قیمت 19,000 تومان

اشتراک 0دیدگاه 373 بازدید

 قصه های قرآنی در متون نظم

 قصه های قرآنی در متون نظم

قصه های قرآنی

فهرست مطالب قصه های قرآنی

عنوان صفحه
چکیده قصه های قرآنی :—————————————————
مقدمه قصه های قرآنی :—————————————————
1-خلقت آدم(ع):——————————————–
2- رانده شدن شیطان:—————————————–
3- گناه آدم و توبه ی او:—————————————
4-ادریس (ع):———————————————-
5-نوح(ع):————————————————
6-هود(ع)و قوم عاد:——————————————
7-صالح(ع):———————————————–
8-ابراهیم(ع):———————————————-
9-ابراهیم و نمرود:——————————————-
10-جنگ با خدای ابراهیم و مرگ نمرود:—————————-
11-اسماعیل(ع) و چشمه ی زمزم:——————————–
12-اسحاق(ع):———————————————
13-یعقوب(ع):———————————————
14-یوسف(ع):———————————————
15-یوسف(ع) و زلخیا:—————————————-
16-الیاس(ع:———————————————–
17-قارون و گنج های او:————————————–
18-داود(ع):———————————————–
19-سلیمان(ع):———————————————
20- سلیمان و بلقيس ملكه سبا:———————————-
21-هاروت و ماروت:—————————————–
22- لوط(ع):———————————————–
23- فرعون:———————————————–

فهرست مطالب قصه های قرآنی

عنوان صفحه
24-موسی و معجزات او:————————————–
25-شعیب(ع):———————————————-
26- خضر و موسي:——————————————
27-هارون و موسي:—————————————–
28- گوساله ي سامري:—————————————-
29-ايوب(ع):———————————————-
30-يونس(ع):———————————————-
31-عزير(ع):———————————————–
32-زكريا(ع):———————————————–
33-يحي(ع):———————————————–
34-نخل خشكيده و روزه ي مريم:——————————–
35-رسالت عيسي(ع):—————————————–
36- داستان نزول مائده بر حواريون:——————————-
37- به آسمان رفتن عيسي(ع):———————————–
38-لقمان حكيم:——————————————–
39-اصحاب كهف و رقيم:————————————–
40-قوم يأجوج و مأجوج و سدّ ذوالقرنين:—————————
41-اصحاب فيل:——————————————–
42-طالوت و جالوت:—————————————–
43-ابي لهب:———————————————–
44-معراج پيامبر محمّد مصطفي(ص):——————————
45-هجرت پيامبر(ص):—————————————-
46-جنگ بدر:———————————————-

 

فهرست مطالب قصه های قرآنی

عنوان صفحه
47-جنگ حنين:———————————————-
48-جنگ خيبر:———————————————–
49- غدير خم:————————————————
50-فدك:————————————————–
51-نتيجه:————————————————–
52-جدول:————————————————–
53-نمودار:————————————————–
54-منابع قصه های قرآنی :—————————————————
55-چكيده ي انگليسي قصه های قرآنی :—————————————–

 

چكيده قصه های قرآنی :

با عنايت و توجه به خداوند باري تعالي در اين رساله، قصه های قرآنی در متون نظم از آغاز تا پايان قرن ششم مورد بررسي قرار گرفته است. بيشترين اشعاري كه از قرآن الهام گرفته شده در قرن ششم هجري مي باشد و به طور صريح مي توان گفت كه به دليل جنگ ها و حمله هاي مغولان به ايران و قتل عام مردم ،عران كه حكم انبياء را در بين مردم دارند براي الهام گيري و ارشاد ظالمان از داستان هاي قرآني  و عذاب هايي كه خداوند بر اقوام گذشته نازل مي كرده است.

در اشعارشان استفاده نموده تا به اين طريق مردم را ارشاد نمايند از جمله داستان هايي كه در اين رساله مذكور است: خلقت آدم، رانده شدن شيطان ، توبه ي آدم ، زندگي پيامبران مانند ادريس، صالح، نوح ،….. زيبايي يوسف و عشق زليخا به او، نابينايي يعقوب ، تبه كاريهاي قوم يأجوج و مأجوج، كشيدن سدّ ذوالقرنين ، عيسي كه مرز روح بخشي و زنده كننده دارد، اعجاز موسي، تسلط سليمان بر باد و ديو و پري صبر و استقامت ايوب، اصحاب فيل و كهف، معراج پيامبر و جنگ هاي او از جمله :حنين، خيبر ، بدر و … كه بيشتر اشعارشان در اين دوره ي زماني انعكاسي از داستان هاي قرآني مي باشد.

