قیمت 19,000 تومان
عناصر داستان
مبانی نظری عناصر داستان
فصل دوم: بنیاد نظری (عناصر داستان)
2-1 طرح – عناصر داستان ..
2-1-1 انواع پیرنگ….
2-1-2 خصوصیات طرح..
2-1-3 تفاوت داستان و طرح در عناصر داستان ..
2-2 عناصر ساختاری طرح – عناصر داستان ..
2-2-1 شروع.
2-2-2 ناپایداری..
2-2-3 گسترش…
2-2-4 تعلیق..
2-2-5 بحران.
2-2-6 اوج یا بزنگاه
2-2-7 گره گشایی..
2-2-8 پایان.
2-3 موضوع – عناصر داستان .
2-3-1 انواع موضوع داستان.
2-3-2 تفاوت موضوع یا درونمایه.
2-4 شخصیت – عناصر داستان …
2-4-1 تعریف و پیشینه عناصر داستان .
2-4-2 ویژگی های شخصیت…
2-4-3 طبقه بندی شخصیت…
2-4-3-1 شخصیت از نظر ماهیت…
2-4-3-2 شخصیت از جهت تحویل پذیری یا تحویل ناپذیری..
2-4-3-3 شخصیت از نظر میزان گستردگی و کمال.
2-4-3-4 شحصیت از جهت نوع کاربرد.
2-4-3-5 شخصیت از نظر نقش داستانی..
2-4-4 شیوه های شخصیت سازی..
2-5 گفت و گو – عناصر داستان .
2-5-1 ویژگی های «گفت و گو» در شاهکارهای ادبی..
2-5-2 کارکردهای گفت و گو.
2-5-3 سیاق گفت و گو.
2-5-4 انواع گفت و گو.
2-5-4-1 گفت و گوی دو طرفه و تک گویی..
2-5-4-2 انواع تک گویی..
2-6 لحن / نواخت – عناصر داستان …
2-6-1 تعریف…
2-6-2 انواع لحن..
2-6-3 عناصر سازنده لحن..
2-7 زاویه دید – عناصر داستان .
2-7-1 تعریف…
2-7-2 انواع زوایه ی دید.
2-7-2-1 زاویه دید بیرونی..
2-7-2-2 زاویه ی دید درونی..
2-7-3 زاویه دید متغیر و جا به جا شونده
2-8 صحنه – عناصر داستان .
2-8-1 اجزای صحنه.
2-8-2 شیوه ی صحنه پردازی..
2-8-3 وظیفه صحنه.
2-9 زبان – عناصر داستان .
2-9-1 زیان از دیدگاه ادبیات داستانی..
2-9-2 عناصر هویت دهنده ی زبان.
2-10 درونمایه و مضمون – عناصر داستان .
2-10-1 انواع درونمایه.
2-10-2 نحوه ی ارائه درونمایه.
منابع
عناصر داستان
فصل دوم – بنیاد نظری (عناصر داستان)
طرح [1]
«طرح به یونانی «mythos »، به انگلیسی «plot » و به فرانسه «plan » برای نخستین بار در« پوئتیک» ارسطو مطرح شد و معناهای گوناگونی به خود گرفت در زبان فارسی به«طرح»، «پیرنگ»، «افسانه مضمون»، «داستان»، «طرح و توطئه» ترجمه شده است » (قادری، 23:1388). «طرح در لغت به معنای نقاشی، صورت و پیکر است و در اصطلاح داستان شکل خاصی از داستان نویسی است که به طور مشخص جنبه توصیفی دارد» (داد، 338:1390). «ارسطو تعریف صریحی برای پیرنگ داده است و پیرنگ را «ترکیب کننده حوادث» و تقلید از «عمل» دانسته است. تعریفی است کلی که مفهوم داستانی را نیز در بر میگیرد» (میرصادقی، 62:1388).
«و آن بیان ترتیب و توالی حوادث بر حسب روابط علت ومعلولی است، بدیهی است که منطق هر داستانی مبتنی برهمین ترتیب علت و معلولی حوادث و وقایع است» (شمیسا، 162:1380).
