسا،1375: 124)
بر این حصار مرا با ستاره باشد راز به چشم خویش همی بینم احتراق وقران
(مسعود سعد خاقانی)
[1]– Edmond Dantes
[2]– قلعهی شیلان در دریاچهی لمان بر روی صخره یی نباشد. ودور تا دور ان را آب فراگرفته بود. هنگامی که بایرون را از انگستان تبعید کردند، در سر راه خود به اقیالیا به سوئیس رفت. قرار بود در ژنو شلی را ببیند، با هم به سیاحت قلعهی شیلان رفتند. بایرون و شلی با هم در هتلی اقامت گزیده بودند. سه روز هوا نامساعد و بارانی بود و بایرون در آن سه روز این منظومه را سرود (تاریخ پایان منظومه: ژنو،10 ژوئیّهی 1816 است). کاملاً پیداست که او تحت تأثیر مشاهدات خود از قلعهی شیلان این منظومه را سروده است. زندانی شیلان شرح زندگی کسی است که پدر و پنج برادرش نیز زندانی هستند و او در زندان همهی آنان را از دست می دهد. برخی از گوشههای زندانی شیلان یاد آور زندگی فرانسوابوونیوار (francois bonivard) آزادیخواه سوئیسی است که شش سال در نیمهی اول قرن شانزدهم در قلعهی شیلان محبوس بوده است، امّا خود لرد بایرون گفته است که در زمان سرایش منظومهی زندانی شیلان از داستان زندگی بوینوار اطلاع کافی نداشته است. بولیوار پس از رهایی از شیلان در ژنو به عضویت شورای حکومتی برگزیده شد و سالیانی چند زندگی کرد که یادآور رهایی مسعود سعد از نای و رسیدن به حکومت چالندر است. یادداشت دکتر شمیسا، زندانی نای، پانوشت ص 12
[3]– Chat eaud’if
[4]– Lord Baron
[5]– but not with years nor grew it white in a single night و My hair is grey As men’s have grown from sudden fears. ترجمه استاد مسعود فرزاد بدین شرح است: موی سر من خاکستری رنگ شده است، امّا نه سالیان فراوان از عمر من گذشته و نه ترس هایی از آن گونه که موی مردمان را یکشبه سفید می کند به من دست داده است. استخوانهای من خمیده شده است. امّا ایم خمیدگی نتیجهی کار پر مشقّت نیست بلکه بر اثر آرامشی شوم و ناهنجار پدید آمده است.زیرا من روزگاری دراز اسیر بوده ام. رک: محبوس شیلان (دوقطعه منتخب دیگر از آثار لرد بایرون)، ترجمهی مسعود فرزاد – جواد شیخ الاسلامی، تهران، کانون معرفت،1333(؟)، ص 40 به نقل از زندانی نای، ص 13
[6]– احمد بن عمر بن علی نظامی عروضی سمرقندی در حدود سال 550 هجری قمری.
[7]– «572 درستت نیست چه سلطنت ابراهیم غزنوی بین سالهای 492-451 ه.ق بود. دیگر آنکه خود مسعود سعد در 515 ه.ق در گذشته است و افزون بر اینها کتاب چهار مقاله در حدود 550 ه.ق تألیف گردیده.» یادداشت دکتر ولی ا…ظفری، حبسیّه در ادب فارسی از آغاز شعر فارسی تا پایان زندیه. ص 46.
[8]– ولی اله ظفری در کتاب حبسیّه در ادب فارسی، ص 40 شاعران زندانی را به دو دسته تقسیم می کند:
الف: آنان که بر اثر مخالفت با حکومت، به اتهّامات سیاسی: مورد تعقیب و بازداشت دستگاه وقت قرار گرفته اند فو عبارتند از:
مسعود سعد سلمان، فلکی شروانی، مجیر الدین بیقانی، سلیمانشاه سلجوقی، ابوالمعالی نصرالله منشی، خاقانی، بهاء الدین بغدادی فایثراومانی، سلجوق شاه سلغری، رکن صاین، خان احمد خان گیلانی، برتدق فجندی، سام میرزا ضفوی، شاه اسماعیل دوم، غازی گرای خان، کلیم کاشانی و آصادق تفرشی (هجری).