كليد واژه: قصه های قرآنی ، پيامبران، زندگي پيامبران، جنگ هاي پيامبر

 

مقدمه قصه های قرآنی :

همه ي اين حكايات و اخبار انبياء را بر تو بيان مي كنيم تا قلب تو را بر آن قوي و استوار گردانيم و در اين طريق حق بر تو روشن شود و اهل ايمان را پند و عبرت و تذكر باشد.

(هود،آيه 120)

قرآن، قانون زندگي انسانيت و كتاب خواندني و سند حقانيت آئين اسلام است و پيوسته چون خورشيد تابان بر تارك زمان درخشان و بر همه ي مردمان در طول دوران پرتو افكنده است. آنگونه كه بزرگترين هدف قرآن و مربيان الهي، انسان سازي است، بر عاطفه ها و احساسات و بینش انسان ها، تأثير گذار است تا جايي كه وقتي (گوته1) آلماني از قرآن سخن به ميان مي آورد، چنين مي گويد: «اين كتاب تأثير خود را براي هميشه حفظ خواهد كرد.»

يكي از شيوه هاي ارزش يابي شعر شاعران، بررسي و تأمل در انديشه هاي آنها است. از آنجايي كه منشأ و منبع الهام شاعران بسيار متنوع و گسترده است، اين منابع مي تواند اسطوره، تاريخ ، فرهنگ ، قصص، حماسه و هر چيز ديگري باشد. داستان ها و تلميحات از دير باز مورد توجه بشر بوده است.

بديهي است كه سرشت انسان به شنيدن و خواندن سر گذشت و داستان ها رغبت و ميل فراوان دارد و قرآن كريم نخستين كتابي است كه نقل داستان ها و سر گذشت هاي واقعي انسان ها را در تربيت و ارشاد مردم به كار گرفته و در راه هدايت آنها از اين داستان ها بهره برداري كرده است.

يكي از غني ترين منابع الهام شاعران ، زندگي و سر گذشت پيامبران است كه در اشعار خويش گاه در مضمون سازي از آن بهره مي برند و گاه لباس هنر بر آن مي پوشانند.

ادامه مقدمه قصه های قرآنی :

قصه های قرآنی در ادب فارسي از جايگاه و مقام ويژه اي برخوردار است،چرا كه ايرانيان پيوسته توجه عميق به مذهب داشته اند. تخيل شاعرانه گاه در بهره گيري از قصه های قرآنی با شگرد تلميح، نمايان مي شود. در اين ميان شاعران قرآن را آبشخور دانسته هاي خود قرارداده و از آن بهره مند شده اند.

در قرن هاي پس از اسلام به خصوص در قرن ششم، به سبب رواج علوم ديني و غلبه ي روحيه ي مذهبي، اشارات و تلميحات قرآني و ديني در آثار شاعران و نويسندگان، فراوان است. هيچ شاعري نيست كه از الفاظ و مفاهيم قرآن كريم و قصص قرآني در شعر خود به وفور استفاده نكرده باشد؛ در اين قرون ادبيات به طرف تزيين و آرايه بندي و هنر نمايي هاي شاعرانه پيش رفت و گونه هاي بهره گيري از قرآن در اين دوره بسيار عادي و طبيعي گرديد.

از آنجا كه تمامي قصه های قرآنی از يك منظر و به يك شيوه بررسي مي شوند كمتر در فصل بندهاي محدود مي گنجد ما را بر آن داشت تا اين پايان نامه را در يك مقدمه و يك فصل كه خود شامل پنجاه داستان از قصه های قرآنی را به نگارش در آوريم. و شواهد شعري شاعران از آغاز تا پايان قرن ششم از جمله: رودكي، فرخي سيستاني، منوچهري، انوري، فردوسي، قطران تبريزي، مسعود سعد سلمان، خيام، ابو سعيد ابوالخير، جمال الدين اصفهاني، عمعق بخارايي، باباطاهرعريان،… آثار نظامي(مخزن الاسرار، خسرو شيرين ، ليلي و مجنون، هفت پيكر، اسكندرنامه، شرفنامه و اقبال نامه) سنايي(عقل نامه، عشق نامه، سير العباد الي المعاد، طريق التحقيق و …)خاقاني و عطار نيشابوري(منطق الطير ،الهي نامه، اسرار نامه) انجام شود.