«کوتاه ترین تعریفی که برای پیرنگ آورده اند واژه ی «الگو» است که خلاصه شده ی «الگوی حوادث» است، اما حوادث پیرنگ را به وجود نمی آورد بلکه پیرنگ خط ارتباط میان حوادث را ایجاد می کند. از این رو ممکن است پیرنگ را چنین تعریف کنیم: پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را به طور عقلانی تنظیم می کند» (میرصادقی، 64:1388).
«پلات ساختمان فکری و ذهنی و درونی داستان است و خواننده ی هوشمند با توجه به پلات است که ناظر توالی منطقی حوادث و نتایج علت و معلولی مترتب برآن ها خواهد بود» (شمیسا، 162:138).
«پیرنگ فقط ترتیب و توالی وقایع نیست بلکه مجموعه سازمان یافته ی وقایع است این مجموعه وقایع و حوادث با رابطه علت و معلولی به هم پیوند خورده و با الگو و نقشه ای مرتب شده است» (میرصادقی، 64:1388)
[1] sketsh
عناصر ساختاری طرح
«طرح به عنوان یکی از مهمترین عناصر داستان از ساختاری پیچیده برخورداراست. عناصر سازنده ی طرح، عبارتند از شروع، ناپایداری، گسترش، تعلیق، بحران، اوج، گره گشایی وپایان. در ادامه به تعریف و شرح آنها پرداخته می شود.» (موام، 1373: 82)
موضوع [1]
موضوع، واقعه ای مرکزی و اصلی داستان است. «موضوع، آن اطلاع اساسی است که داستان نویس، به خاطر انتقالش به مخاطب، اقدام به خلق داستان می کند و همه ی عناصر داستان پایه و تابع و سازهای مورد توجه و علاقه ی خود را در خدمت انتقال درست آن در می آورد» (ابراهیمی، 1378: 57). «موضوع هر داستان مفهومی است که داستان درباره ی آن نوشته می شود.
در داستان کوتاه، موضوع به لحاظ ساختاری مانند پیکری است که اندام های داستان به آن مربوط اند و رویدادهای داستان مستقیم یا غیرمستقیم باید به نحوی به آن مربوط باشند. این مفهوم اغلب پاسخی است به این پرسش: داستان درباره ی چه بود؟ (مستور، 1379: 29). «موضوع یک «صورت وضعیت کلی» است از آنچه که «به ریز» آن یا جزء جزء آن در «ماجرا» داستان می آید» (ابراهیمی، 1378: 57).» بنابراین موضوع، شامل پدیده ها و حادثه هایی است که داستان را میآفریند و درون مایه را تصویر می کند، به عبارت دیگر موضوع قلمرویی است که در آن خلاقیت میتواند درونمایه خود را به نمایش گذارد».
شخصیت [1]
« «کاراکتر» در زبان یونانی «Ethos» و به فرانسه «caractere» آمده است. کاراکتر از ریشه «kharassin» به معنی حکاکی کردن و عمیقاً خراش دادن گرفته شده است. شاید کلمه در اصل، سانسکریت و به معنی خراشیدن فارسی امروز باشد. اما این واژه در زبان فارسی بیشتر شخصیت ترجمه شده است» (قادری، 1386: 114-115).
«شخصیت در لغت به معنی ذات خلق و خوی مخصوص شخصی است و در معنی عام، عبارت از مجموعه ی خصوصیاتی است که حاصل برخورد غرایز و امیال نهفته ی انسان با دانش های اکتسابی او در زمینه های مختلف اجتماعی می باشد. در ادبیات، شخصیت، فرد ساخته شده ای است که مانند اشخاص حقیقی از ویژگی هایی برخوردار است و با این ویژگی ها در داستان و نمایش ظاهر میشود» (داد، 1390: 301).