ب: سخنورانی که از نظر مذهب و اعتقاد با غالب مردمان زمان خود اختلاف داشتند و به الحاد و بی دینی متهم گردیدند و حکومت وقت هم برای بدست آوردن دل عوام _نه به خاطر ایمان قلبی _در صدد اذیّت و آزار انان بر آمد، مانند باباافضل و عین القضاة همدانی. گاهی هم شاعر حکومت آن زمانداران را به حق نمی دانست و در حقیقت از دو جهت، سیاسی و مذهبی، گرفتار بند و زنجیر می شد. مانند ناصر خسرو و این گروه عبارتند از: ناصر خسرو، عین القضاة، باباافضل، فضل الله حروفی فعماد الدین نسیمی، شجاع کاشانی، حیاتی کلشانی، ابوالقاسم امری ومحمد باقر خرده ای.
[9]– مسعود که بود سعد سلمان پدرش جایی است که از چرخ گذشته است سرش
دربارهی قصیده ترسائیه خاقانی
چرا که مطالعهی من در پایاننامه حاضر مطالعهی سبک شناسانه است نه نقد ادبی. حال این دو اثر را در مقابل هم قرار میدهیم نخست از حبسیّات مسعود سعد خاقانی شروع میکنیم و برای این کار از هر یک از حبسیّههای خاقانی نمونه هایی میآوریم. قصیدهی ترسائیهی او از سایر قصاید او معروف است. «این قصیده را در خطاب به آندرونیکوس کومننوس که پسر عموی امپراطور روم بود و به شروان آمده بود سرود و او را میانجی قرار داد تا شاید از بند برهد. در این قصیده تمام معلومات خود را در آیین مسیحی (چنانکه ایین زردشتی) به رخ ممدوح کشیده و در ضمن شروانشاه را تهدید کرده است که با این مراتب فضل هر آینه ممکن است دست از اسلام و سرزمین مسلمانان بکشد و به روم برود» (شمسیا ، 1387: 64)
مرا ز انصاف یاران نیست یاری
تظلم کردنم زان نیست یارا
نه از عباسیان خواهم معونت
نه بر سلجوقیان دارم تولّا
مرا اسلامیان چون داد ندهند
شوم برگردم از اسلام؟ حاشا!
پس از چندین چله در عهد سی سال
شوم پنجاهه گیرم آشکارا؟
چه گویی؟ کآستان کفر جویم
نجویم در ره دین صدر والا؟
در انجازیان آنک گشاده
حریم رومیان آنک مهّیا
بگردانم ز بیت الله قبله
به بیت المقدس و محراب اقصی؟
چه باید رفت تا روم از سر ذل
عظیم الرّوم عزّ الدوله اینجا[1]
جالب است این قصیدهی با تلویج و اشاره هم به شروانشاه و هم به کومنتوس گوشه زده است:
مرا مشتی یهودی فعل خصمند چو عیسی ترسم از طعن مفاجا
چه فرمایی که از ظلم یهودی گریزم در درِ دیر سکوبا؟
که نکوهشی در باب شروانشاه است که او را برای هیچ و پوچ در زندان کرده است.
من اینجا پای بست رشته مانده چو عیسی پای بست سوزن آنجا
از دیدگاه سبکشناسی بیان دیوان خاقانی محتاج مطالعات بسیار گسترده ای است. پیوندهای ظریفی که در ابیات از دیدگاه صنایع لفظی و معنوی برقرار کرده حیرت آور است، در بیت فوق چه استادانه بین رشته و سوزن ارتباط طلایی برقرار نموده است. رشته مصرع نخست به معنای زنجیر است که در زندان بر پای او بسته شده است امّا با سوزن تناسب دارد … حضرت عیسی را در آسمان چهارم به سبب داشتن سوزنی متوقف کردند. از طرفی دیگر پیشه مام حضرت عیسی خیاطت[2] بوده است. بیت دارای ایهام تناسب است در آیین مسیحیّت آگاهیهای بی کران دارد؛ شاید یک دلیل بی کرانگی این آگاهی ها از آن روست که مام او مسیحی نسطوری بوده است.
استاد کزازی در این باره مینویسد: «در سالهای پانصدم هجرت در خانههی درودگری شروانی که علی نان داشت، کودکی دیده به دیدار جهان گشود که او را بدین نام نهادند. ما در این کودک – که میبایست در شمار بزرگترین سخنوران ایران و جهان در آید_کنیزکی ترسا و نسطوری کیش بود که در جنگهای چلیپا (=صلیبی) به کنیزی افتاده بود و پس از گرویدن به آیین اسلام، با باب خاقانی، علی درودگر پیوند گرفته است. چنین مینماید که مام خاقانی پیشهی طبّاخی داشته است و نیای وی پیشهی جولاهگی و بافندگی.»[3] ابیات پایانی قصیدهی مزبور نیز شگفت آور است. به کمننوس چنین خطاب میکند: ان شاءاله سعد فلک باعث شود که از نحسی صلیب به دور باشی.