آنچه  مرا بر آن داشت تا به كنكاش علمي در شعر سنتي شاعران از آغاز تا پايان قرن ششم بپردازم نخست انديشه و زبان فخيم شاعران اين دوره و الهام گيري آنها از قرآن مجيد بود. دوم انتخاب استاد راهنماي فرزانه و سترگ و ارجمند آقاي دكتر هوشمند اسفنديار پور كه مطالعه ي گسترده و تخصص وافر در راه شناساندن ادبيات و استفاده از مضمون هاي قرآني در شعر شاعران را به اين سر زمين پر گهر دارد. كه خضر و الياس وار راهنماي اين جانب در وادي سرگشته و بي كران ادبيات بودند كه با قرار دادن وقت ارزشمند خويش، بنده را مرهون بزرگواري هاي خويش نمودند و سوم انتخاب استاد مشاور آقاي دكتر محمّد تقي فاضلي كه با سعه ي صدر همواره پاسخ  گوي سؤالات من بوده اند، و مرا در امر اين پژوهش ياري نموده اند.

اهدافي را نيز كه اين پژوهش در پي تحقق بخشيدن به آن گام بر مي دارد، به شرح زير مي باشند:

-معرفي نمونه هايي از داستان هاي قرآني

-تأثير پذيري متون نظم ادبيات فارسي از داستان هاي قرآن مجيد از آغاز تا پايان قرن ششم

آنچه را كه پيش روي ادب دوستان است پيشكش پژوهندگان سر زمين سخن پرور پارسي
مي نمايم.

1-gote

 

قصه های قرآنی

ابراهيم (ع)

پدر حضرت ابراهيم، بت ساز و بت پرست بود ولي ابراهيم از بت پرستي نفرت داشت. خداوند،ملكوت آسمان و زمين را به ابراهيم ارائه فرمود تا به وحدانيت وي يقين و ايمان پيدا كرد. ابراهيم از خداوند خواست كه وي را از كيفيت زنده كردن مردگان آگاهي بخشد.

خداوند، او را امر فرمود كه چهار مرغ بگيرد و آنها را به خود عادت دهد و آنگاه در كوهستانها متفرق كند و چون آنها را بخواند، به سوي او خواهند آمد. حضرت ابراهيم چهار مرغ را كشته و اندام آنها را هم كوفته و در كوهستانها پخش كرده و به اذن خداوند با خواندن آنها به سوي خود مرغان زنده مي شوند و به سوي او مي آيند.

حضرت ابراهيم به ميان اقوام ماه و ستاره و خورشيد پرست مي رود1 و بعد از افول آنها به اين قوم مي فهماند كه چيزي كه افول پذير است قابل پرستش نمي باشد. روزي كه مردم ، از شهر بيرون مي رفتند، ابراهيم به عذر بيماري در خانه مي ماند و با خود مي انديشد كه خدايي كه مرگ و زندگي در دست اوست قابل پرستش مي باشد. از اين رو همه ي بت ها را جز بت بزرگ  مي شكند2 و چون مردم به خانه باز مي گردند متوجه مي شوند كه ابراهيم اين كار را انجام داده و او را محاكمه مي كنند.

اهميت آتش درنظر ايرانيان ومقام شعري آن موجب شد كه شعرا به داستان ابراهيم خليل زياد توجه داشته باشند.