«شخصیت، موجود جاندار یا جانور انگاشته شده یی است که حضور، تفکرات و اعمالش، به هر واقعه محتمل الوقوع حیات و حرکت می بخشد و به آن واقعه، شکل و ساختمانِ داستانی و هنری می دهد» (ابراهیمی، 1378: 79). «اشخاص ساخته شده ای (مخلوقی) را که در داستان و نمایشنامه و… ظاهر میشوند شخصیت می نامند. شخصیت در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او و آنچه می گوید و می کند وجود داشته باشد» (میر صادقی، 1388: 84).
«مهمترین عنصر منتقل کننده ی داستان و مهمترین عامل طرح داستان، شخصیت داستانی است» (یونسی، 1365: 25). «شخصیت مَحمِل و پیش برنده ی وقایع، ماجراها، حوادث داستان است»
«شخصیت داستانی معمولاً انسانی است که با خواسته نویسنده یا به صحنه ی داستان می گذارد، با شگردهای مختلفی که نویسنده به کار می برد ویژگی های خود را برای خواننده آشکار می سازد، کنش های مورد نظر نویسنده را انجام می دهد و سرانجام از صحنه ی داستان بیرون می رود» (اخوت، 1371: 125). «شخصیت موجودی است که ماجراها و حوادث داستان، اعمال و عکس العمل های او را باعث می شود، و این واکنش ها، متقابلاً در روند وقایع، حوادث و ماجراهای داستان تأثیر می گذارد»
ادامه
«نویسنده با خلق یک شخصیت گویی به آفرینش انسانی دست می یازد که می تواند مختارانه در ماجرای داستان حضور پیدا کند و تأثیرگذار باشد. در واقع همین نکته است که نویسنده را صفتی خداگونه می دهد و او را دچار تجربه ای غریب اما لذّت بخش می سازد» (مستور، 1379: 34). «خلق چنین شخصیت هایی را که برای خواننده در حوزه ی داستان تقریباً مثل افراد واقعی جلوه می کنند، شخصیت پردازی می خوانند» (میرصادقی، 1388: 84).
«شخصیت در یک اثر نمایشی یا روایی فردی است دارای ویژگی های اخلاق و ذاتی که این ویژگی ها از طریق آن چه که انجام می دهد- رفتار- و آن چه که می گوید – گفتار – نمود می یابد. زمینه ی چنین رفتار یا گفتاری انگیزه های شخصیت را بازتاب می دهد» (مستور، 1379: 33).
«نویسنده در آفرینش شخصیتهایش می تواند آزادانه عمل کند، یعنی با قدرت تخیل، شخصیت هایی بافزایند که با معیارهای واقعی جور نیاید از آن ها حرکاتی سرزند که از خالق او- نویسنده – ساخته نباشد و با آدم هایی که هر رو در زندگی واقعی می بینم تفاوت داشته باشد» (میرصادقی، 1388 84). «اعمال و گفتاری که از اشخاص داستان سر می زند باید به گونه ای با خصایل و ویژگی های خاص انان هماهنگی و ارتباط داشته باشد» (داد، 1390: 301).
«در تاریخ نقد ادبی شاید نظریه ی ارسطو قدیمی ترین نظریه ی مستقل درباره ی شخصیت باشد» (اخوت، 1371: 127). «ارسطو اشخاص را (که برای آن ها ارزش زیادی قائل بود) بازیگران نمایش می دانست و درباره ی آن ها چنین می نوشت: بنابراین اشخاص [که در صحنه بازی می کنند] از آنچه نمایش می دهند، قصدشان تقلید سیرت و خصلت اشخاص داستان نیست بلکه خود به سبب افعال و کرداری که انجام میدهند و دارند بدان سیرت و خصلت منسوب می گردد نتیجه ی کردارهای آن هاست» (همان: 128).