ز خط استوا و خط محور فلک را تا صلیب آید هویدا
زتثلیثی کجا سعد فلک راست به تربیع صلیبت باد پروا[4]
در قصیده ای دیگر با مطلع زیر:
راحت از راه دل چنان برخالی که دل اکنون ز بند جان برخاست
ابیاتی است که به نظر میرسد جنبهی غنایی و بیان احساس و اظهار ضعف و شکست داشته باشند امّا در حقیقت خاقانی به دنبال مضمون سازی و هنرنمایی است.
اژدها بود خفته برپایم نتوانستم آن زمان برخاست
پای من زیر کوه آهن بود کوه بر پای چون توان برخاست
مار ضّحاک ماند بر پایم وز مژده گنج شایگان برخاست
ساقم آهن بخورد و از کعبم میل خونین به ناودان برخاست
تن چو نار قزوبریشم وار ناله زین نار ناتوان برخاست
رنگ رویم فتاد بر دیوار نام کهگل به زعفران برخاست[5]
مضمون بیت اخیر را که محتملاً ابداع ویژه اوست در حبسیّه دیگری که با مطلع زیر که یکی از مؤثرترین و حقیقت نماترین حبسیّههای اوست آورده است:
مطلع بیت چنین است:
صبحدم چون کِلّه بندد آه دود آسای من چون شفق در خون نشنید چشم شب پیمای من
روی خاک آلود من چون کاه و بر دیوار حبس از رخم کهگل کند اشک زمین اندای من
مار دیدی در گیاه پیچان؟ کنون در غار غم مار بین پیچیده در ساق گیا آسای من
آتشین آب از خوی خونین برانم تا به کعب کآسیا سنگ است بر پای زمین پای من
بوسه خواهم داد و یحک بند پند آموز را لاجرم زین بند چنبر وار شد بالای من
پشت بر دیوار زندان روی در بام فلک چون فلک شد پر شکوفه نرگس بینای من
(سجادی ، 1370 : 76- 75 )
در این قصیده که به لحاظ هنرنمایی ها و آفریدن مضمونهای باریک و تراش دادن واژگان آیتی است، مفاخرههای استادانهی ظریفی دارد که در صورت بررسی کامل به لحاظ علم بیان هر بیت آن موضوع کتابی میگردد. استاد فقید فروزانفر دربارهی سبک خاقانی در کتاب سخن و سخنوران چنین سخنی دارد که معّرف سبک شاعر است:
استاد مزبور مینویسد: «توانائی او در استخدام معانی و ابتکار مضامین از هر قصیدهی او پدید است…. آن معانی و مضامینی که قدما از نظم کردن آن به واسطهی وجود زمینههای روشن تر تن زده یا بر آن ظفر نیافته بودند به نظم درآورده و در عرصهی شاعری روش و سبک جدید به ظهور آورد که مدّتها سرمشق گویندگان پارسی به شمار میرفت.»[6]
سامری سیرم نه موسی سیرت آرتا زنده ام در سُم گوساله آلایدید بیضای من
(سجادی ، 1370 : 76 )
بیت مزبور بیت نیست به قول سنایی[7] اقلیم است. در زبان ادبیات واژگان در معانی Evocation یا شخصی و فراق موسی به کار میروند نه در معنای Denotation و قاموسی و عادی و روزمّره.[8]سُم گوساله به استعاره سکّهی زر است و ید بیضا شعر خاقانی. میگوید اگر از این به بعد شروانشاه را که مرا به بند کشیده است و در گوشهی زندان جای داده است (=شعرم را به زر آلوده سازم) مرا سامری رفتار بدانید نه موسی سیرت.
حافظ فرموده است:
اینهمه شعبده ها عقل که میکرد اینجا سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد حافظ
و سرانجام نسبت به شروانشاه عاصی میشود و سرانجامبا خشم تمام میگوید:
مالک الملک سخن خاقانیم کز گنج نطق دخل صد خاقان بود یک نکتهی غرّای من
بدین وصف یک تفاوت سبکی مسعود با خاقانی در این است که مسعود مدام در برابر ممدوح که او را به زندان افکنده است اظهار خضوع و فروتنی مینماید تارها شود، حال انکه خاقانی در مقابل شروانشاه نه اینکه هیچ عجز و لابه ای نمی کند بلکه چیزی هم طلبکار است.