داستان ميهمانان ابراهيم كه در قرآن مسطوراست ،موجب گرديده كه اورامهمان دوست بدانند و او را بي مهمان برخوان ننشانند و بت شكني وساختن خانه ي كعبه توسط او و فرزندش و ارشاد مردم در اشعار شاعران منعكس گرديده چنانكه انوري مي گويد :

به رضاي خليل ابراهيم                                  كه به تسليم در جهان سمرست

آن  محمّد بود از نسل براهيم خليل                   وين محمّدست از صلب براهيم سري

تيغشان گر به ضيافت چو خليل الله نيست            دام و دد را چه كند روز وغا مهماني

اختيار ملوك هفت اقليم                                تاج دين خداي ابراهيم

ناصرخسروقبادياني مي گويد :

يافت احمد به چهل سال مكاني كه نيافت            به نود سال براهيم از آن عشر عشير

دعوي كنند چه كه براهيم زاده ايم؟                   چون ژرف بنگري همه شاگرد آزرند

قرب خود ديدي اوّل و كردي                          قتل و قربان نفس شوم لئيم

گفت«ني» گفتمش «چو مي رفتي                      در حرم همچو اهل كهف ورقيم

گفت«ني» گفتمش«چو سنگ جمار                    همي انداختي به ديو رجيم

گفت«ني» گفتمش«چو گشتي تو                       مطلّع بر مقام ابراهيم

آزر مسكين كه ابراهيم ازو بيزار شد                   گر تو بپذيريش با پيغمبران همبر كني

مسعودسعدسلمان مي گويد :

كعبه ي دولت است فتح آثار                           تا بود در مقام ابراهيم

اميرمعزي مي گويد :

اي به نفس خويش تنها امتي همچو خليل            مقبل في كل فن معجز في كل باب

خلل رسيد به جانم ز عشق آن صنمي                 كه هم گزيده جيبست و هم ستوده خليل

سنايي غزنوي درحديقه مي گويد :

برتر آي از طبع و نفس و عقل، ابراهيم وار،          تا بداني نقش هاي ايزدي از آزري

عطارنيشابوري مي گويد :

چو ابراهيم بتها بر زمين زن                             نفس از «لا احب الافلين» زن

گر قيامت از خليل است اي پسر                      بت شكن شوز«آفلين» خوش در گذر

عطارنيشابوري درالهي نامه مي گويد :

چو ابراهيم در دين بت شكن باش                    بتان آزري را راهزن باش

عطارنبشابوري درمنطق الطير مي گويد :

دلا در راه حق گير آشنايي                              اگر خواهي كه يابي روشنايي

چو مست خنب وحدت گشتي اي دل                مينديش آن زمان تا خود كجايي

چو ابراهيم بت شكن بينديش                          به هر آتش كه خواهي در آيي

بنيادكردن كعبه توسط ابراهيم (ع) ، ابوسعيد ابوالخير مي گويد :

خواهي چو خليل كعبه بنياد كني                       و آن را به نماز و طاعت آباد كني

روزي دوهزاربنده آزادكني                             به زان نبود كه خاطري شاد كني

وسوسه ي شيطان در دل حضرت ابراهيم ، نظا مي درمخزن ا لاسرارمي گويد :

كاين مه زرّين كه در اين خرگه است                 غول ره عشق خليل الله است

نظامي درخسرووشيرين مي گويد :

چو ابراهيم با بت عشق مي باز                         ولي بتخانه را از بت بپرداز

زنده كردن پرندگان وساختن كعبه و حاضر شدن ابراهيم (ع) درميان اقوام ماه خورشيد وستاره پرست و به آنهاگفت اين پروردگارمن است ، خاقاني شرواني مي گويد :

كمان گروهه ي گبران ندارد آن مهره                  كه چار مرغ خليل اندر آورد ز هوا

اين كعبه نور ايزد و آن سنگ خاره بود               آن كعبه پور آزر و اين كردگار كرد

اين كعبه را خداي ظفر بر يمين نهاد                  و آن كعبه را خليل حجر بر يسار كرد

انجم نگار سقفش و در روي هر نگاري               همچون خليل هذاربّي بخوانده آزر

1 – سوره انعام ، آيات 75-77

2 – سوره شعراء آيه 74

 

قصه های قرآنی

يعقوب (ع)

اسرائیل لقب یعقوب بن اسحاق در سوره ی آل عمران یاد شده است؛ در موارد دیگر یعقوب به نام اصلی خویش در ردیف پیامبران و نامش در شمار فرزندان ابراهیم درج گردیده ولی از یهود در بیشتر موارد قرآنی تحت عنوان بنی اسرائیل یاد شده است.