«در سال 1605 فرانسیس بیکن در پایان نامه ی «ترویج دانش[2]» نظریه ی عالم صغیر و کبیر مطرح کرد. او انسان را عالم صغیر می دانست و جهان را عالم کبیر. تا سال ها این نظریه در محافل روشنفکری مطرح بود و به آن توجه خاصّی می شد. نظریه ی عالم صغیر در توسعه ی نظریه ی شخصیت داستانی بسیار مؤثر بود زیرا معتقدان به این نظریه اعتقاد داشته که با مطالعه و توصیف عالم صغیر (انسان) می توانند عالم کبیر را بشناسند.
گفت و گو [1]
«تعریفی که از دیالوگ در فرهنگ های ادبی شده تقریباً با هم مشابه است. همه به این تعریف اشاره می کنند که: «دیالوگ به معنای مکالمه و صحبت کردن با هم و مبادله افکار و عقاید است و در شعر، داستان، نمایشنامه و… به کار برده می شود» (قادری، 1388: 333). «گفت و گو، گفتار بین شخصیت های نمایشنامه یا داستان است» (داد، 1390: 406).
«گفتگو (مکالمه) از جمله ابزارهائی است که داستان نویش برای شخصیت پردازی به کار می برد و از این نظر یکی از دشوارترین فنون داستان نویسی به شمار می رود» (اخوت، 1371: 192).
«از اوایل قرن بیستم است که «گفت و گو» به تدریج استقلال می یابد و جای ویژه ای در داستان های کوتاه و رمان ها برای خود پیدا می کند. ناتورالیست ها برای اولین بار زبان گفت و گو را به شیوه ی عادی و طبیعی در داستان و نمایشنامه به کار بستند و در روایت، گفت و گوی هر کس را همان طور که حرف میزند به کار بردند و حالت و لحن و روحیه ی خاص او را از طریق گفت و گو به نمایش گذاشتند» (میرصادقی، 1388: 470). ارسطو در «پوئتیک» یادآور می شود: «در حقیقت، روشن ترین گفتار، آن است که از الفاظ مستعمل تشکیل شود.
ولی چنین سخن، پست و مبتذل است… از سوی دیگر، آوردن الفاظ غیرمستقل و نامتداول، گفتار را رفعت و برتری می بخشد و آن را از ابتذال دور نگاه می دارد. مقصودم از «الفاظ مستعمل» واژه های بیگانه، مجازها، کلمات دراز شده و همه سخنانی است که از گفتار عامیانه جدا باشند» (قادری، 1388: 325).
«گاهی نحوه ی صحبت کردن، مردم را از هم متمایز می کند، کاربرد لغات و اصطلاحات و تعبیرات، لحن ادای کلمات، احیاناً لهجه ها، آن ها را از هم فرق می گذارد و همین تمایز و تفاوت است که همیشه مواد و مصالح گرانبهایی برای نویسنده فراهم می آورد و داستان را غنی و جاندار می کند، زیرا مهم ترین عاملی که شخصیت های داستان را واقعی جلوه می دهد، سازگاری صحبت های آن ها با ویژگی های شخصیتی آنهاست» (میرصادقی، 1388: 465).
لحن / نواخت[1]
«لحن در لغت به معنی کشیدن آواز در سرود (در خواندن قرآن و اذان)، تطویل در آنچه باید کوتاه ادا شود، و قصر (کوتاهی) در آنچه باید کشیده شود، خرا کردن در اِعراب کلمه، آواز، نغمه، درنگ و شتاب در نغمات مختلف که از آن وزن یا ضرب شود، آهنگ سخن و خطا در تلفظ کلمه. در اصطلاح زبانشناسی نواخت یا لحن به شیوه ای اطلاق می شود که دانگ[2] صدا در زبان مورد استفاده قرار می گیرد» (همان: 413). «لحن شیوه ی پرداخت» نویسنده نسبت به اثر است به طوری که خواننده آن را حدس بزند، درست مثل صدای گوینده ای که ممکن است طرز برخورد او را با موضوع و مخاطبانش نشان بدهد، مثلاً تحقیرآمیز، نشاط آور، موقرانه، رسمی یا صمیمی باشد، همان طور که لحن نویسنده هم طرز برخورد اوست. لحن، شیوه ی پرداخت یا «زوایه ی دید» نویسنده نسبت به موضوع داستانش است» (میرصادقی، 1388: 523).