از نظر ساخت شعری (=structure) – بدون توجه به تأثیر آن بر خواننده _ و به لحاظ هنر ورزیهای شاعرانه و درهم تنیدگی لفظ و معنی و یا صورت و معنی و فرم و محتوا ابیات خاقانی بر ابیات مسعود سر است. خاقانی در هر بیت حساب و کتابی داشته و کارش از نوع صیاغت و ریخته گری است (به قول جافظ) «اِنّما الّشعرَ صیاغهی و ضربٌ مِنَ التصویر.»[9] به قول فرمالیست ها و شکل گرایان خاقانی چه گونه گفتن را از چه گفتن مهم تر میشمارد. عبدالقاهر جرجانی در دلائل الاعجاز ص 41-35 میگوید: «در هنر سخنوری نیز مانند هر هنر دیگر چون بافندگی و زرگری و نگارگری وزر دوزی و گل آرایی و امثال آن، باید تناسب اجزا در ترکیب با هم به خوبی رعایت شود و هرلفظ در همان جایی که بایستهی و شایستهی آن است قرار گیرد آن چنان که اگر همان لفظ در جایی دیگر نهاده شود زیبنده و شایسته نباشد.»[10]
(شمیسا،:71)
[1]– دیدار با کعبه جان، دربارهی زندگی، آثار و اندیشهی خاقانی، دکتر عبدالحسین زرین کوب، سخن، 1378، ص 64 و 65
[2]– ولادیمیر مینورسکی در شرح این بیت:
«تنم چون رشتهی مریم دو تایست دلم چون سوزن عیسی است یکتا»
می نویسد: «دربارهی مریم آورده اند که در حرفهی خیاطی مهارت داشت باید دید که آیا ترکیب فرانسوی (Filde lavierge) به معنی رشتهی عذرا که اطلاق بر آن تارها و رشته هایی می گردد که در ایام پاییز در هوا موج می زند و گویا از لعاب بعضی عنکبوت ها ساخته می شود ریشهی شرقی دارد یا نه؟ دیدار با کعبهی جان، ص 70»
[3]– سر اچهی آوا و رنگ، خاقانی شناسی، دکتر میر جلال الدین کزازی، سمت،1385، ص 3 و 4
[4]– تثلیث (بین دو ستاه 120 درجه فاصله باشد) سعد و تربیع (بین دو ستاره سه برج یعنی 90 درجه فاصله باشد) و آن نحس است.
[5] شاعر صبح، شادروان دکتر سید ضیاء الدین سجادی، سخن،1384، ص 52 و 53
[6]– چاپ اول، ج 2، ص 303، چاپ دوم، ص 614.
[7]– برگرفته از این مصرع سنایی: «بیت من بیت نیست، اقلیم است.»
[8]– ادبیات چیست، ژان پل ساریر، ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، نیلوفر،1388، ص 288
[9]– نقد ادبی، دکتر شمیسا، ص 71
[10]– در باب بلاغت، دکتر ا مهدوی دامغانی، مجله نامه فرهنگستان، شماره 7 – پائیز 1375، به نقل از: نقد ادبی، دکتر شمیسا، ص 71
مسعود سعد خاقانی
جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..
Instagram : payanbama
نمونه ای از منابع و مآخذ جهت مطالعه بیشتر
- اتابکی، پرویز (1379)، واژه نامه شاهنامه، تهران: فروزان.
- احمدی، بابک (1370) ساختار و تأویل متن، دو مجّلد، تهران: نشر مرکز.
- —— (1385) سارتر که مینوشت، تهران: نشر مرکز.
- —— (1392) حقیقت و زیبایی، تهران: نشر مرکز، چاپ بیست و پنجم.
- اسلامی ندوشن، محمد علی (1390) آواها و ایماها، جلد دوم جام جهان بین، تهران: قطره ، چاپ ششم.
- بصیر مژدهی، سامیه (1385)، آفتاب معرفت، مجموعه مقالاتی دربارهی دکتر عبدالحسین زرین کوب و نمونه ای از آثار روی، تهران: امیر کبیر.
- حمیدیان ،سعید (1386 )، مخزن الاسرار ، تهران ، قطره ، چاپ دهم.
- حاکمی، اسماعیل (1386)، تحقیق دربارهی ادبیات غنایی ایران، تهران: موسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
- دشتی، علی (1362) تصویری از ناصر خسرو، تهران: انتشارات سفید.
- ——– (1381) خاقانی شاعری دیر آشنا، تهران: امیر کبیر، چاپ سوّم.
- …
- …
مسعود سعد خاقانی
رشته | زبان و ادبیات فارسی |
گرایش | زبان و ادبیات فارسی |
تعداد صفحات | 44 صفحه |
منبع فارسی | دارد |
منبع لاتین | دارد |
حجم | 90 kb |
فرمت فایل | ورد (Word) |
موارد استفاده | پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.