قرآن مجید دو واقعه از وقایع یعقوب را ذکر ی کند: یکی آنکه هنگام مرگ از فرزندان خود پرسید: بعد از من چه کسی را خواهید پرستید:«گفتند :خدای تو و خدای پدرانت، خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را خواهیم پرستید.»

واقعه ی دیگر داستان يوسف است كه يعقوب از حوادثي كه بر سر يوسف مي گذرد رنج مي برد و در اندوه و فراق یوسف چشمانش سفید می گردد و بالاخره به وصال یوسف می رسد و بر اثر اصطکاک چشمش با پیراهن یوسف از کوری شفا می یابد.[1]

این واقعه ی جانگداز برای شعرای ایران موضوع خوبی ساخته است و آنان از رنج  یعقوب و آه و زاری پیر کنعان بسیار گفتگو کرده اند.

انوري مي گويد :

به نما ز ونيا زيعقوبي                                   درغم يوسفي كش ا وپسرست

لبيبي مي گويد :

بد ين حضرت بد ا ن گونه رسيد م                  كه زي فرزند يعقوب پيمبر

نا صرخسرو قبا د يا ني مي گويد :

چونكه بينا شد به بوي جا مه ي يوسف پدرش     زان سپس كه ش چشم نا بينا ا زبس محن ؟

بنگر به چه فضل وعلم گشته ست                     يعقوب جهود وتومسلما ن

ظهيرا لد ين فا ريا بي مي گويد :

يوسف نا زد يده خرد م                                ازجفا ي زمانه د رچا ه ا ست

جود تو وا لتما س محتا جا ن                          يعقوب ونسيم پيرهن با شد

با شي كا ين رتبت به نسبت با جلا ل قد رتو        اوّل عهد ازخروج يوسف ا ست ازقعر چا ه

يوسف مصر عا لمي چه عجب                        كه به تو روشن ا ست چشم پدر

امير معزّي مي گويد :

عا شق اوگا ه چون يعقوب ا زغم شيفته ا ست     گا ه چون ا يّوب د ررنج وبلا ها ست صا برست

اويوسف ست وعا شق بيچا ره د رغمش             يعقوب با تأ سف وا يّوب صا برست

تو برتخت جهانداري چو يوسف شا دمان بادي     كه چون يعقوب بدخواه تواند ربيت احزان شد

چشم يعقوب ضرير ازروشنا يي بهره يا فت        چون زيوسف با بشارت سوي اوآمد بشير

عد ل تو همچون بشيرست وتو همچون يوسفي      روزگا رت مضطرب چون چشم يعقوب ضرير

مهر تو بر احبا ب تو فرخند ه تر آمد                 ازپيرهن يوسف مصري به پدر بر

مگر كه پيرهن يوسفست همت تو                    كزوزما نه چو يعقوب يافتست بصر

بوي پيرا هن يوسف چو به يعقوب رسيد            دل او شاد شد وديد ه ي او گشت بصير

عدل تو هست چو پيرا هن يوسف به مثل           ملك مشرق جو د ل ود يد ه ي يعقوب ضرير

همچنان كز هجريوسف چشم يعقوب نبي           مدتي ازهجرتو چشمم شد ازمحنت ضرير

با زشد چشمم بصير ا زبوي وصل توچنا نك        چشم يعقوب نبي ا زبوي يوسف شد بصير

به حسن يوسف مصرست ورويم ا زغم ا وست      به رنگ نيل ود وچشمم زا شك هست چو نيل

مديحش از دل مدا ح تيرگي ببرد                      چو بوي جا مه ي يوسف زچشم اسرا ئيل

كفا يت وهنرش د رهمه جها ن سمرست            چوحسن يوسف ورسم رستم زال

تأييدا وچو پيرهن يوسفست وخلق                   يعقوب واردر طلب بوي پيرهن

تويوسفي وهمه سا ئلا ن چويعقوبند                 نسيم همت توهمچوبوي پيرا هن

خلق چون يعقوب وعد لش لبا س يوسفست        بوي اواز بيت احزان جمله را بيرون كشيد

سنايي در مثنوي سنايي آباد مي گويد :

صبركم سا خت محنت ا يّوب                         صبر پرداخت راحت يعقوب

باز درمثنوي كا رنا مه ي بلخ مي گو يد :