«نویسنده اغلب لحن خود را هماهنگ با لحن شخصیت های داستان، درونمایه و معنای مسلط بر اثر برمیگزیند. در داستان طنزآلود متن داستان نمی تواند لحن اندوه بار داشته باشد، همچنان که در داستان های تاریخی لحن داستان نمی تواند تحقیرآمیز باشد» (مستور، 1379: 48).
زاویه دید [1]
«زاویه در لغت به معنی محل و گوشه است و زاویه ی دید یعنی محل یا دریچه ی دیدن به موقعیتی گفته می شود که نویسنده نسبت به روایت داستان اتخاذ می کند و دریچه ای است که پیش روی خواننده میگشاید تا او از آن دریچه حوادث داستان را ببیند و بخواند» (داد، 1390: 289). «زاویه ی دید، یا زاویه ی روایت، نمایش دهنده شیوه ای است که نویسنده با آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه می کند و در واقع رابطه ی نویسنده را با داستان نشان می دهد» (میرصادقی، 1389: 385).
«دیدگاه، روش نویسنده است در گفتن داستان هر شیوه روایت مانند دریچه ای است برای ارایه ی اطلاعاتی داستان به خواننده انتخاب نوع دیدگاه، هم بر کیفیت و هم بر میزان و حجم اطلاعات ارایه شده به مخاطب تأثیر تام دارد. دیدگاه اگر چه صرفاً یک عنصر صوری در داستان محسوب می شود اما بر میزان صمیمت، واقع گرایی، باورپذیری و در نتیجه تأثیرگذاری داستان نقش تعیین کننده ای دارد» (مستور، 137: 35-36).
صحنه [1]
«در اصطلاح داستان نویسی صحنه عبارتست از موقعیت مکانی و زمانی که عمل داستان (! عمل داستانی) در آن تحقق می یابد» (همان: 329). «اصطلاح «صحنه» را می توان هم به عنوان تزئینات محل نمایش به کاربرد و هم می توان آن را به عنوان عصر و دوره ای از تاریخ کشوری به حساب آورد» (میرصادقی، 1388: 448).
«صحنه» ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانه داشته باشد و هر نویسنده ای صحنه را برای منظور خاصی به کار گرفته باشد. بعضی از نویسندگان در استفاده از صحنه مقصود خاصی را دنبال میکنند و بعضی نه. به هر حال نویسندگان امروز با صحنه و صحنه پردازی کم تر با اهمال سهل انگاری رو به رو می شوند و نسبت به ان توجه دارند. زیرا که جامعه شناسی معاصر، تأکید بسیاری بر محیط زیستی انسان دارد.
بنابراین نویسندگان بزرگ امروز به تأثیر محیط بر شخصیت های داستان توجه بسیار دارند، زیرا داستان حتماً باید در جایی اتفاق بیفتد و در زمانی به وقوع بپیوندد. از این نظر کاربرد درست صحنه بر اعتبار و قابل قبول بودن داستان می افزاید. هر نویسنده به خوبی می داند که برای باور داشت داستانش، مکان و زمان وقوع آن را باید طبیعی و واقعی تصویر کند تا حقیقت مانندی داستاش تحقق پذیرد» (همان: 449).
زبان
«هر گونه نشانه ای که بوسیله آن زنده ای بتواند حالات یا معانی موجود در ذهن خود را به ذهن موجود دیگری انتقال دهد، زبان خوانده می شود» (قادری، 1388: 300). «زبان دستگاهی است از علایم آوایی قراردادی که به وسیله ی اندام گویایی انسان تولید می شود و به قصد انتقال از ذهنی به ذهن دیگر به کار می رود، زبان در این مفهوم منحصر انسان است هیچ یک از حیوانات از آن برخوردار نیستند» (همان: 300).