آنكه همنا م يوسف خوبست                            يوسف صد هزاريعقوبست

سنايي مي گو يد :

تا بيا بي بوي يوسف با يد یعقوب وار               رخت وپخت عقل وجا ن د ربيت احزان داشتن

چون به پيش تونيست يوسف تو                     پس جويعقوب جز ضريرمبا ش

سوي آ ن حضرت نپويد هيچ د ل با آ رزو          با چنين گلرخ نخسبد هيچ كس با پيرهن

چويعقوب ا زپي يوسف همه د ربا زويكتا شو      وگرنه يوسفي كن تو،نهمردبيت ا حزا ني

جما ل ا لد ين ا صفها ني مي گو يد :

يا خضر به نا گها ني آ ب حيا ت يا فت            يا بوي پيرهن به پد را زپسررسيد

آوازه ی « فا رتد بصيرا » سوي د وست             اندر پی«وابيضت عيناه » برآمد

عطار نیشابوری در الهي نا مه مي گو يد :

ترا گريوسفي محبوب باید                            نخستت ديده ي يعقوب بايد

فغان در بسته بد يعقوب آنگاه                        كه كو يوسف مگرافتاد در چاه

چو يعقوب وچو يوسف آن دو دلدار               به يكديگررسيدند آخر کار

شمس طبسي مي گو يد :

يك روز بشكنم د رزندا ن روزگار                  بيرون جهم زكلبه ي احزا ن روزگار

نظامي در خسرووشيرين مي گو يد :

چويوسف گم شد ا زد يوا ن د ا د ش              زمانه داغ يعقوبي نهادش

نبود آگه كه چون يوسف شود د ور                  فراق از چشم يعقوبي برد نور

خاقاني مي گو يد :

هست چوصبح آشكار كزرخ يوسف برد            ديد ه ي يعقوب كحل ، فرق زليخا خضاب

راي پيرش مدد از بخت جوا ن يافت بلي          كحل يعقوب زبوي پسرآمیخته اند

يعقوب هم به د يد ه ي معني بود ضرير            گرمهريوسفي به يهود ابر افكند

1-  خزائلي ، ناصر ص 118

 

قصه های قرآنی

يونس (ع)         

قصه ي يونس در سوره ي يونس مذکور است . وي ا ز قوم خود گريخت ودر كشتي گرانباری که آماده ي حركت بود سوار شد و در اثناي راه ، طوفاني برخاست و امواج سهمگين،كشتي را هردم به غرق سوق مي داد.

تصمیم گرفتند براي نجات، كشتي را سبك كنند لذا امتعه ا ي كه در كشتي موجود بود به دريا افكندند ولي خطر مرتفع نشد . مقررگرديد براي نجات كشتي يكي از افراد را به دريا افكنند وبدين منظورقرعه زدند و قرعه به نام يونس اصابت كرد.1

نهنگی او را لقمه وار در دهان گرفت و اگر از جمله ی خداپرستان و تسبیح گویندگان نمی بود تا روز بعث در شکم ماهی جای داشت. یونس در حالت بیماری و رنجوری به ساحل افکنده شد و خداوند ، کدو بنی بالای سر او رويانيد تا بر او سايه افكند. يونس بهبود و نيروي خود را باز يافت و براي هدايت صدهزار تن يا بيشتر مبعوث گرديد.

يونس پس از اين واقعه به نينوا رفت و آنان را كه بت پرست بودند با خبر ساخت كه اگر از گمراهي باز نگردند عذاب الهي بر آنان نازل خواهد شد. مردم نينوا نخست سخن او را به سخريّه گرفتند ولي چون علائم عذاب ظاهر گرديد به ذات يگانه ايمان آوردند و عذاب از آنان برداشته شد.

انوري مي گويد:

مخلص الدين كه نام و ذاتش را                       حوت گردون و حوت ذوالنوم

رساند آتش كوشش حرارت                            به ايوان مسيح و جيش ذوالنّون

وآنكه او يونس است و گردون حوت                 وآنكه او يوشف است و گيتي چاه

تا در كنف حفظ تو چون يونس                       بگذشتي اندر شكم ماهي

جاه تو و اقطاع جهان يوسف و زندان                 ذات تو و تجويف فلك يونس و ماهي

ناصر خسرو قبادياني مي گويد:

هركه مر اين آب را نديد، در اين آب                 تشنه چو هاروت ماند غرقه چو ذوالنّون

تو از جهلي به ملك اندر چو فرعون                  من از علمم به سجن اندر چو ذوالنّون

ذوالنّوني از قياس تو اي حجت                        درياست علم دين و تو ذوالنّوني

ظهيرالدين فاريابي مي گويد:

يا بر مثال ماهي يونس ميان                             آهنگ در كشيدن او كرده از كنار

يا همچو يونس آمده بيرون ز بطن حوت             افتاده بر كناره ي دريا نحيف و زار

امير معزّي مي گويد:

بهره ي او تا قيامت راحت بي رنج باد                تا كه رنج و راحت اندر قصه ي ذوالنّون بود

نام او بردند گويي تا سلامت يافتند                    يونس اندر بطن ماهي يوسف اندر قعر بئر

پيغمبران نگر كه چه محنت كشيده اند                هريك به مسكني دگر اندر غريب وار

يونس به بطن ماهي و يوسف ميان چاه               موسي ميان تيه و محمد ميان غار

ماهي تو به ديدار و منم از غم تو زار                  چو ماهي در خشك و چو در ماهي ذوالنّون

به تو چو روضه ي فردوس گشت مملكتي           كه بود چون شكم حوت و مت درو ذوالنّون

المنة لله كه يونس به سلامت                           رست از شكم ماهي و تاريكي ايوان

قصه های قرآنی

جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های ادبیات کلیک کنید.

نمونه ای از منابع قصه های قرآنی                     

  • – الهي قمشه اي ، حسين ، مخزن الاسرار حكيم نظامي گنجوي ، تصحيح ومقابله : عباس سرمدي ، چاپ اول : تابستان 1370 ، ناشر: انجمن خوشنويسان ايران
  • – ابن رشيدي تبريزي ، يار احمد ، رباعيات حكيم خيام نيشابوري ، تصحيح ومقدمه : استاد جلال الدين هما يي ، چاپ سوم :زمستان 1372، انتشارات نشر هما
  • – تقوي ، سيد نصرالله ، ديوان ناصرخسرو ، مقدمه وشرح : سيد حسين تقي زاده ، تصحيح : مجتبي مينوي ، چاپ سوم : 1387، انتشارات معين
  • –  حميديان ، سعيد ، اقبال نامه حكيم نظامي گنجه اي ، تصحيح : حسن وحيد دستگردي ، چاپ اول : 1376 ، انتشارات قطره
  • – حميديان ، سعيد ، خسرو وشيرين نظامي ، تصحيح : حسن وحيد دستگردي ، چاپ اول : 1376 ، چاپ آفتاب ، انتشارات قطره
  • –  حميديان ، سعيد ، شرفنا مه نظامي گنجه اي ،  تصحيح : حسن وحيد دستگردي ، چاپ اول : 1376 ، انتشارات قطره
  • – حميديان ، سعيد ، ليلي ومجنون ، تصحيح : حسن وحيد دستگردي ، چاپ اول : 1376 ، انتشارات قطره
  • – حميديان ، سعيد ، مخزن الاسرار نظامي ، تصحيح : حسن وحيد دستگردي ،  چاپ اول : 1376، انتشارات قطره
  • – حميديان ، سعيد ، هفت پيكر نظامي ، تصحيح : حسن وحيد دستگردي ، چاپ اول : 1376 ، انتشارات قطره
  • –  حيرت سجادي ، سيد عبدالحميد ، تأ ثير قرآن برنظم فارسي ،  چاپ دوم : 1377 ، انتشارارات امير كبير تهران
  • -…
  • -…

قصه های قرآنی

مشخصات اصلی
رشته زبان و ادبیات فارسی
گرایش زبان و ادبیات فارسی
تعداد صفحات 183 صفحه
منبع فارسی دارد
منبع لاتین دارد
حجم 400 KB
فرمت فایل ورد (Word)
موارد استفاده پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “بررسی قصه های قرآنی در متون نظم”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا برای ارسال یا مشاهده تیکت به حساب خود وارد شوید