«دوسوسور زبان را یک نظام صوری میداند که از ارزشهایی با روابط متقابل صورت بسته است. این ارزشها به واسطه ی تفاوت هایی که با یکدیگر دارند تعریف می شوند» (تودوروف، 1379: 8).
درونمایه و مضمون [1]
«تشکیل شده از «درون» به معنی داخل و میان به اضافه ی مایه به معنی اصل هر چیز، مصدر و اساس و در مجموع «درونمایه» به معنی اصلی درونی هر چیز است. مضمون نیز در لغت به معنی در میان گرفته شده و آنچه از کلام و عبارت مفهوم شود، می باشد» (داد، 1390: 219). «درونمایه فکر اصلی و مسلط در هر اثری است، خط یا رشته ای که در خلال اثر کشیده می شود و ضعیت و موقعیت های داستان را به هم پیوند میدهد.
به بیانی دیگر، درونمایه را به عنوان فکر و اندیشه ی حاکمی تعریف کرده اند که نویسنده در داستان اعمال می کند، به همبن جهت است که می گویند درونمایه ی هر اثری، جهت فکری و ادراکی نویسنده اش را نشان می دهد» (میرصادقی، 1388: 174). »هر گونه تعمیم اساسی درباره ی زندگی که ناشی از جزئیات داستان باشد، مضمون را تشکیل می دهد» (پرین، 1378: 57).
«درونمایه ی داستان ها، ممکن است واقعیت معمولی و ساده ای بیش نباشد که تجربه ی بشری آن را به اثبات رسانده است، اما بیشتر اوقات آن ها از ضرب المثل ها، افسانه ها، کلمات قصار، کتابه های مذهبی یا گفتار معروف فلاسفه و نویسندگان و شاعران بزرگ سرچشمه گرفته و داستان بر اساس آن ها پی ریزی شده است» (میرصادقی، 1388: 180-181).
[1] – them
عناصر داستان
جهت مشاهده نمونه های دیگر از ادبیات ، پیشینه تحقیق و مبانی نظری پایان نامه های زبان و ادبیات فارسی کلیک کنید..
نمونه ای از منابع و مآخد عناصر داستان
- 1- ابراهیمی، نادر (1378). ساختار و مبانی ادبیات داستانی- 3- براعت استهلال- یا خوش آغازی در ادبیات. تهران: حوزه هنری، چاپ اول؛
- 2- احمدی، بابک (1378). ساختار و تأویل متن. تهران: مرکز، چاپ چهارم؛
- 3- اخوت، احمد (1371). دستور زبان داستان. اصفهان: فردا، چاپ اول؛
- 4- اسحاقی، مریم (1388). (www.ES-haghiblogfa.com)
- 5- پرین، لورانس (1378). ادبیات داستانی، ساخت، صدا و معنی. (ترجمه ی حسن سلیمانی، فهیمه اسماعیل زاده)، تهران: رهنما چاپ اول؛
- 6- تودوروف، تزوتان (1379). بوطیقای ساختارگرا. (ترجمه ی محمد نبوی). تهران آگاه؛
- 7- داد، سیما (1390). فرهنگ اصطلاحات ادبی. تهران: مروارید، چاپ پنجم؛
- 8- دانش آراسته، مجید (1384) صفحه حوادث، سایت مزودس
- 9- دانش آراسته، مجید (1386). (www.danesharasteh.blogfa.com)
- 10- دانش آراسته، مجید (1389) گنجشک ها در بالکن. تهران: افراز، چاپ اول؛
- 11-…
- 12-…
عناصر داستان
رشته | زبان و ادبیات فارسی |
گرایش | زبان و ادبیات فارسی |
تعداد صفحات | 44 صفحه |
منبع فارسی | دارد |
منبع لاتین | دارد |
حجم | 150 kb |
فرمت فایل | ورد (Word) |
موارد استفاده | پایان نامه (جهت داشتن منبع معتبر داخلی و خارجی ) ، پروپوزال ، مقاله ، تحقیق |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.